چاپ کردن صفحه

کلمه

کلمه

درخشید صلاله ای فربه 

بر نای جگن 

 

بر تردید بی وقفه ی آفتاب که می پرستیدندش فاجران

عسل بود و دریا دلش 

کلامش چکیده ی شبنم و سپیده از زمحریز دستانش منتشر می شد 

نخست زاده ای که با نرمای صداییش چون بربط و چنگ آواز سر داد 

اینک منم نور جهان بر شریر امت ها

اینک منم شور عظیم نجات خلاصه ی شریعتم من 

بشنوید این کلام اگر سویی از فانوستان مانده است 

خیزش بی کران ترانه ها بود 

و غسلاند این لکنت مرگ بار شوم را 

تا دریدم زه دان تن را و زاده شدم دوباره با او

ندایی بود از یهوه

این است فرزند من که از او خوشنودم بنگرید اینک

و چه بسیار ساده و چه بسیار نازل آمد

نادره ی نخستین 

که بر راست ترین دست ها نشیمن دارد

خدایی جسمانی ابر مردی شکیل 

که پیامش

طرح بنفشه بود بر تاریکی ها 

و خونش شهادت واپسین نجات 

آخرین فخر بشر شد تنش

و تا ابدیت جاریست

  • مطالعه 2284 مرتبه

Twitter

Facebook

Google+