چاپ کردن صفحه

در زندان

آیا تا حالا به تجربۀ بودن در زندان فکر کرده اید؟ من شخصاً این تجربه را نداشتم، امّا کسانی که آنرا داشته اند می شناسم. آنها می گفتند که سختترین چیزی بوده که آنها تجربه کرده اند.


محکوم بودن پشت میله های زندان، تحقیرآمیز ترین تجربه ایست که یک انسان می تواند داشته باشد. دستبند، دیوارهای بلند بتونی، درهای قفل شده، بازرسی بدنی، مصادرۀ چیزهای شخصی باارزش، راهروهای باریک، میله ها، سلول، توالتهای فلزی، تختهای بتونی، حلقۀ کلیدها، صدای قفل شدن درها و دوربینی که هر حرکت شما را در سلول کوچک شما نظاره گر است. هیچ چیز خصوصی وجود ندارد. اگر مشکلی ایجاد شود، نگهبان فقط با لمس نوار زردرنگ ممتد در راهرو نیروی کمکی می طلبد. 
دسترسی به وکیل و یا بستگان تنها از طریق دیواری شیشه ای امکان پذیر است. وقار و ارزشهای شخصی رفته رفته افول می کنند و اشک، عصبانیت و از دست دادن احترام به خود، جای آنها را می گیرند. اوضاع نامساعد تو چه قدر بی اهمیت می شود و چقدر وضعیت تو از چشم دیگران بی ارزش می شود. روح تو خفه می شود و همۀ امید تو فرو می نشیند. همۀ آنروزهایی رویایی مثلاً وقتی در سادگی بچگی با آزادی کامل بدنبال رنگین کمان می دویدی و در آغوش صمیمی مادرت بودی؛ اولین باری که با عشقت قرار گذاشتی، اولین دوچرخه ایکه خریدی، مسابقۀ فوتبال و همۀ آن رفیق بازی ها تمام شده. 
یک وکیل خوب شاید بتواند تو را از این «مرده خانه» بیرون بیاورد، امّا تلخی بلعیدن این دارو در پشت میله های زندان برای همیشه با تو باقی می ماند. 
ولی بهرحال همۀ آنانی که در زندان هستند، زندانی نیستند. شاید شما توسط روابط نادرستان، اعتیاد، طبقۀ اجتماعی خود و یا عکسها و یا فیلمهای جنسی در زندان باشید و خبر ندارید. خبر خوش این است که برای تو راه مفرّی هست، اگر البته از پیرامون مشابه خود بیدار شوی. بله، بخاطر شرایط انسانی، عیسی مسیح با مردنش روی صلیب، این داروی تلخ تو را بلعید تا آن وقاری که خدا می خواست تا تو داشته باشی را به تو پس دهد. او قادر است به تو یک روح جدید همراه با یک شادی درونی عطا کند. او بهتر از هر وکیل، زندگی تو را پر از امید و آرامش می سازد. خدا زندانیان را آزاد می سازد، وقتی که چشم نابینایان را باز می کند، به گرسنگان غذا می دهد و وقتی که ما ناامیدان را بلند می سازد ( مزمور 146 : 7 ـ 8 ).


ترجمه: آرش

  • مطالعه 2908 مرتبه

Twitter

Facebook

Google+