چاپ کردن صفحه

مخفی نماندن گناه

قرائت: انجیل لوقا 12 : 1- 29

ما انسان ها به تمام معنا متظاهر و خودنما هستیم. چون که وقتی کار خوبی انجام می دهیم، دوست داریم که به همه دوستان و آشنایانی که در اطراف خود داریم، خبر دهیم که چه کار و عمل نیکویی انجام داده ایم. نه فقط به دوستان و اقوام خویش می خواهیم خبر برسانیم، بلکه دوست داریم که موضوع عمل نیکمان را حتی دشمنان هم بفهمند و بدانند که ما چه انسان نیک و خدمت گذاری هستیم.

 

اما برعکس آنچه که گفته شد، وقتی که عمل زشت و ناروایی انجام می دهیم با تمام قدرت و توان خود می کوشیم تا آن خطایی که از ما سر زده است، بپوشانیم. نه فقط از بیگانگان و دشمنان خطای خود را مخفی می داریم، بلکه از دوستان و اقوام و حتی از زن و فرزندان خود هم مخفی می داریم و نمی خواهیم والدین ما هم از خطای ما مطلع و باخبر شوند. هرگاه گوشه ای از خطای ما کشف گردد، چندین دروغ می گوییم و قسم یاد می کنیم که آنچه در این باره گفته شده است، حقیقت ندارد. برای سرپوش نهادن به خطای خود از هیچ چیز دریغ نمی کنیم. اما عیسی مسیح در انجیل خود به ما می فرماید: چیز مکتومی نیست که مکشوف نشود و نه پنهانی که معلوم نگردد. بنابراین به شما می گویم هر چه در تاریکی بگویید، در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در خلوتخانه بگویید، از پشت بام ها اعلام خواهد گردید. آدم و حوا پس از نافرمانی از اوامر خداوند و خوردن میوه ممنوعه از باغ عدن و باز شدن چشم معرفت آنها، خود را عریان یافتند. آنها به پشت درختان باغ رفته به وسیلۀ برگ درختان انجیر عریانی خود را پوشانیدند و خود را پنهان نموده که دیده نشوند. اما آنها نه فقط نتوانستند خود را پنهان کنند، بلکه خطای نافرمانیشان از امر الهی آشکار گردید و تا به امروز زبان زد خاص و عام گردیده است و کسی نیست که از خطای آدم و حوا در برابر دستور خداوند بی خبر باشد و برگ درختان و خود درختان هم نتوانستند که آنها را پنهان دارند. از این جهت است که عیسی مسیح می فرماید: بنابراین من به شما می گویم هر آنچه که در تاریکی بگویید در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه در خلوتخانه بگویید در پشت بام ها اعلام خواهد گردید. همچنین هنگامی که قائن برادر خود هابیل را به قتل رسانید و بدن او را در زیر ریگ های صحرا پنهان نمود، برای این بود که گناه و خطای خود را از دید خدا و والدینش یعنی آدم و حوا پنهان کند. اما خداوند به قائن گفت: بدن برادرت در زیر ریگ های صحرا مشاهده می شود. می بینیم که ریگ های صحرا هم نتوانستند که گناه قائن را مستور دارند. همچنین وقتی موسی در سرزمین مصر می زیست، روزی یک نفر مصری را دید که با شخصی یهودی در حال نزاع و زد و خرد است. به کمک شخص یهودی برخاسته آن مصری را کشت و بدن او را در زیر ریگ های بیابان پنهان نمود، به امید اینکه عمل ناروایش پنهان بماند و مجازات نگردد. روزی دیگر دو نفر یهودی با هم درگیر شدند. موسی آنها را دید و جلو رفت تا میانجیگری نماید. اما یکی از آن دو برگشته به موسی گفت: آیا می خواهی ما را هم مانند آن مصری که به قتل رسانیدی، بکشی؟ بدین جهت است که گفتار عیسی مسیح واقعیت دارد که می فرماید: چیزی مکتوم نیست که مکشوف نشود و نه پنهانی که معلوم نگردد. هر آنچه در تاریکی گفته شود در روشنایی گفته خواهد شد و هر آنچه را در خلوت گاهها گفته شود از پشت بام ها اعلام خواهد گردید.

پسران یعقوب دوازده نفر بودند. کوچک ترین آنها یوسف نام داشت که در نزد یعقوب بسیار عزیز بود. یوسف شبی در خواب دید که با برادرانش در مزرعه مشغول درویدن گندم بودند. در عالم رؤیا هر یک از پسران یعقوب یک بافه گندم بر پا داشتند. یوسف متوجه گردید که بافه های همه برادرانش خم شده و بافۀ او را که ایستاده بود، تعظیم می کنند. روز بعد یوسف رؤیای خود را به برادران خود اطلاع داد. برادرانش از خواب یوسف ناراحت گشته، و در دل خود نسبت به خواب او بدبین شدند. چون که آنها معنای خوابش را به بزرگ شدن یوسف و کوچکی خودشان دانستند. روزی برادران یوسف برای چرای گوسفندانشان به صحرا رفتند و یوسف پس از چند روز برای ملاقات برادرانش رفت. وقتی که نزدیک آنها رسید، برادرانش گفتند: این صاحب خوابهاست باید او را بکشیم. اما یکی از برادران او به نام رؤبین گفت: چرا او را بکشیم؟ او را در چاهی که در دسترس ماست بیاندازیم. آنها همین کار را انجام دادند. پس از نیم ساعت قافلۀ اسماعیلیان از آن راه به طرف مصر در حال عبور بودند. یکی دیگر از برادران پیشنهاد کرده، گفت: چرا بگذاریم برادرمان در این چاه بمیرد. او را به قافلۀ اسماعیلیان بفروشیم. همه پیشنهاد او را قبول کردند و او را به قافلۀ اسماعیلیان فروختند. وقتی که یوسف را به قافلۀ اسماعیلیان فروختند، لباس یوسف را به خون بزغاله ای آغشته کرده و به یعقوب دادند و گفتند که نمی دانیم شاید حیوانی او را دریده است. پدر یوسف از غم او نگران می شود. شخص خریدار، یوسف را به مصر برده او را به یک نفر که در دربار فرعون مصر بود، فروخت که موضوع عاشق شدن زلیخا به یوسف و زندانی شدن او و خواب های فرعون که به وسیلۀ یوسف تعبیر شدند و قحطی هفت سال در مصر پدید آمد. همۀ اینها موجب رسیدن یوسف به مقام صدراعظمی فرعون شد. هنگامی که قحطی پیش آمد، برادرانش برای خرید غله به مصر رفتند و در آنجا با یوسف روبرو شدند و منجر به آمدن پدر و برادران یوسف به مصر شد.

دوستان عزیز توجه داشته باشید، نه فقط چاه آب نتوانست گناه برادران یوسف را پنهان و مخفی نماید، بلکه خون بزغاله هم نتوانست گناه آنها را مخفی دارد. پس ضرورت دارد که ما کلیه تعالیم عیسی مسیح را حقیقت بدانیم. چنانکه می فرماید: چیزی مکتوم نیست که مکشوف نشود و نه پنهانی که معلوم نگردد. هر آنچه که در تاریکی گفته شود در روشنایی شنیده خواهد شد و آنچه که در خلوتگاهها گفته شود، در پشت بام ها اعلام خواهد گردید. زلیخا زن فوتیفار خواست که به وسیلۀ پاره کردن پیراهن یوسف او را رسوا نماید و ننگین کند. اما چون یوسف در عمل پاک و امین بود، خدا او را مقامی رفیع عطا کرد و از پنج هزار سال قبل تا به حال عمل مقدس او چون نمونه ای عالی برای اهل جهان باقی مانده است و کسی نیست که داستان زندگی یوسف را بخواند و از آن لذت نبرد. حتی شعرای فارسی زبان از داستان زندگی پاک یوسف در مقابل زلیخا که در زیبایی شهره عالم است، شکست نخورده، توصیف و تمجید کرده اند. اما در مقابل تقدس یوسف، ننگ عاشق شدن زلیخا است که اسم او به ننگ و اسم یوسف به تقدس در کتب دینی و الهی برای اهل عام باقی مانده است.

دوستان عزیز، توجه داشته باشید که ننگ زلیخا با پاره کردن پیراهن یوسف پنهان نگردید، بلکه ننگ زلیخا به همه عالم رسیده است. پس باید قبول کنیم که گناه و عمل نیک و بد، مخفی و پوشیده نمی ماند. از این جهت است که عیسی مسیح می فرماید: آنچه که در تاریکی بگویید در روشنایی گفته خواهد شد و آنچه در زیر گوش همدیگر بگویید در پشت بام ها اعلام خواهد گردید.

یونس نبی از خداوند دستور یافت که به شهر نینوا که در بت پرستی به سر می بردند، رفته آنها را هدایت کرده، به نجات برساند. اما از بت پرستان ترسیده، سوار بر کشتی شد و به طرف دیگر رفت و در طبقه زیرین کشتی خود را از دید مردم پنهان کرد. دریا طوفانی شد و کشتی به تلاطم افتاد. یونس را بیدار کردند و سئوال نمودند که تو چه کاره هستی؟ گفت: من از حضور خدا فرار کرده ام، این گناه من است. مرا به دریا بیاندازید که شما نجات خواهید یافت. همین که یونس را به دریا انداختند، طوفان و امواج فروکش نمود و خدا نهنگی را مأمور نمود که یونس را بلعیده به قعر دریا و زیر صخره ها فرو برد. یونس در آنجا دعا کرد. پس از سه روز نهنگ او را به ساحل رها نمود. یونس در اجابت دعایش فهمید که آن خدایی که او را از شکم نهنگ از قعر دریا رهانیده، قادر است که او را از مردم بت پرست هم برهاند. پس به شهر نینوا رفته به دعوت مردم برای توبه همت گماشت و اهل شهر دعوت او را پذیرفته، توبه کردند و ایمان آوردند.

دوستان عزیز، یونس هم از خدا فرار کرد و در طبقه زیرین کشتی خود را پنهان نمود. اما خداوند به وسیلۀ طوفان به یونس نشان داد که نه فقط نمی تواند گناه خود را پنهان نماید، بلکه خود را هم نمی تواند پنهان نماید، اگرچه فرار کند.
داود نبی در مزمور می گوید: ای خداوند از حضور تو به کجا بگریزم. بلی عیسی مسیح همین حقیقت را به ما می آموزد که ما در پنهان ساختن حقیقت خود را گمراه نسازیم. چون که هیچ پوشیده ای نیست که آشکار نشود. داود برای اینکه گناهش کشف نگردد و رسوا نشود، فرمانده جنگ مملکتش را به میدان جنگ فرستاده که کشته شود. چون که قبلا ً زوجه او را تصاحب نموده بود. همچنین یهودا شاگرد عیسی مسیح نیز با گرفتن سی پاره نقره استاد خود را تسلیم دشمنان نمود و به صلیب کشید. اما آن عمل رشوه نیز پس از دو هزار سال مخفی نمانده، بلکه هر روزه هزاران شخص داستان آن را در انجیل می خوانند و حتی مرگ یهودا هم نتوانست حقیقت گناه یهودا را بپوشاند.

دوستان عزیز، ما همیشه می کوشیم تا بر اشتباهات خود سرپوش بگذاریم و تقصیرات خود را مخفی بداریم. اما کلام خدا به ما می گوید: هیچ چیز خلقت از نظر خالق این جهان مخفی و پوشیده نیست، بلکه همه چیز در چشمان او که کار ما با اوست برهنه و روشن است. یوسف می گوید: خداوند بطالت و شرارت انسان را می داند، چون که چشمان او به راههای انسان است و قدم های او را می نگرد و حتی ظلم هایی که از انسان سر می زند، پوشیده نیست. داود نبی می گوید: ای خداوند تو نشستن و برخاستن مرا می دانی و افکار مرا از دور فهمیده ای و خوابگاه و طریق های مرا دانسته ای. زیرا سخنی بر زبان من نیست جز اینکه تو ای خداوند آن را تماما ً دانسته و از هر طرف مرا احاطه کرده ای. باز هم داود نبی می گوید: ای خدا از روح تو به کجا بروم و از حضور تو به کجا بگریزم. اگر به آسمان صعود نمایم تو آنجا هستی. اگر در هاویه بستر بگسترانم، اینک تو در آنجا می باشی. اگر بال های سحر را بگیرم و دراقصای جهان ساکن شوم در آنجا نیز دست تو مرا رهبری خواهد نمود و دست راست تو مرا خواهد گرفت. اشعیاء نبی می گوید: وای بر آنانی که مشورت های خود را از خداوند پنهان می دارند و اعمال ایشان در تاریکی می باشد و می گویند، کیست که ما را ببیند و کیست که ما را بشنود. خداوند به وسیلۀ ارمیاء نبی می فرماید: اگر با اشتاد خود را بشویید و با صابون زیاده از حد بکار ببرید، فایده ای نخواهد داشت و گناهان شما پنهان نخواهد ماند. چون که خطایای شما در نزد من ثبت شده است.

همه ما بر طبق کلام خدا مقصر و گناهکاریم و نمی توانیم خطایای خود را از نظر خدا مستور داریم و یا با آب و صابون و یا مواد دیگر بشوییم و خود را طاهر سازیم. پس چاره چیست؟ گناه احتیاج به اقرار و اعتراف دارد. چنانکه شخص مریض در مقابل طبیب اعتراف و اقرار می نماید و مرض خود را بیان می دارد. ما نیز در حضور خالق خویش به خطایای خویش لازم است اعتراف نماییم. این قدم اول است برای رهایی از گناه. چنانکه داود به خداوند می گوید: من گناهان خود را از تو مخفی نداشتم، بلکه نزد خداوند به آنها اعتراف نمودم و او گناهم را آمرزید. یوحنا شاگرد عیسی مسیح می گوید: اگر گوییم گناه نداریم، خود را گمراه می کنیم و خدا را هم دروغگو می شماریم و راستی در ما نیست. اما اگر به گناهان خود اعتراف نماییم، او امین و عادل است که گناهان ما را بیامرزد و از هر ناراستی طاهر سازد. اشعیاء نبی به گناهان خویش اعتراف کرده، می گوید: وای بر من زیرا که مرد ناپاک لب هستم و در بین قوم ناپاک لب زندگی می کنم. آنگاه یکی از سرافین پرواز کرده با اخگری که از مذبح برداشته بود، بر دهان من گذارد و گفت: اینکه لب هایت لمس شده و عصیان شما رفع و گناهانت کفاره گشته است.

همچنین هنگامی که پسر گمشده در بازگشتش به نزد پدر، به خطای خویش اعتراف کرده، می گوید: ای پدر به آسمان و زمین و تو گناه ورزیده ام، دیگر لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. مرا چون یکی از مزدوران خود بگیر. که فورا ً آن پدر، پسر خود را یافته، دستور داد تا نعلین برپایش کنند. انگشتری بر دستش زنند و لباس فاخر به او بپوشانند و گوساله پرواری را ذبح نمودند و شروع به شادی و شادمانی نمودند. پدر اقرار و بازگشت فرزندش را پذیرفته و به مقام فرزند سابق خویش قبول کرد.
خداوند مهربان مخلوقات خود را دوست دارد، چنانکه عیسی مسیح می فرماید: هنگامی که یک نفر گناهکار و طرد شده جامعه از گناه خود نادم شده توبه می نماید، در همان حال شادی عظیمی به فرشتگان آسمان رخ می دهد، به سبب بازگشت یک گناه، بیشتر از نود و نه عادل که احتیاج به توبه ندارند.

حال درک می کنیم که همه گناهکار و به درگاه خالق خویش مقصر هستیم. حال می فهمیم که نمی توانیم گناهان و خطایای خویش را پوشیده بداریم. با عبادت و دادن هدایا و زیارت و صدقات هم نمی توانیم جبران کنیم. چون که اینگونه اعمال وظیفه ماست. یگانه راه برای گناهکار شفاعت و فداکاری یک فرد بی گناه است که نزد خالق ضمانت نموده و ما را از زندان گناهی که برای خود ساخته ایم و ناخودآگاه در آن ساکن هستیم، برهاند. آن فرد بی گناه عیسی مسیح است که چون از روح خدا بود و نتوانست به گناه مرتکب گردد، با خون خود ضمانت نموده تا تسلیم شده گان به خدا را رهانیده، نجات بخشد. او ما را دعوت کرده، می گوید: بیایید نزد من ای تمامی گناهکاران من شما را آرامی خواهم بخشید.

  • مطالعه 1794 مرتبه

Twitter

Facebook

Google+