چاپ کردن صفحه

خدای من خدای من چرا مرا واگذاشتی !!!!( قسمت دوم)

رنج وانهادگی عیسی توسط پدر بر صلیب، سایه سنگین نگاه اورشلیمیان مایوس و پوزخند کاهنان مطمئن و لعن و نفرین دزد بر صلیب را برایش ناچیز می‌کرد.


درد جانکاه میخها تا به مغز استخوان الوهیت رسوخ می‌کرد و خدا در این تجربه دردناک انسان شدن خود را محدود و تابع قوانین بازی کرده بود، تابع قوانین زمین بازی که خود آفریده بود، جهان محدودیت و جهانی که به سرعت بسوی نابودی منحرف شده بود...

و خدا تنها با به زیر چرخ دوار و سنگین این کاروان سرازیر به سوی جهنم می‌توانست جلوی این حرکت ناسوتی را بگیرد....
خدا در وانهادن پسرش بر صلیب، جواهر بی‌مثال رنج که با عرق به خون مبدل شده عیسی در جتسیمانی به مروارید بدل شده بود بر لباس شاهانه خویش می‌افزود، گویی تنها لباس مطلق کمال با مزین شدن به مروارید گرانبهای رنج عیسی، لباس در خور پدر نورها می‌گردید.
خدای کامل در عیسی اطاعت را می‌آموخت و از این رو نویسنده عبرانیان به صراحت می‌گوید:"هرچند پسر بود به مصیبتهایی که کشید، اطاعت را آموخت" (عبرانیان ۵‏:‏۸‏ ). کمتر الهیدانی در رابطه با این آیات قلم فرسایی کرده است زیرا خدایی که می‌آموزد چندان با اندیشه خدای غیر قابل تغییر برخی از الهیدانان محافظه کار همخوانی ندارد اما خدا در عیسی، انسانیت را می آموخت درست مانند مهندسی که دستگاهی را که خود ساخته است می‌شناسد و از کارکرد تک تک پیچها و مهره های آن آگاه است اما صدای جیغ ناشی از اصطکاک قطعات فرسوده را زمانی در استخوان خویش می‌تواند احساس کند که خود تبدیل به آن قطعه شود.

خدا در تجربه بشر شدن خویش تمامی آسمانیان را متعجب کرد، خدا قصد داشت شیطان را در زمین بازی خودش به رسوایی شکست دهد اما این پیروزی بهایی دردناک برای او و شیرین برای بشریت داشت یعنی مرگ جانکاه پسر خدا.
خدای محیط بر خلقت در تجربه جسم مندی عیسی در آفرینش خود محاط می‌شد و انسانیت را بر الوهیت خویش می‌افزود. حقیقت درد و تنهایی عیسی چنان حقیقی و هولناک و غیر منصفانه است که جز واقعیت رستاخیز نمی‌تواند خدای پدر را در محکمه وجدان و قلب بشری تبرئه کند. بعبارتی خدا در صلیب عیسی خویش را به محاکمه آدمیان کشانید تا تنها با رستاخیز پسرش از مردگان بتواند خدای عاشقانه و دوست داشتنی و پرستیدنی آدمی باشد. خدا جز با رنجبری عیسی نمی‌توانست مهر خویش را به قلب تلخ و سنگی و دردمند انسان رنجدیده و زخمی و مبتلای پس از سقوط آدم وارد سازد.
بگذارید کمی عارفانه بگویم، شاید که رنگ و بوی به ظاهر کفرنمایی این گفتار خواب سنگین مذاهب و مکاتب که تصویر خدایشان ، خدایی کر و لال و تغییرناپذیر است را بر هم زند. خدایی که در رنجهای مخلوق خویش ککش نمی‌گزد و حتی از اینکه نام پدر بر او نهند احساس عار و ننگ می‌کند و دامن ردایش ملوث می‌شود. بگذار خواب چنین خدایی با کفر مسیحیت بیاشوبد و زانوان تمامی مکاتب در برابر خدای واحد حقیقی کتاب مقدس خم شود:
خدایی که جرات تحمل رنج و حقارت جسم گردیدن را ندارد از شیطان ضعیف تر و از انسان کوچک تر است.

از این رو نامی به عیسی بخشیده شد تا هر آنچه در آسمان و زمین و زیر زمین است اقرار کند که عیسی خداوند است برای جلال خدای پدر.
دیتریش بونهوفر الهیدان شهید در زندان نازی در زمانی که هر روز منتظر حکم اعدام خویش بود چنین می‌گوید: تنها خدایی رنجبر می‌تواند در لحظه‌های رنج نیز خدا باشد.
از این روخدا برای مسیحیت حقیقتاً لایق پرستش است زیرا که برای پیروانش حاضر به جانفشانی تا به مرگ گردید. خدا جز به رنج وانهادگی عیسی قادر به کشف و معرفت دنیای بشری که خود آفریدگارش بود، نمی‌شد. این مهندس اعظم تنها با تبدیل شدن به صنعت دست خویش و در کوره آزمون کیفیت قرار گرفتن می‌توانست صدای دردناک و استخوانسوز اصطکاک پیچ مهره‌های روح بشری را در حرکت میخهای فولادی بر زردپی و استخوانهای دست و پای عیسی حس کند. خدا مرده درد کشنده شلاق را تنها زمانی که پشت برهنه عیسی را به شلاق مذهب و قدرت می‌سپرد می‌توانست بچشد. از اینرو در دردها و رنجها و مصیبتها و وانهادگی‌ها و حتی یاس و ناامیدی از خدا، کسی را داریم که بر شانه‌هایش بگرییم و بدانیم که وکیل مدافع ماست در آسمان و او کسی نیست جز رب العالمین، قطب عالم امکان، فخر زمین و زمان، حضرت حق، محبوب عاشقان، سردار رنج و عشق، پیروز ابدی، شاهنشاه دو عالم عیسی مسیح ناصری.
جلال بر نام مقدس او باد.

این مقاله ادامه دارد...

  • مطالعه 2306 مرتبه

Twitter

Facebook

Google+