حالا مثلا من که به خدا ایمان دارم و تازه مسیحی نیز هستم چه گلی به سر خود زدم که فلان کسی که هیچ ایمانی ندارد نزده باشد. تازه زندگی او بهتر از من است...»
من فکر می کنم این لیست بهانه ها و توجیحات ظاهرا صحیح می تواند تا به بی نهایت ادامه یابد و جالب اینکه هیچ کس از لحظاتی که چنین افکاری در مواجهه با شکستهای زندگی و یا دعاهای جواب نیافته به او هجوم می آورند در امان نیست حتی انبیا خدا نیز چنین لحظاتی را تجربه کرده اند و از این روست که مزامیر و مراثی و بخشهای بسیار دیگری در کلام پر است از زبان اعتراض و حتی غرغر و شکایت که شخص در مواجهه با خدای خویش ابراز می کند.
اما در کنار تمامی دلایل الهیاتی و شبانی و تجربی که در طول تاریخ مردان ایمان چه انبیا و نویسندگان کلام و چه شبانان و کشیشان عزیز کلیسا ارائه کرده اند که بسیار هم عالی و تشویق کننده است جمله ای شنیدم که بسیار عمیق بود شاید کمی اگر در چنین شیش و بشی گیر کرده ایم آراممان کند:
هزاران نفر به دعای باران نشسته اند غافل از آنکه خداوند با کودکی است که چکمه هایش سوراخ است.
شاید برخی اوقات فقط گاهی اوقات مصداق ما نیز مصداق همین عبارت بالا باشد.
خداوند ما بیا
برگرفته از وبلاگ پسرخدا