آدم از دیرباز درصدد بود که مسؤولیت گناهش را به گردن شخص دیگری بیاندازد. پس از افتادن در گناه، هنگامی که او در باغ عدن بود کوشش مذبوهانه کرد تا همسرش را در نافرمانی که بر ضد خدا انجام داده بود مقصر قلمداد کند. البته هر چند که انگشت محکومیت به سوی زوجهاش دراز کرده بود، ولی به راستی خدایی را سرزنش میکرد که زن را آفریده و قرین وی ساخته بود. و از آنجا که زن هرگز زیر بار حرف زور نمیرود، گناهش را به گردن شیطان انداخت. به راستی میتوان گفت که آدم و حوا در حکمِ نخستین انسانها و به نمایندگی از همه نسل آدمی این انگاره را پایهگذاری کردند که مسؤولیت گناه انسان به گردن خودش نیست و باید شخص دیگری را متهم کرد.
خوب، اکنون که زورمان به خدا و شیطان و «انس» نمیرسد و نمیتوانیم آنها را مسؤول اشتباهات و گناهانمان بدانیم چرا سراغ «جن» نرویم؟ ما هر چه میکشیم از دسـت ایـن جنهای لامذهب است. راستش نمیدونم چرا گاهی جنی میشم، دست خودم نیست، یک چیزی منو وادار میکنه فحش بدم، دروغ بگم، سوگند بخورم، زنا بکنم، چشم بد داشته باشم، غیبت کنم، کفری بشم، زود از کوره در برم و هزار و یک گناه دیگه رو مرتکب بشم. فلانی رو میبینید. اصلاً نمیدونم چه جور جنهایی داره! وقتی مییاد خونمون جنهاشو با خودش مییاره. همیشه پس از اومدنش یه اتفاق بدی میافته. میان من و زنم شکراب میشه. میان فامیل جنگ و دعوا راه میافته! به نظر مییاد که جنهاش خیلی بدجنساند و همتا ندارند.»
آیا چنین مطالبی را شنیده یا گفتهاید؟ بیگمان عبارتهای فوق برای ما ناآشنا نیست، و هر چند وقت یک بار همانند آنها را میشنویم یا بازگو میکنیم. صادقانه باید بپذیریم که بدمان نمیآید تقصیر و اهمال و ندانم کاری ما به گردن جنهای فلان کس و یا حتی آن جنهایی باشد که ناخواسته از سر و کول ما بالا میروند.
البته موجودیت ارواح پلید که آنها را دیو نیز مینامیم غیر قابل انکار است و کتابمقدس بر وجود و حضور پُر کار آنها صحه میگذارد. سخن خدا به ما آموزش میدهد که ارواح پلید، فرشتگان سقوط کردهای هستند که در متابعت از شیطان مردم را اغوا میکنند تا بر علیه خدا نافرمانی نمایند. ولی تصمیم پایانی و مسؤولیت غایی با انسان است که میان وسوسه دیو و صدای خدا، میان شهوت جسم و خواهش روحالقدس، میان نجوای شیطان و ندای وجدان یکی را برگزیند.
از آنجا که انسانها گرفتار گناهند و ماهیت آن را از والدین خود به ارث میبرند، طبیعتاً گرایش به نافرمانی از خدا دارند. هر چند که خدا انسان را به شباهت خود آفرید، ولی صورت خدا بر اثر گناه در آدمی تیره و تار شده است. انسان مانند سکهای است که هر چند نقش پادشاه را بر خود دارد، ولی در گرد و غبار دنیای خاکی گمشده است. کار مسیح این است که ما را پیدا میکند، صورت خدا را که در ماست جلا میدهد و درجایی میگذارد که باید باشیم، نه درگرد و غبار گناه یا گوشه تاریک جهان.
کتابمقدس به روشنی آموزش میدهد کار مسیح رهایی انسان از قهر ابلیس است(اعمال رسولان10: 38). و همین قدرت را به شاگردانش داد تا آنها نیز با موعظه انجیلِ رهایی بتوانند مردم را کمک کنند که از قدرت شیطان و ارواح پلید رستگار گردند. در کتاب اعمال رسولان باب هشتم آیه هفتم میخوانیم که بر اثر موعظه و خدمت فیلیپسِ مبشر، ارواح پلید از بسیاری که داشتند نعره زده بیرون میشدند و مفلوجان و لنگان بسیار شفا مییافتند و شادی سترگ در شهر سامره روی نمود.
در ادامه همان باب میخوانیم کسی به نام شمعون جادوگر وجود داشت که در ظاهر مسیحی شد و حتی غسل تعمید گرفت و همواره با فیلیپس و دیگر شاگردان بود و با آنها شراکت داشت. او خواست که پای خود را در کفش پطرس فرستاده بگذارد و مانند او شود. به گمانش خدمت روحانی پطرس پولساز بود و حتی خواست که عطای خدا را با پول بخرد تا از آن سود به دست آورد. ولی پاسخ پطرس در آیه 22 خط بطلان بر افکار کسانی میکشد که گمان میکنند ارواح پلید مسؤول گناه ما هستند:«پس از این شرارت خود توبه کن و از خدا درخواست کن تا شاید این فکر دلت آمرزیده شود.»
پطرس نشست خصوصی اعتراف اعمال گذشته برای شمعون ترتیب نداد و کسی را تعیین نکرد تا آنچه را در دوران پیش از باور آوردن به مسیح، ولو باور ظاهری انجام داده بود نزدش اعتراف کند، و سپس از او بخواهد که درباره آن نشست با کسی گفتگو نکند. هیچکس برشمعون دست نگذاشت و ارواح پلید او را به اصطلاح نهیب نکرد، نه بست و به هاویه نفرستاد! بلکه فقط پطرس او را دلگرمی داد که توبه کند و تصمیم به ترک گناه بگیرد.
اگر به عهد عتیق مراجعه کنیم در مییابیم که در آنجا نیز مسؤولیت گناه انسان به گردن خودش است؛ نه به گردن روح شهوت، خشم، ترس یا کینه که حضرات به اصطلاح کشیش و کشیشه به خیالشان از مسیحیان بیرون میکنند. هنگامی که حضرت داوود مرتکب گناه زنا و شبه قتل نفس شد، و از راه ناتان نبی متنبه گردید، بیدرنگ مسؤولیت گناهش را پذیرفت و در مزمور 51 آیه 3 فرمود:«من به معصیت خود اعتراف میکنم و گناهم همیشه در نظر من است.» او گناهش را به گردن دیو، جن یا روح شهوت نیانداخت، بلکه اعتراف کرد که خودش تصمیم را گرفته وآن بدی را مرتکب شده بود.
آیههای بسیاری در کتابمقدس هست که نشان میدهد مسیحیان نمیتوانند در بنـد ارواح پلید باشـند. « ما را از قدرت ظلمت رهانیده به ملکوت پسر محبت خود منتقل ساخت»(کولسیان1: 3). «که در آنها قبل رفتار میکردید بر حسب دوره این جهان بر وفق رییس قدرت هوا یعنی آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل میکند»(افسسیان2: 1). « پس از این به بعد غریب و اجنبی نیسـتید بلکه هـموطن مقـدسین هستـید و از اهـل خـانه خـدا» (افسسیان2: 19).
عیسای مسیح در انجیل لوقا باب 11: 24- 26 آموزش داد که وقتی روح پلید از آدمی بیرون میآید دوباره کوشش میکند وارد آن شخص گردد؛ ولی این اتفاق زمانی میافتد که خانه قلب شخص خالی باشد. ولی نکته در اینجاست که خانه قلب ما مسیحیان خالی نیست، بلکه روحالقدس وارد وجود ما میگردد؛ روحالقدسی که بزرگتر است از آنکه در جهان است(اول یوحنا 4: 4). بدن ما هیکل روحالقدس است(اول قرنتیان6 : 19) و روح پلید نمیتواند در جایی ساکن شود که روحالقدس وجود داشته باشد. عیسی در انجیل لوقا باب یازدهم آموزش داد که شیطان مانند مردی زور آور است، ولی از سوی دیگر روشن کرد که خودش زورآورتر از اوست. بدین معنی که او را میبندد و اموالش را تقسیم میکند. و اگر زور آورتر از شیطان در ما ساکن باشد، چگونه امکان دارد که فرشتگانش بتوانند با عیسای مسیح و روحالقدسی که در ماست همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند و ککشان نگزد؟
اما پرسش اینجاست که اگر مسیحیان نمیتوانند در بند روح پلید باشند، چرا گاهی دچار ضعفها و عادتهایی هستند که آنان را آنسان که پیداست گرفتار کرده و به نظر میرسد که نیاز به رهایی ویژه دارند؟ پاسخ را پولس فرستاده در رساله به رومیان باب هفتم و رساله به غلاطیان باب پنجم میدهد. هر چند که قلب ما از سر نو مولود شده، ولی افکار و نفس ما نیاز به دگرگونی تدریجی دارد. و بر پایه رومیان 12: 1- 2 و یعقوب1: 18- 22 وظیفه ما این است که با مطالعه سخن خدا و دعا و فرمانبرداری کردن از احکام ایزدی هر روزه نفس خود را پاک نماییم و اجازه دهیم که روح خدا زندگی ما را در دست خود بگیرد.
هر چند که خداوند گناهان ما را آمرزیده و قلب ما را عوض کرده، ولی شوربختانه یادآوری گناهانی که در گذشته انجام دادهایم همواره با ماست، زیرا قسمتی از حافظه ما را در بر میگیرد. گناهـان بدنـی از قبـیل زنـا هـرگز فراموش نمیشـوند. نارساییهای فرهنگی و جامعه بسته ایرانی مایه گردیده که در بسیاری موارد تجاوزات و کژیهای جنسی، همجنس بازی و کتک کاری والدین که بسیاری از هممیهنان ما در دوران کودکی گواه آن بودهاند کارایی منفی بر روند زندگی کنونی آنها داشته باشد. گاهی یادآوری آن ایام حتی بعد از باورآوردن به مسیح ما را آزار میدهد و مایه دلشکستگی میشود.
راه آزاد شدن از آنچه در گذشته بر ما واقع شده، پیوستن به انجمنها و اجتماعاتی نیست که ادعا میکنند شیطان را میبندند، نهیب میدهند و ارواح پلید را به هاویه میفرستند. هیچ کدام از این اعمال در کتابمقدس یافت نمیشود و تنها برای زمانی مایه خودفریبی ما میگردد و به اصطلاح ما را قلقلک روحانی میدهد. بسیاری از کسانی که ادعای اخراج جن میکنند گرفتار بیماریهای گوناگون هستند، یا در پایهریزی و ادامه زندگی زناشویی شکست خوردهاند. اگر خیلی ادعایشان میشود چرا نمیتوانند چارهای برای درمان درد خود پیدا کنند و تنها با ارواح اخلاقی و عادتی دیگران کلنجار میروند؟ به راستی که مساییلی از این دست ما را به یاد واپسگرایی سدههای میانی و دوران تاریک کلیسا میاندازد که رنگ تجدد بر خود گرفته و امروزی شده است.
آموزش موهوم بستن شیطان که روی برداشت نادرست از انجیل متی باب 18: 18- 20 پایهگذاری شده هیچگونه بنیاد کتابمقدسی ندارد. با نگرش به دانش برداشت درست از کتابمقدس که باید معنی را در متن آیههای قبل و بعد جستجو نماییم، مقصود عیسای مسیح در آیههای مزبور اقتدار و حاکمیت کلیسا در زمینه تأدیب عضو خاطی است، به گونهای که تصمیم کلیسا بر روی زمین مورد تأیید خداوند در آسمان قرار میگیرد. و با نگرش به یوحنا20: 23 و اقتداری که مسیح به شاگردانش میدهد پیمیبریم که اگر قرار است بستن در کار باشد، این بستن مربوط به گناهان مردم است نه خود شیطان. بستن شیطان در گستره اقتدار و اختیار ما نیست و خود خداوند در پایان زمان او را برای همیشه خواهد بست(مکاشفه 20: 3 و10).
از سوی دیگر، در حالی که عیسای مسیح ارواح پلید را در هیچ مورد به هاویه نفرستاد و پیش از زمان مقرر که پایانی زمان باشد معذب نکرد، چگونه ما این ادعا را میکنیم که اختیار بر فرستادن جنها و دیوها به هاویه داریم؟(متی 8 : 29 و لوقا 8 : 31) مگر نه اینکه حتی میکاییل، رییس فرشتگان جرأت نکرد حکم افترا بر ابلیس بزند و از خدا خواست که او را سرزنش فرماید؟(یهودا 9) و همچنین در کتابمقدس میخوانیم که تنها خدا میتواند شیطان را نهیب نماید(زکریا 3 : 2)، پس چگونه درکمال گستاخی پا را از گلیم خود فراتر میگذاریم و مدعی بستن و نهیب دادن و نابودی شیطان میشویم؟ آیا به راستی او بسته میشود، که اگر چنین است بیایید او را برای همیشه ببندیم تا از شرش راحت شویم!
شوربختانه کسانی که خودباوری ندارند و سست اراده هستند یا خیلی زود تحت کارایی پیرامون خود قرارمیگیرند، به مدعیان بیرون کننده ارواح پلید فرصت میدهند که با تعریف از خود و ارواح انبوهی که به گمان خودشان در گذشته اخراج کردهاند، ذهن آنها را تسخیر کنند. از این رو، زمینه برای قدم پس از آن که تجربه احساسی است فراهم میشود؛ به گونهای که شخص اخراج کننده اظهار میدارد که اگر پس از دعای من احساس کردید چیزی در بدنتان حرکت کرد پس بدانید که این جن است. ترس حاصله از پی بردن به وجود روح پلیدی که به اصطلاح سالها در شخص بوده و از آن اطلاعی نداشته مایه میشود که داد و فریاد راه بیاندازد که بدیـن روش شخـص اخراج کننده بـه مقصودی که داشت میرسد.
کسانی که پس از مسیحی شدن و پیوستن به کلیسا گمان میکنند که دارای جن، روح پلید یا دیوهایی بودهاند که از آنها آزاد شدهاند، پس از زمانی درمییابند که گویا همان عادتها و اسارتهای اخلاقی گذشته دوباره بر آنها چیره گشته است. چنین به نظر میرسد که کارایی اخراج جن، گذرا بوده و دوباره دنبال فرصتی میگردند که در نشست به اصطلاح بیداری روحانی، کنفرانس کلیسایی و یا فلان کسی که مسح ویژه در این زمینه دارد شرکت کنند تا این بار برای همیشه از دست ارواح پلید خلاص شوند. این طرز تفکر جلوی رشد روحانی آنها را میگیرد.
به جای اتلاف وقت و خودفریبی بهتر است که به سخن خدا مراجعه کنیم و چاره را در آن بجوییم. کتابمقدس به روشنی آموزش میدهد:«پس اگر کسی در مسیح باشد خلقت تازهای است؛ چیزهای کهنه در گذشت و اینک همه چیز تازه شده است»(دوم قرنتیان5 : 17). وظیفه ما این است که آن انسانیت تازه را که یافتهایم، بپوشیم. «و انسانیت تازه را که به صورت خدا در عدالت و قدوسیت حقیقی آفریده شده است، بپوشید»(افسسیان 4 : 24). این انسانیت تازه روز به روز در ما تا به معرفت کامل رشد میکند(کولسیان3 : 10). سخن خدا به ما دلگرمی میدهد که جنگ نیکوی باور را بکنیم و در جهاد با گناه تا به حد ریخته شدن خونمان پایداری کنیم(اول تیموتاؤوس6 : 12 و عبرانیان12: 4).
راه رویارویی با خاطرات بد گذشته جایگزین کردن آنها با افکار مثبت بر پایه کتابمقدس است. «هر چه راست باشد و هر چه مجید و هر چه عادل و هر چه پاک و هر چه جمیل و هر چه نیک نام است و هر فضیلت و هرمدحی که بوده باشد، در آنها تفکر کنید(فیلپیان4: 8). هنگامی که افکار ما از کلام خدا لبریز میشوند دیگر جایی برای یادآوری خاطرات تلخ گذشته باقی نمیماند. شوربختانه کسانی که مطالعه درست و شایسته ازکتابمقدس ندارند و به جایگاه آن در روند رشد روحانی پی نبردهاند بیشتر گرایش به جریانات احساسی دارند و شیفته خرافات میشوند. بیایید سخن خدا را در زندگی خودمان پاس بداریم و از آن فرمانبرداری کنیم.