ترجمه قدیمی گویا
|
و مردان افرايم جمع شده، به طرفشمال گذشتند، و به يَفْتاح گفتند: «چرا براي جنگ كردن با بنيعَمّون رفتي و ما را نطلبيدي تا همراه تو بياييم؟ پس خانة تو را بر سر تو خواهيم سوزانيد.» 2 و يَفْتاح به ايشان گفت: «مرا و قوم مرا با بنيعَمّون جنگ سخت ميبود، و چون شما را خواندم مرا از دست ايشان رهايي نداديد. 3 پس چون ديدم كه شما مرا رهايي نميدهيد، جان خود را به دست خود گرفته، به سوي بنيعَمّون رفتم و خداوند ايشان را به دست من تسليم نمود. پس چرا امروز نزد من برآمديد تا با من جنگ نماييد؟» 4 پس يَفْتاح تمامي مردان جِلْعاد را جمع كرده، با افرايم جنگ نمود و مردان جِلْعاد افرايم را شكست دادند، چونكه گفته بودند: «اي اهل جِلْعاد، شما فراريان افرايم در ميان افرايم و در ميان منسي هستيد.» 5 و اهل جِلْعاد معبرهاي اُرْدُن را پيش روي افرايم گرفتند و واقع شد كه چون يكي از گريزندگان افرايم ميگفت: «بگذاريد عبور نمايم.» اهل جِلْعاد ميگفتند: «آيا تو افرايمي هستي؟» و اگر ميگفتني، 6 پس او را ميگفتند: «بگو شِبُّولِت»، و او ميگفت: «سِبُّولِت»، چونكه نميتوانست به درستي تلفظ نمايد. پس او را گرفته، نزد معبرهاي اُرْدُنّ ميكشتند. و در آن وقت چهل و دو هزار نفر از افرايم كشته شدند.
7 و يَفْتاح بر اسرائيل شش سال داوري نمود. پس يَفْتاح جِلْعادي وفات يافته، در يكي از شهرهاي جِلْعاد دفن شد.
ساير داوران
8 و بعد از او اِبْصانِ بيتلحمي بر اسرائيل داوري نمود. 9 و او را سي پسر بود و سي دختر كه بيرون فرستاده بود و از بيرون سي دختر براي پسران خود آورد؛ و هفت سال بر اسرائيل داوري نمود. 10 و اِبْصان مُرد و در بيتلحم دفن شد. 11 و بعد از او اَيَّلُون زبولوني بر اسرائيل داوري نمود و داوري او بر اسرائيل ده سال بود. 12 و اَيَّلُون زبولوني مُرد و در اَيَّلُون در زمين زبولون دفن شد.
13 و بعد از او عَبْدون بنهِلّيل فِرْعَتُوني بر اسرائيل داوري نمود. 14 و او را چهل پسر و سي نواده بود، كه بر هفتاد كره الاغ سوار ميشدند و هشت سال بر اسرائيل داوري نمود. 15 و عَبْدون بن هِلِّيل فِرْعَتُوني مُرد و در فِرْعَتُون در زمين افرايم در كوهستان عَماليقيان دفن شد.
يفتاح و افرايميها
قبيله افرايم سپاه خود را در صافون جمعكرد و براي يفتاح اين پيغام را فرستاد: «چرا از ما نخواستي تا آمده، تو را در جنگ با عمونيها كمك كنيم؟ اكنون ميآييم تا تو و خانهات را بسوزانيم!»
2 يفتاح پاسخ داد: «من براي شما پيغام فرستادم كه بياييد، ولي نيامديد. موقعي كه در تنگي بوديم شما ما را ياري نكرديد. 3 پس من جان خود را به خطر انداخته، بدون شما به جنگ رفتم و خداوند مرا امداد نمود تا بر دشمن پيروز شوم. حال دليلي ندارد كه شما با من بجنگيد.»
4 يفتاح از اين سخن افرايميها كه گفته بودند، مردان جلعاد به افرايم و منسي خيانت كردهاند خشمناك شده، سپاه خود را بسيج نمود و به افرايم حمله برده، آنها را شكست داد. 5 مردان جلعاد تمام گذرگاههاي رود اردن را گرفتند تا از فرار افرايميها جلوگيري كنند. هر وقت يكي از فراريان افرايم ميخواست از رود اردن عبور كند، مردان جلعاد راه را بر او ميبستند و از او ميپرسيدند: «آيا تو از قبيلهافرايم هستي؟» اگر ميگفت: «نه!» 6 آنوقت از او ميخواستند بگويد: «شبولت.» ولي او ميگفت: «سبولت.» و از اين راه ميفهميدند كه او افرايمي است، زيرا افرايميها، «ش» را «س» تلفظ ميكردند. پس او را ميگرفتند و ميكشتند. به اين ترتيب چهل و دوهزار نفر افرايمي به دست مردم جلعاد كشته شدند.
7 يفتاح مدت شش سال رهبري اسرائيل را بعهده داشت. وقتي مرد او را در يكي از شهرهاي جلعاد دفن كردند.
ابصان، ايلون و عبدون
8 رهبر بعدي، «ابصان» بيتلحمي بود. 9و10 او سي پسر و سي دختر داشت. وي دختران خود را به عقد مرداني درآورد كه خارج از قبيله او بودند و سي دختر بيگانه هم براي پسرانش به زني گرفت. او هفت سال رهبر اسرائيل بود و بعد از مرگش او را در بيتلحم دفن كردند.
11و12 پس از ابصان، «ايلون» زبولوني مدت ده سال رهبري اسرائيل را بعهده گرفت. وقتي مرد او را در ايلون واقع در زبولون به خاك سپردند.
راهنما
بابهاي 10 ، 11 ، 12 . تولع، يائير، يفتاح، ابصان، ايلون، عبدون
از تولع و يائير، بعنوان داور نام برده شده است.
يفتاح اهل مصفه جلعاد (سرزمين ايوب و ايليا)، در شرق منسي بود. عمونيان كه بدست ايهود، يكي از داوران پيشين شكست خورده بودند، دوباره قدرت يافته و اسرائيل را تاراج ميكردند. خدا به يفتاح پيروزي بزرگ بر عمونيان داد و اسرائيل را رهايي بخشيد. مطلب تأثرانگيز در سرگذشت يفتاح، قرباني كردن دخترش است.