ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب استر)
ابطال حكم هامان
در آنروز اَخْشُورُش پادشاه، خانه هامان،دشمن يهود را به اِسْتَر ملكه ارزاني داشت. و مُرْدِخاي در حضور پادشاه داخل شد، زيرا كه استر او را از نسبتي كه با وي داشت خبر داده بود. 2 و پادشاه انگشتر خود را كه از هامان گرفته بود بيرون كرده، به مُرْدِخاي داد و اِسْتَر مُردخاي را بر خانه هامان گماشت. 3 و استر بار ديگر به پادشاه عرض كرد و نزد پايهاي او افتاده، بگريست و از او التماس نمود كه شرّ هامان اجاجي و تدبيري را كه براي يهوديان كرده بود، باطل سازد. 4 پس پادشاه چوگان طلا را بسوي اِسْتَر دراز كرد و استر برخاسته، به حضور پادشاه ايستاد 5 و گفت: «اگر پادشاه را پسند آيد و من در حضور او التفات يافته باشم و پادشاه اين امر را صواب بيند و اگر من منظور نظر او باشم، مكتوبي نوشته شود كه آن مراسله را كه هامان بن همداتاي اجاجي تدبير كرده و آنها را براي هلاكت يهودياني كه در همه ولايتهاي پادشاه ميباشند نوشته است، باطل سازد. 6 زيرا كه من بلايي را كه بر قومم واقع ميشود چگونه توانم ديد؟ و هلاكت خويشان خود را چگونه توانم نگريست؟»
7 آنگاه اَخْشُورُش پادشاه به اِسْتَر ملكه ومُرْدِخاي يهودي فرمود: «اينك خانه هامان را به اِسْتَر بخشيدم و او را به سبب دست درازي به يهوديان به دار كشيدهاند. 8 و شما آنچه را كه در نظرتان پسند آيد، به اسم پادشاه به يهوديان بنويسيد و آن را به مهر پادشاه مختوم سازيد، زيرا هرچه به اسم پادشاه نوشته شود و به مهر پادشاه مختوم گردد، كسي نميتواند آن را تبديل نمايد.»
9 پس در آن ساعت، در روز بيست و سوّم ماه سوّم كه ماه سيوان باشد، كاتبان پادشاه را احضار كردند و موافق هر آنچه مُرْدِخاي امر فرمود، به يهوديان و اميران و واليان و رؤساي ولايتها يعني صد و بيست و هفت ولايت كه از هند تا حبش بود نوشتند، به هر ولايت، موافق خطّ آن و به هر قوم، موافق زبان آن و به يهوديان، موافق خطّ و زبان ايشان. 10 و مكتوبات را به اسم اَخْشُورُش پادشاه نوشت و به مهر پادشاه مختوم ساخته، آنها را به دست چاپاران اسب سوار فرستاد؛ و ايشان بر اسبان تازي كه مختصّ خدمت پادشاه و كرهّهاي ماديانهاي او بودند، سوار شدند. 11 و در آنها پادشاه به يهودياني كه در همه شهرها بودند، اجازت داد كه جمع شده، به جهت جانهاي خود مقاومت نمايند و تماميِ قوّت قومها و ولايتها را كه قصد اذيّت ايشان ميداشتند، با اطفال و زنان ايشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمايند و اموال ايشان را تاراج كنند، 12 در يك روز يعني در سيزدهم ماه دوازدهم كه ماه آذار باشد در همه ولايتهاي اَخْشُورُش پادشاه، 13 و تا اين حكم در همه ولايتها رسانيده شود، سوادهاي مكتوب به همه قومها اعلان شد كه در همان روز يهوديان مستعّد باشند تا از دشمنان خود انتقام بگيرند.
14 پس چاپاران بر اسبان تازي كه مختصّ خدمت پادشاه بود، روانه شدند و ايشان را برحسب حكم پادشاه شتابانيده، به تعجيل روانه ساختند و حكم، در دارالسّلطنه شُوشَن نافذ شد. 15 و مُرْدِخاي از حضور پادشاه با لباس ملوكانه لاجوردي و سفيد و تاج بزرگ زرّين و رداي كتان نازك ارغواني بيرون رفت و شهر شُوشَن شادي و وجد نمودند، 16 و براي يهوديان، روشني و شادي و سرور و حرمت پديد آمد. 17 و در همه ولايتها و جميع شهرها در هر جايي كه حكم و فرمان پادشاه رسيد، براي يهوديان، شادماني و سرور و بزم و روز خوش بود و بسياري از قومهاي زمين به دين يهود
ترجمه تفسیری
فرماني به نفع يهوديان صادر ميشود
، در همان روز خشايارشا تمام املاك هاماندشمن يهود را به ملكه استر بخشيد. سپس وقتي استر به پادشاه گفت كه چه نسبتي با مُردخايدارد، پادشاه مردخاي را به حضور پذيرفت 2 و انگشتر خود را كه از هامان پس گرفته بود، در آورد و به مردخاي داد. استر نيز املاك هامان را به دست مردخاي سپرد.
3 استر بار ديگر نزد پادشاه رفت و خود را به پاي او انداخته، با گريه درخواست نمود حكمي كه هامان در مورد كشتار يهوديان داده بود، لغو شود. 4 پادشاه باز عصاي سلطنتي خود را بسوي او دراز كرد. پس استر بلند شد و در حضور پادشاه ايستاد 5 و گفت: «پادشاها، تمنا دارم اگر صلاح ميدانيد و اگر مورد لطف شما قرار گرفتهام، فرماني صادر كنيد تا حكم هامان درباره قتل عام يهوديان سراسر مملكت، لغو شود. 6 من چگونه ميتوانم قتل عام و نابودي قومم را ببينم؟»
7 آنگاه خشايارشا به ملكه استر و مردخاي يهودي گفت: «من دستور دادم هامان را كه ميخواست شما يهوديان را نابود كند، به دار بياويزند. همچنين املاك او را به ملكه استر بخشيدم. 8 اما حكمي را كه به نام پادشاه صادر شده و با انگشتر او مهر شده باشد نميتوان لغو كرد. ولي شما ميتوانيد حكم ديگري مطابق ميل خود، به نام پادشاه براي يهوديان صادر كنيد و آن را با انگشتر پادشاه مهر كنيد.»
9 آن روز، بيست و سوم ماه سوم يعني ماه سيوان بود. منشيهاي دربار فوري احضار شدند و فرماني را كه مردخاي صادر كرد، نوشتند. اين فرمان خطاب به يهوديان، حاكمان، مقامات مملكتي و استانداران 127 استان، از هند تا حبشه، بود و به خطها و زبانهاي رايج مملكت و نيز به خط و زبان يهوديان نوشته شد. 10 مردخاي فرمان را به نام خشايارشا نوشت و با انگشتر مخصوص پادشاه مهر كرد و به دست قاصداني كه بر اسبان تندرو پادشاه سـوار بودند به همه جا فرستاد. 11 اين فرمان پادشاه به يهوديان تمام شهرها اجازه ميداد كه براي دفاع از خود و خانوادههايشان متحد شوند و تمام بدخواهان خود را از هر قومي كه باشند، بكشند و دارايي آنها را به غنيمت بگيرند. 12 روزي كه براي اين كار تعيين شد، همان روزي بود كه براي قتل عام يهوديان در نظر گرفته شده بود، يعنيسيزدهم ماه دوازدهم كه ماه ادار باشد. 13 در ضمن، قرار شد اين فرمان در همه جا اعلام شود تا يهوديان، خود را براي گرفتن انتقام از دشمنان خود آماده كنند. 14 پس اين فرمان در شوش اعلام شد و قاصدان به فرمان پادشاه سوار بر اسبان تندرو آن را بسرعت به سراسر مملكت رساندند.
15و16 سپس مردخاي لباس شاهانهاي را كه به رنگهاي آبي و سفيد بود پوشيد و تاجي بزرگ از طلا بر سر گذاشت و ردايي ارغواني از جنس كتان لطيف به دوش انداخت و از حضور پادشاه بيرون رفت. يهوديان بخاطر اين موفقيت و احترامي كه نصيـب ايشان شده بود در تمام شوش به جشن و سرور پرداختند. 17 فرمان پادشاه به هر شهر و استاني كه ميرسيد، يهوديان آنجا غرق شادي ميشدند و جشن ميگرفتند. در ضمن بسياري از قومهاي ديگر به دين يهود گرويدند، زيرا از ايشان ميترسيدند.
راهنما
بابهاي 8 و 9 . نجات - جشن فوريم
از آنجا كه حكم پادشاهان پارس هرگز تغيير نمييافت (8 : 8 ؛ دانيال 6 : 15)، فرمان قتل عام يهوديان را نيز نميشد منسوخ كرد. ولي استر پادشاه را ترغيب كرد كه فرمان ديگري صادر كند و به يهوديان اجازه دهد كه در برابر كساني كه به آنان حمله ميكنند، مقاومت كنند و آنها را بكشند. و يهوديان اين كار را كردند. به اينگونه استر نژاد يهودي را از نابودي نجات داد. استر نه تنها زيبا بلكه عاقل نيز بود. ميهن پرستي، شجاعت و درايت او قابل تحسين است.
اين منشاء جشن فوريم است كه يهوديان هنوز آن را برگزار ميكنند