ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب استر)
اعدام هامان
پس پادشاه و هامان نزد اِسْتَر ملكه بهضيافت حاضر شدند. 2 و پادشاه در روز دوّم نيز در مجلس شراب به اِسْتَر گفت: «اي استر ملكه، مسؤول تو چيست كه به تو داده خواهد شد و درخواست تو كدام؟ اگر چه نصف مملكت باشد، بجا آورده خواهد شد.»
3 اِسْتَر ملكه جواب داد و گفت: «اي پادشاه، اگر در نظر تو التفات يافته باشم و اگر پادشاه را پسند آيد، جان من به مسؤول من و قوم من به درخواست من، به من بخشيده شود. 4 زيرا كه من و قومم فروخته شدهايم كه هلاك و نابود و تلف شويم. و اگر به غلامي و كنيزي فروخته ميشديم، سكوت مينمودم، با آنكه مصيبت ما نسبت به ضرر پادشاه هيچ است.»
5 آنگاه اَخْشُورُش پادشاه، اِسْتَر ملكه را خطاب كرده، گفت: «آن كيست و كجا است كه جسارت نموده است تا چنين عمل نمايد؟» 6 اِسْتَر گفت: « عدو و دشمن، همين هامان شرير است.» آنگاه هامان در حضور پادشاه و ملكه به لرزه درآمد.7 و پادشاه غضبناك شده، از مجلس شراب برخاسته، به باغ قصر رفت. و چون هامان ديد كه بلا از جانب پادشاه برايش مهيّا است، برپا شد تا نزد اِسْتَر ملكه براي جان خود تضرّع نمايد. 8 آنگاه حَرْبُونا، يكي از خواجهسراياني كه در حضور پادشاه ميبودند،گفت: «اينك دار پنجاه ذراعي نيز كه هامان آن را به جهت مُرْدِخاي كه آن سخن نيكو را براي پادشاه گفته است مهيّا نموده، در خانه هامان حاضر است.» پادشاه فرمود كه «او را بر آن مصلوب سازيد.»
10 پس هامان را بر داري كه براي مردخاي مهيّا كرده بود، مصلوب ساختند و غضب پادشاه فرو نشستو چون پادشاه از باغ قصر به جاي مجلس شراب برگشت، هامان بر بستري كه اِسْتَر بر آن ميبود افتاده بود؛ پس پادشاه گفت: «آيا ملكه را نيز به حضور من در خانه بيعصمت ميكند؟» سخن هنوز بر زبان پادشاه ميبود كه روي هامان را پوشانيدند. 9 .
ترجمه تفسیری
هامان كشته ميشود
به ايـن ترتيب پادشـاه و هامـان در مجلس ضيافت ملكه استر حاضر شدند. 2 موقع صرف شراب، باز پادشاه از استر پرسيد: «استر، درخواست تو چيست؟ هر چه بخواهي به تو ميدهم،حتي اگر نصف مملكتم باشد!»
3 استر جواب داد: «تقاضاي من اين است: اگر مورد لطف پادشاه قرار گرفتهام و اگر پادشاه صلاح بدانند، جان من و جان قوم مرا نجات دهند. 4 چون من و قوم من فروخته شدهايم تا قتل عام شويم. اگر فقط مثل برده فروخته ميشديم، من سكوت ميكردم و مزاحمتي براي پادشاه ايجاد نمينمودم؛ ولي اكنون در خطر نابودي هستيم.»
5 خشايارشا از استر پرسيد: «اين شخص كيست كه جرأت كرده چنين كاري كند؟ او كجاست؟»
6 استر جواب داد: «دشمن ما اين هامان شرور است!»
آنگاه هامان از ترس پادشاه و ملكه به لرزه افتاد. 7 پادشاه خشمگين شد و برخاسته به باغ قصر رفت. اما هامان كه ميدانست پادشاه او را مجازات خواهد كرد، بطرف استر رفت تا التماس كند كه جانش را نجات دهد. 8 ولي درست در لحظهاي كه هامان به دست و پاي استر افتاده بود پادشاه وارد اتاق شد و با ديدن هامان در كنار تختي كه استر بر آن لميده بود، فرياد بر آورد: «اين مرد حتي در خانه من، ملكه را بيعصمت ميكند؟» تا اين سخن از دهان پادشاه بيرون آمد، جلاد بالاي سر هامان حاضر شد!
9 در اين وقت حربونا، يكي از خواجه سرايان دربار به پادشاه گفت: «قربان، چوبه دار بيست و پنج متري در حياط خانه هامان آماده است! او اين دار را براي مردخاي كه جان پادشاه را از سوء قصد نجات داد، ساخته است.»
پادشاه دستور داد: «هامان را روي آن به دار آويزيد!»
10 پس هامان را روي همان داري كه براي مردخاي بر پا كرده بود، به دار آويختند، و خشم پادشاه فرو نشست.
راهنما
بابهاي 3 ، 4 ، 5 ، 6 ، 7 . فرمان هامان
فرمان هامان مبني بر كشتن همة يهوديان در همة استانها بود (3:12و13). اين واقعه در سال دوازدهم سلطنت پادشاه (3:7) و 5 سال پس از ملكه شدن استر اتفاق افتاد.
هنگامي كه استر به منظور شفاعت براي قوم خود نزد پادشاه داخل شد، خوشرويي پادشاه (5 : 3) نشان داد كه گرچه استر 5 سال همسر او بود، ولي پادشاه هنوز او را ميستود.
نتيجه اين بود كه هامان بدار آويخته شد، و مردخاي پسر عموي استر جانشين او شد.
نام خدا در كتاب استر ذكر نشده، احتمالاً به اين دليل كه شايد كتاب از اسناد پارسي رونويسي شده است. با اين حال محافظت الهي خدا نسبت به قومش را نميتوان در هيچ جاي ديگري به اين وضوح مشاهده كرد.