ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب ایوب)
«جانم از حياتم بيزار است. پس نالهخود را روان ميسازم و در تلخي جان خود سخن ميرانم. 2 و به خدا ميگويم مرا ملزم مساز، و مرا بفهمان كه از چه سبب با من منازعت ميكني؟ 3 آيا براي تو نيكو است كه ظلم نمايي و عمل دست خود را حقير شماري، و بر مشورت شريران بتابي؟ 4 آيا تو را چشمان بشر است؟ يا مثل ديدن انسان ميبيني؟ 5 آيا روزهاي تو مثل روزهاي انسان است؟ يا سالهاي تو مثل روزهاي مرد است 6 كه معصيت مرا تفحّص ميكني و براي گناهانم تجسّس مينمايي؟ 7 اگر چه ميداني كه شرير نيستم و از دست تو رهانندهاي نيست.
8 «دستهايت مرا جميعاً و تماماً سرشته است، و مرا آفريده است و آيا مرا هلاك ميسازي؟ 9 به يادآور كه مرا مثل سفال ساختي و آيا مرا به غبار برميگرداني؟ 10 آيا مرا مثل شير نريختي و مرامثل پنير، منجمد نساختي؟ 11 مرا به پوست و گوشت ملبّس نمودي و مرا با استخوانها و پيها بافتي. 12 حيات و احسان به من عطا فرمودي و لطف تو روح مرا محافظت نمود. 13 امّا اين چيزها را در دل خود پنهان كردي، و ميدانم كه اينها در فكر تو بود. 14 اگر گناه كردم، مرا نشان كردي و مرا از معصيتم مبرّا نخواهي ساخت. 15 اگر شرير هستم واي بر من! و اگر عادل هستم سر خود را برنخواهم افراشت، زيرا از اهانت پر هستم و مصيبت خـود را ميبينم! 16 و اگر (سَرم) برافراشته شـود، مثـل شيـر مرا شكار خواهـي كرد و باز عظمت خود را بر من ظاهر خواهي ساخت. 17 گواهان خود را بر من پي درپي ميآوري و غضب خويش را بر من ميافزايي و افواجْ متعاقب يكديگر به ضّد منند. 18 پس براي چه مرا از رحم بيرون آوردي؟ كاش كه جان ميدادم و چشمي مرا نميديد. 19 پس ميبودم، چنانكه نبـودم و از رحم مادرم به قبر برده ميشدم. 20 آيا روزهايم قليل نيست؟ پس مرا ترك كن، و از من دست بردار تا اندكي گشادهرو شوم، 21 قبل از آنكه بروم به جايي كه از آن برنخواهم گشت، به زمين ظلمت و سايه موت! 22 به زمينِ تاريكيِ غليظ مثل ظلمات، زمينِ سايه موت و بيترتيب كه روشنايي آن مثل ظلمات است.»
ترجمه تفسیری
ايوب: از زندگي سير شدهام
از زندگي سير شدهام. پس بگذاريد زبان به شكايت گشوده، از تلخي جانم سخن بگويم. 2 اي خدا مرا محكوم نكن؛ فقط به من بگو چه كردهام كه با من چنين ميكني؟ 3 آيا بنظر تو اين درست است كه به من ظلم روا داري و انساني را كه خود آفريدهاي ذليل سازي و شادي و خوشبختي را نصيب بدكاران بگرداني؟ 4-7 آيا تو مثل ما انسانها قضاوت ميكني؟ آيا ميترسي عمرت به سرآيد و نتواني مرا مجازات كني و يا فكر ميكني كسي ميتواند مرا از چنگ تو برهاند؟ پس چرا مرا براي گناهاني كه مرتكب نشدهام اينچنين تعقيب ميكني؟
8 دستهاي تو بود كه مرا سرشت و اكنون همان دستهاست كه مرا نابود ميكند. 9 به ياد آور كه مرا از خاك به وجود آوردي؛ آيا به اين زودي مرا به خاك بر ميگرداني؟ 10 به پدرم قدرت بخشيدي تا مرا توليد نمايد و گذاشتي در رحم مادرم رشد كنم. 11 پوست و گوشت به من دادي و استخوانها و رگ و پيام را بهم بافتي. 12 تو بودي كه به من حيات بخشيدي و محبت تو بود كه مرا زنده نگهداشت.
13و14 با وجود اين، از ابتداي خلقتم هميشه فكر تو اين بوده كه اگر من مرتكب گناهي شدم، از بخشيدنم امتناع ورزي و مرا نابود كني. 15 چه آدم بيچارهاي هستم! اگر كار خوب بكنم به حساب نميآيد، ولي تا كوچكترين گناهي از من سر بزند فوري تنبيه ميشوم. 16 اگر بخواهم از زمين برخيزم، مثل شير بر من ميپري و باز قدرت خود را عليه من به نمايش ميگذاري. 17 پيوسته عليه من شاهد ميآوري؛ هر لحظه بر خشم خود نسبت به من ميافزايي و ضربات پيدرپي بر من فرود ميآوري.
18 چرا گذاشتي به دنيا بيايم؟ اي كاش قبل از اينكهچشمي مرا ميديد، جان ميدادم. 19 آنوقت از اين زندگي نكبتبار رهايي مييافتم و از رحم مادر به گور ميرفتم. 20 آيا نميبيني كه ديگر چيزي از عمرم باقي نمانده است؟ پس ديگر تنهايم بگذار. بگذار دمي استراحت كنم. 21 بزودي ميروم و ديگر باز نميگردم. به سرزميني ميروم كه سرد و تاريك است 22 به سرزمين ظلمت و پريشاني، به جايي كه خود نور هم تاريكي است.
راهنما
بابهاي 9 و 10 شامل سومين گفتگوي ايوب است. او پافشاري ميكند كه مرد شريري نيست (7:10) و در ادامه ميافزايد كه خداوند همانطور كه شريران را هلاك ميسازد همچنان صالحان را نيز مجازات ميكند (9 : 22). او به تلخي و با حالت گريه، گِلِه و شكايت كرده، آرزو ميكند كه ايكاش هرگز متولد نشده بود(10 : 18 - 22).