ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قديمي(غزل غزلهاي سليمان)
كاش كه مثل برادر من كه پستانهاي مادر مرا مكيد ميبودي، تا چون تو را بيرون مييافتم، تو را ميبوسيدم و مرا رسوا نميساختند. 2 تو را رهبري ميكردم و به خانه مادرم در ميآوردم تا مرا تعليم ميدادي تا شراب ممزوج و عَصير انار خود را به تو مينوشانيدم. 3 دست چپ او زير سر من ميبود و دست راستش مرا در آغوش ميكشيد. 4 اي دختران اورشليم شما را قسم ميدهم كه محبوب مرا تا خودش نخواهد بيدار نكنيد و برنينگيزانيد.
دختران اورشليم:
5 اين كيست كه بر محبوب خود تكيه كرده، از صحرا برميآيد؟
محبوبه:
زير درخت سيب تو را برانگيختم كه در آنجا مـادرت تـو را زاييـد. در آنجـا والـده تـو را درد زه گرفت. 6 مـرا مثل خاتـم بر دلت و مثـل نگيـن بر بازويت بگذار، زيرا كه محبت مثل موت زورآور است و غيرت مثل هاويه ستمكيش ميباشد. شعلههايش شعلههاي آتش و لَهيب يهوه است. 7 آبهاي بسيار محبت را خاموش نتوانـد كـرد و سيلهـا آن را نتوانـد فـرو نشانيـد. اگـر كسـي تمامـي امــوال خانــه خويـش را بـراي محبـت بدهـد، آن را البتّه خـوار خواهنـد شمـرد.
دختران اورشليم:
8 ما را خواهري كوچك است كه پستان ندارد. به جهت خواهر خود در روزي كه او را خواستگاري كنند، چه بكنيم؟ 9 اگر ديوارميبود، بر او برج نقرهاي بنا ميكرديم؛ و اگر دروازه ميبود، او را به تختههاي سرو آزاد ميپوشانيديم.
محبوبه:
10 من ديوار هستم و پستانهايم مثل برجها است. له'ذا در نظر او از جمله يابندگان سلامتي شدهام. 11 سليمان تاكستاني در بَعْل هامون داشت و تاكستان را به ناطوران سپرد، كه هر كس براي ميوهاش هزار نقره بدهد. 12 تاكستانم كه از آن من است پيش روي من ميباشد. براي تو اي سليمان هزار و براي ناطورانِ ميوهاش، دويست خواهد بود.
محبوب:
13 اي (محبوبه) كه در باغات مينشيني، رفيقان آواز تو را ميشنوند، مرا نيز بشنوان.
محبوبه:
14 اي محبوب من، فرار كن و مثل غزال يا بچه آهو بر كوههاي عطرّيات باش.
ترجمه تفسيري
محبوبه
اي كاش تـو برادر من بودي. آنگاه هرجا تو را ميديدم ميتوانستم تو را ببوسم، بدون آنكه رسوا شوم. 2 تو را به خانه مادرم مـيآوردم تا در آنجـا به من محبت را بياموزي. در آنجا شراب خوش طعـم و عصـاره انار خـود را به تـو مـيدادم تا بنوشـي. 3 دست چپ تو زير سر من ميبود و دست راستت مرا در آغوش ميكشيد. 4 اي دختران اورشليم، شما را قسم ميدهم كه مزاحم عشق ما نشويد.
دختران اورشليم
5 اين كيست كه بر محبوب خود تكيه كرده و از صحرا ميآيد؟
محبوب
در زير آن درخت سيب، جايي كه از مادر زاده شدي، من محبت را در دلت بيدار كردم.
محبوبه
6 محبت مرا در دل خود مهر كن و مرا چون حلقه طلا بر بازويت ببند تا هميشه با تو باشم. محبت مانند مرگ قدرتمند است و شعلهاش همچون شعلههايپرقدرت آتش با بيرحمي ميسوزاند و نابود ميكند. 7 آبهاي بسيار نميتوانند شعله محبت را خاموش كنند و سيلابها قادر نيستند آن را فرو نشانند. هر كه بكوشد با ثروتش محبت را بچنگ آورد، جز خفت و خواري چيزي عايدش نخواهد شد.
دختران اورشليم:
8 خواهر كوچكي داريم كه سينههايش هنوز بزرگ نشدهاند. اگر كسي به خواستگاري او بيايد چه خواهيم كرد؟ 9 اگر او ديوار ميبود بر او برجهاي نقره ميساختيم و اگر در ميبود با روكشي از چوب سرو او را ميپوشانديم.
محبوبه
10 من ديوارم و سينههايم برجهاي آن. من دل از محبوب خود ربودهام.
11 سليمان در بعل هامون تاكستاني داشت و آن را به كشاورزان اجاره داد كه هر يك، هزار سكه به او بدهند. 12 اما اي سليمان، من تاكستان خود را به تو ميدهم، هزار سكه آن مال توست و دويست سكه مال كساني كه از آن نگهداري ميكنند.
محبوب
13 اي محبوبه من، بگذار صدايت را از باغ بشنوم، دوستانم منتظرند تا صدايت را بشنوند.
محبوبه
14 نزد من بيا اي محبوب من، همچون غزال و بچه آهو بر كوههاي عطرآگين، بسوي من بيا.
باب8 . محبتخاموشنشدنيآنها و پيوند پايدارشان. بخشهايياز سخناناينباببهعروسو ديگر قسمتها بهگروهسرايندگانتعلقدارند.