ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قديمي(غزل غزلهاي سليمان)
شبانگاه در بستر خود او را كه جانم دوستميدارد طلبيدم. او را جستجو كردم امّا نيافتم. 2 گفتم الا´ن برخاسته، در كوچهها و شوارع شهر گشته، او را كه جانم دوست ميدارد خواهم طلبيد. او را جستجو كردم امّا نيافتم. 3 كشيكچياني كه در شهر گردش ميكنند، مرا يافتند. گفتم كه «آيا محبوب جان مرا ديدهايد؟» 4 از ايشان چندان پيش نرفته بودم كه او را كه جانم دوست ميدارد، يافتم. و او را گرفته، رها نكردم تا به خانه مادر خود و به حجره والدهخويش در آوردم. 5 اي دختران اورشليم، شما را به غزالها و آهوهاي صحرا قسم ميدهم كه محبوب مرا تا خودش نخواهد بيدار مكنيد و برمينگيزانيد. 6 اين كيست كه مثل ستونهاي دود از بيابان برميآيد و به مرّ و بخور و به همه عطريّات تاجران معطّر است؟ 7 اينك تخت روان سليمان است كه شصت جبّار از جبّاران اسرائيل به اطراف آن ميباشند. 8 همگي ايشان شمشير گرفته و جنگ آزموده هستند. شمشير هر يك به سبب خوفشب بر رانش بسته است. 9 سليمان پادشاه تخت رواني براي خويشتن از چوب لبنان ساخت. 10 ستونهايش را از نقره و سقفش را از طلا و كرسياش را از ارغوان ساخت، و وسطش به محبّت دختران اورشليم مُعَرَّق بود. 11 اي دختران صهيون، بيرون آييد و سليمان پادشاه را ببينيد، با تاجي كه مادرش در روز عروسي وي و در روز شادي دلش آن را بر سر وي نهاد.
ترجمه تفسيري
محبوبه
شب هنگام در بستـر خويـش او را كه جانم دوستش دارد به خواب ديدم: بدنبال او ميگشتم، اما او را نمييافتم. 2 رفتم و در كوچهها و ميدانهاي شهر جستجو كردم، اما بيفايده بود.3 شبگردهاي شهر مرا ديدند و من از آنان پرسيدم: «آيا او را كه جانم دوستش دارد ديدهايد؟» 4 هنوز از ايشان چندان دور نشده بودم كه محبوبم را يافتم. او را گرفتم و رها نكردم تا به خانه مادرم آوردم. 5 اي دختران اورشليم، شما را به غزالها و آهوهاي صحرا قسم ميدهم كه مزاحم عشق ما نشويد.
6 اين چيست كه مثل ستون دود از بيابان پيداست و بوي خوش مر و كندر و عطرهايي كه تاجران ميفروشند به اطراف ميافشاند؟ 7 نگاه كنيد! اين تخت روان سليمان است كه شصت نفر از نيرومندترين سپاهيان اسرائيل آن را همراهي ميكنند. 8 همه آنان شمشير زناني ماهر و جنگاوراني كارآزمودهاند. هر يك شمشيري بر كمر بستهاند تا در برابر حملههاي شبانه از پادشاه دفاع كنند. 9 تخت روان سليمان پادشاه از چوب لبنان ساخته شده است. 10 ستونهايش از نقره و سايبانش از طلاست. پشتي آن از پارچه ارغوان است كه به دست دختران اورشليم، به نشانه محبتشان دوخته شده است.
11 اي دختران اورشليم، بيرون بياييد و سليمان پادشاه را ببينيد، او را با تاجي كه مادرش در روز شاد عروسياش بر سر وي نهاد، تماشا كنيد.
راهنما
باب3 : 1 - 5 . رؤيايعروساز نيافتنمحبوبخود و شادياو در يافتنمجددش.
باب3 : 6 - 11 . گروهسرايندگانو وابستگانعروس. خوشآمد و ثنا گوييهايزناندربار از ورود تختعروسيبهباغقصر.