ترجمه قدیمی گویا
|
وحي دربارة بيابان بحر:
چنانكه گردباد در جنوب ميآيد، اين نيز از بيابان از زمين هولناك ميآيد. 2 رؤياي سخت براي من منكشف شده است، خيانت پيشه خيانت ميكند و تاراج كننده تاراج مينمايد. اي عيلام برآي و اي مِدْيان محاصره نما. تمام ناله آن را ساكت گردانيدم.
3 از اين جهت كمر من از شدّت درد پر شده است و درد زه مثل درد زني كه ميزايد مرا درگرفته است. پيچ و تاب ميخورم كه نميتوانم بشنوم، مدهوش ميشوم كه نميتوانم ببينم. 4 دل من ميطپيد و هيبت مرا ترسانيد. او شب لذّت مرا برايم به خوف مبدّل ساخته است. 5 سفره را مهيّا ساخته و فرش را گسترانيده به اكل و شرب مشغول ميباشند. اي سروران برخيزيد و سپرها را روغن بماليد.
6 زيرا خداوند به من چنين گفته است: «برو و ديدهبان را قرار بده تا آنچه را كه بيند اعلام نمايد. 7 و چون فوج سواران جفت جفت و فوج الاغان و فوج شتران را بيند آنگاه به دقّت تمام توجّه بنمايد.»
8 پس او مثل شير صدا زد كه «اي آقا من دائماً در روز بر محرس ايستادهام و تمامي شب بر ديدهبانگاه خود برقرار ميباشم. 9 و اينك فوجمردان و سواران جفت جفت ميآيند و او مزيد كرده، گفت: بابل افتاد افتاده است و تمامي تمثالهاي تراشيده خدايانش را بر زمين شكستهاند.»
10 اي كوفته شده من و اي محصول خرمن من آنچه از يهوه صبايوت خداي اسرائيل شنيدم به شما اعلام مينمايم.
وحي دربارة ادوم
11 وحي درباره دومه:
كسي از سعير به من ندا ميكند كه «اي ديدهبان از شب چه خبر؟ اي ديدهبان از شب چه خبر؟» 12 ديدهبان ميگويد كه «صبح ميآيد و شام نيز. اگر پرسيدن ميخواهيد بپرسيد و بازگشت نموده، بياييد.»
وحي دربارة عرب
13 وحي دربارة عرب:
اي قافلههاي ددانيان در جنگل عرب منزل كنيد. 14 اي ساكنان زمين تيما تشنگان را به آب استقبال كنيد و فراريان را به خوراك ايشان پذيره شويد. 15 زيرا كه ايشان از شمشيرها فرار ميكنند، از شمشير برهنه و كمان زه شده و از سختي جنگ.
16 زانرو كه خداوند به من گفته است بعد از يكسال موافق سالهاي مزدوران، تماميِ شوكت قيدار تلف خواهد شد. 17 و بقيّه شماره تيراندازان و جبّاران بني قيدار قليل خواهد شد چونكه يهوه خداي اسرائيل اين را گفته است.
اين پيام براي بابل است:
مهاجمي از سرزمين دهشت، مانند گردباد بياباني، بسوي بابل ميآيد. 2 رؤياي ترسناكي ميبينم، روياي خيانت و نابودي!
اي لشكر عيلام حمله كن! اي لشكر ماد محاصره كن! خدا به ناله قومهايي كه زير دست بابل هستند پايان ميدهد.
3 با ديدن و شنيدن اين چيزها مدهوش شدم و دردي چون درد زايمان همه وجودم را فرا گرفت. 4 ميترسيدم و قلبم بشدت ميتپيد. آرزو ميكردم هر چه زودتر شب فرا رسد، ولي آرامش شب نيز جايخود را به وحشت داده بود.
5 در رؤيا ديدم فرشها پهن شده و سفره چيده شده است و عدهاي مشغول خوردن و نوشيدنند. ناگهان فرماني صادر ميشود: «اي سرداران برخيزيد و سپرهاي خود را براي جنگ آماده سازيد!»
6 در اين هنگام خداوند به من فرمود: «يك ديده بان تعيين كن تا هر چه را ميبيند، خبر دهد. 7 هنگامي كه ببيند سواران جفتجفت بر الاغ و شتر ميآيند بايد دقت كند.»
8و9 پس ديدهبان را بالاي حصار گذاشتم. يك روز او فرياد زد: «اي سرورم، روزها و شبها بر ديدهبانگاه خود ايستاده ديدهباني كردهام. اينك فوج سواران را ميبينم كه جفتجفت ميآيند!»
در اين هنگام، صدايي شنيدم كه ميگفت: «بابل سقوط كرد! بابل سقوط كرد! همه بتهاي بابل خرد شدند و روي زمين افتادند!»
10 اي قوم من اسرائيل، اي قومي كه مانند گندم كوبيده و غربال شدهايد، به اين خبر خوشي كه از جانب خداوند قادر متعال، خداي اسرائيل، به شما اعلام كردم، گوش دهيد.
نبوت درباره ادوم
11 اين پيام براي ادوم است:
يك نفر از ادوم مرا صدا ميزند: «اي ديدهبان، از شب چه خبر؟ چقدر مانده شب تمام شود؟»
12 من جواب ميدهم: «بزودي روز داوري شما فرا ميرسد. بسـوي خدا بازگشت كنيـد تا من خبـر خوشي به شما دهم. او را بطلبيد و دوباره بياييد و بپرسيد.»
نبوت درباره عربستان
13 اين پيام براي عربستان است:
اي مردم ددان كه در بيابانهاي عربستان اردو ميزنيد، 14 به تشنگاني كه نزد شما ميآيند آب دهيد؛ اي مردم تيما به فراريان خوراك دهيد. 15 اينها از شمشير برهنه و كمان كشيده و از جنگِ سخت گريختهاند. 16 خداوند به من گفت: «درست پس ازيك سال قدرت و شوكت قبيله قيدار از بين خواهد رفت 17 و از تيراندازان و جنگاوران اين قبيله بيش از چند نفر باقي نخواهند ماند. من كه خداوند، خداي اسرائيل هستم اين را ميگويم.»