ترجمه قدیمی گویا
|
آيت براي محاصرة اسرائيل
«و تو نيز اي پسر انسان آجري بگير و آن را پيش روي خود بگذار و شهر اورشليم را بر آن نقش نما. 2 و آن را محاصره كن و در برابرش برجها ساخته، سنگري در مقابلش برپا نما و به اطرافش اردو زده، منجنيقها به هر سوي آن برپا كن. 3 و تابه آهنين براي خود گرفته، آن را در ميانخود و شهر، ديواري آهنين بگذار و روي خود را بر آن بدار و محاصره خواهد شد و تو آن را محاصره كن تا آيتي به جهت خاندان اسرائيل بشود. 4 پس تو بر پهلوي چپ خود بخواب و گناه خاندان اسرائيل را بر آن بگذار. موافق شماره روزهايي كه بر آن بخوابي، گناه ايشان را متحمّل خواهي شد. 5 و من سالهاي گناه ايشان را مطابق شماره روزها يعني سيصد و نود روز بر تو نهادهام. پس متحمّل گناه خاندان اسرائيل خواهي شد. 6 و چون اينها را به انجام رسانيده باشي، باز به پهلوي راست خود بخواب و چهل روز متحّمل گناه خاندان يهودا خواهي شد. هر روزي را به جهت سالي براي تو قرار دادهام. 7 و بازوي خود را برهنه كرده، روي به محاصره اورشليم بدار و به ضدّ آن نبوّت كن. 8 و اينك بندها بر تو مينهم و تا روزهاي محاصرهات را به اتمام نرسانيده باشي از پهلو به پهلوي ديگرت نخواهي غلطيد. 9 پس گندم و جو و باقلا و عدس و ارزن و جُلبان براي خود گرفته، آنها را در يك ظرف بريز و خوراكي از آنها براي خود بپز و تمامي روزهايي كه به پهلوي خود ميخوابي، يعني سيصد و نود روز آن را خواهي خورد. 10 و غذايي كه ميخوري به وزن خواهد بود، يعني بيست مثقال براي هر روز. وقت به وقت آن را خواهي خورد. 11 و آب را به پيمايش يعني سُدسِ يك هين خواهي نوشيد. آن را وقت به وقت خواهي نوشيد. 12 و قرصهاي نان جو كه ميخوري، آنها را بر سرگين انسان در نظر ايشان خواهي پخت. 13 و خداوند فرمود به همين منوال بنياسرائيل نان نجس در ميان امّتهايي كه من ايشان را به ميان آنها پراكنده ميسازم خواهند خورد.»
14 پس گفتم: «آه اي خداوند يهوه اينك جان من نجس نشده و از طفوليّت خود تا به حال ميته يا دريده شده را نخوردهام و خوراك نجس به دهانم نرفته است.» 15 آنگاه به من گفت: «بدان كه سرگين گاو را به عوض سرگين انسان به تو دادم، پس نان خود را بر آن خواهي پخت.» 16 و مرا گفت: «اي پسر انسان اينك من عصاي نان را در اورشليم خواهم شكست و نان را به وزن و عُسرت خواهند خورد و آب را به پيمايش و حيرت خواهند نوشيد. 17 زيرا كه محتاج نان و آب خواهند شد و به حيرت بر يكديگر نظر خواهند انداخت و به سبب گناهان خود گداخته خواهند شد.
تصوير محاصره اورشليم
خداوند فرمـود: «اي انسان خاكـي، آجري بزرگ بگير و در مقابل خود بگذار و بر آن، شهر اورشليم را نقش كن. دور شهر، برجها، سنگر، منجنيق و اردوگاههاي دشمن را بكش تا نشان دهد كه شهر در محاصره است. 3 يك تابه آهني نيز بردار و مثل يك ديوار، بين خودت و تصوير شهر بگذار، تا نشان دهد كه سپاه دشمن چگونه اورشليم را با عزمي آهنين، محاصره خواهد كرد.
«هر يك از اين جزئياتي كه به تو گفتم، معني بخصوصي دارد، زيرا تمام اينها اخطاري است به قوم اسرائيل.
4و5 «آنگاه بر پهلوي چپ خود دراز بكش و براي مدت سيصد و نود روز در همان حال بمان. من گناه اسرائيل را بر تو ميگذارم و در طول اين مدت براي گناه آنان، متحمل رنج خواهي شد. براي هر سال مجازات اسرائيل، يك روز دراز خواهي كشيد. 6 بعد از اين مدت، برگرد و چهل روز بر پهلوي راست خود بخواب و براي گناهان يهودا متحمل رنج شو. براي هر سال مجازات يهودا يك روز دراز خواهي كشيد.
7 «ضمن نمايش محاصره اورشليم، آستينت را بالابزن و با مشت گره كرده، كلام مرا بر ضد آن اعلام نما. 8 تو را ميبندم تا نتواني از يك پهلو به پهلوي ديگر برگردي، تا اينكه روزهاي محاصره خاتمه يابد.
9 «در طي آن سيصـد و نـود روز اول كه بر پهلـوي چپت ميخوابي، خوراك تو، ناني تهيه شده از آرد گندم، جـو، باقلا، عـدس و ارزن باشـد. آنها را در يك ظرف با هم مخلوط كن و از آن، نان بپـز. 10 نان را جيرهبندي خواهي كرد و هر روز يك وعده از آن را خواهي خورد، آنهـم نه بيشتـر از بيست مثقال! 11 روزي دو ليوان آب نيز بيشتر نخواهي نوشيد! 12 براي پختن نان، آتش را با مدفوع خشك شده انسان درست خواهي كرد و اين كار را در انظار مردم انجام خواهي داد. 13 به همين منوال قوم اسرائيل، در سرزمينهايي كه تبعيدشان ميكنم، نان نجس و حرام خواهند خورد.»
14 گفتم: «خداوندا، چگونه چنين كاري بكنم؟ من در تمام عمرم هرگز نجس نشدهام. از طفوليت تا به حال هرگز نه گوشت حرام خوردهام، نه گوشت حيواناتي كه بوسيله جانوران، دريده شده باشد و نه گوشت حيوانات مردار. مـن به هيچ وجه خوراك حرام نخوردهام.» 15 خداوند فرمود: «بسيار خوب، بجاي مدفوع انسان، ميتواني از مدفوع گاو استفاده كني.»
راهنما
بابهاي 4 و 5 و 6 و 7 . سمبولي از محاصرة اورشليم
آغاز پيغام حزقيال به اسيران بابل، كه اميدوار بودند بزودي به اورشليم بازگردند، اين بود كه اورشليم در شرف ويراني و سقوط است و اينكه اهالي اورشليم بزودي به ديگر اسيران بابل خواهند پيوست و اين اسارت در پايان 40 سال خاتمه خواهد يافت. احتمالاً منظور از 40 سال به معني عددي است كه گردش يك نسل را نشان ميدهد. تا اين زمان يعني سال 592 ق.م. چهارده سال از اسارت بعضي از اسيران ميگذشت. شش سال بعد از اين تاريخ، اورشليم به آتش كشيده شد. زمان اسارت از هنگام به آتش كشيدن اورشليم تا پايان اين دوران، 50 سال بطول انجاميد؛ يعني سالهاي 586 الي 536 ق.م.
در باب 4 آية 5، سالهاي شرارت اسرائيل 390 سال ذكر شدهاند، در حاليكه در ترجمة هفتاد اين سالها، 190 سال بوده، كه بطور تقريبي از سال 721 الي 536 ق.م. ميباشند. اگر 390 سال صحيح باشد، در اين صورت با افزودن 200 سال ديگر به تاريخ مورد نظر، به دوران يونان باستان و حكمراني اسكندر كبير خواهيم رسيد. او در زمان زمامدارياش بر اين سرزمينها، توجه قابل ملاحظهاي را نسبت به تمام يهوديان مبذول داشت. برخي ديگر معتقدند كه اين مدت 430 سال بوده است (390 بعلاوة 40)، كه برابر با مدت اقامت موقتي اسرائيل در مصر بوده (خروج 12 : 40) و به معني سمبولي از اسارت ثانوي مشابه با آنچه قبلاً در مصر بوده است، بكار برده شده است.
براي نشان دادن قحطي و خشكسالي، حزقيال با نان نجس شدهاي سدّ جوع ميكرد. حزقيال در تمام مدت محاصره، بر يك پهلوي خود ميخوابيد. او اين كار را يكسره انجام ميداد و يا هر روز ساعات زيادي را به اين كار اختصاص ميداد. اين عمل او توأم بود با خوردن غذاي مخصوصي كه سمبولي از زحمت و خشكسالي بود.