ترجمه قدیمی گویا
|
رؤياهاي خدا
و در روز پنجم ماه چهارم سال سيام، چونمن در ميان اسيران نزد نهر خابور بودم، واقع شد كه آسمان گشوده گرديد و رؤياهاي خدا را ديدم. 2 در پنجم آن ماه كه سال پنجم اسيري يهوياكين پادشاه بود، 3 كلام يهوه بر حزقيال بن بوزي كاهن نزد نهر خابور در زمين كلدانيان نازل شد و دست خداوند در آنجا بر او بود.
4 پس نگريستم و اينك باد شديدي از طرف شمال برميآيد و ابر عظيمي و آتش جهنده و درخشندگياي گرداگردش و از ميانش يعني از ميان آتش، مثل منظر برنج تابان بود. 5 و از ميانش شبيه چهار حيوان پديد آمد و نمايش ايشان اين بود كه شبيه انسان بودند. 6 و هريك از آنها چهار رو داشت و هريك از آنها چهار بال داشت. 7 و پايهاي آنها پايهاي مستقيم و كف پاي آنها مانند كف پاي گوساله بود و مثل منظر برنج صيقلي درخشان بود. 8 و زير بالهاي آنها از چهار طرف آنها دستهاي انسان بود و آن چهار رويها و بالهاي خود را چنين داشتند. 9 و بالهاي آنها به يكديگر پيوسته بود و چون ميرفتند رو نميتافتند، بلكه هريك به راه مستقيم ميرفتند. 10 و امّا شباهت رويهاي آنها (اين بود كه) آنها روي انسان داشتند و آن چهار روي شير بطرف راست داشتند و آن چهار روي گاو بطرف چپ داشتند و آن چهارروي عقاب داشتند. 11 و رويها و بالهاي آنها از طرف بالا از يكديگر جدا بود و دو بال هريك به همديگر پيوسته و دو بال ديگر بدن آنها را ميپوشانيد. 12 و هر يك از آنها به راه مستقيم ميرفتند و به هر جايي كه روح ميرفت آنها ميرفتند و درحين رفتن رو نميتافتند.
13 و امّا شباهت اين حيوانات (اين بود كه) صورت آنها مانند شعلههاي اخگرهاي آتش افروخته شده، مثل صورت مشعلها بود. و آن آتش در ميان آن حيوانات گردش ميكرد و درخشان ميبود و از ميان آتش برق ميجهيد. 14 و آن حيوانات مثل صورت برق ميدويدند و برميگشتند. 15 و چون آن حيوانات را ملاحظه ميكردم، اينك يك چرخ به پهلوي آن حيوانات براي هر روي (هركدام از) آن چهار بر زمين بود. 16 و صورت چرخها و صنعت آنها مثل منظر زبرجد بود و آن چهار يك شباهت داشتند. و صورت و صنعت آنها مثل چرخ در ميان چرخ بود. 17 و چون آنها ميرفتند، بر چهار جانب خود ميرفتند و در حين رفتن به هيچ طرف ميل نميكردند. 18 و فلكههاي آنها بلند و مهيب بود و فلكههاي آن چهار از هر طرف از چشمها پر بود. 19 و چون آن حيوانات ميرفتند، چرخها در پهلوي آنها ميرفت و چون آن حيوانات از زمين بلند ميشدند، چرخها بلند ميشد. 20 و هرجايي كه روح ميرفت آنها ميرفتند، به هر جا كه روح سير ميكرد و چرخها پيش روي آنها بلند ميشد، زيرا كه روح حيوانات در چرخها بود. 21 و چون آنها ميرفتند، اينها ميرفت و چون آنها ميايستادند، اينها ميايستاد. و چون آنها از زمين بلند ميشدند، چرخها پيش روي آنها از زمين بلند ميشد، زيرا روح حيوانات در چرخها بود.
22 و شباهت فلكي كه بالاي سر حيوانات بود مثل منظر بلّورِ مهيب بود و بالاي سر آنها پهن شده بود. 23 و بالهاي آنها زير فلك بسوي يكديگر مستقيم بود و دو بال هريك از اين طرف ميپوشانيد و دو بال هر يك از آن طرف بدنهاي آنها را ميپوشانيد. 24 و چون ميرفتند، من صداي بالهاي آنها را مانند صداي آبهاي بسيار، مثل آواز حضرت اعلي' و صداي هنگامه را مثل صداي فوج شنيدم؛ زيرا كه چون ميايستادند بالهاي خويش را فرو ميهشتند. 25 و چون در حين ايستادن بالهاي خود را فرو ميهشتند، صدايي از فلكي كه بالاي سر آنها بود مسموع ميشد. 26 و بالاي فلكي كه بر سر آنها بود شباهتِ تختي مثل صورت ياقوت كبود بود و برآن شباهتِ تخت، شباهتي مثل صورت انسان بر فوق آن بود. 27 و از منظر كمر او بطرف بالا مثل منظر برنج تابان، مانند نمايش آتش در اندرون آن و گرداگردش ديدم. و از منظر كمر او به طرف پايين مثل نمايش آتشي كه از هر طرف درخشان بود ديدم. 28 مانند نمايش قوس قزح كه در روز باران در ابر ميباشد، همچنين آن درخشندگي گرداگرد آن بود. اين منظرِ شباهتِ جلال يهوه بودو چون آن را ديدم، به روي خود در افتادم و آواز قائلي را شنيدم،
رؤياي حزقيال نبي
در روز پنجـم ماه چهـارم سـال سيام، كه پنج سال از تبعيد يهوياكين پادشاه ميگذشت، ناگهان آسمان به روي حزقيال، پسر بوزي، گشوده شد و خدا رؤياهايي به او نشان داد. حزقيال كاهني بود كه با يهوديهاي تبعيدي، كنار رود خابور در بابل زندگي ميكرد. حزقيال چنين تعريف ميكند:
4 در يكي از اين رؤياها، طوفاني ديدم كه از شمال به طرف من ميآمد. پيشاپيش آن، ابر بزرگي از آتش در حركت بود، هالهاي از نور دور آن بود و در درون آن، چيزي مانند فلزي براق، ميدرخشيد. 5 سپس، از ميان ابر، چهار موجود عجيب ظاهر شدند كه شبيه انسان بودند. 6 ولي هر يك، چهار صورت و دو جفت بال داشتند! 7 پاهايشان نيز مثل پاي انسان بود، ولي پنجه پايشان به سم گوساله شباهت داشت و مانند فلزي براق، ميدرخشيد. 8 زير هر يك از بالهايشان، دستهايي ميديدم مثل دست انسان. 9 انتهاي بالهاي آن چهار موجود زنده به همديگر وصل بود. آنها مستقيم حركت ميكردند بدون آنكه برگردند.
10 هر يك از آنها چهار صورت داشت: در جلو، صورت انسان؛ در طرف راست، صورت شير؛ در طرف چپ، صورت گاو و در پشت، صورت عقاب. 11 هر كدام دو جفت بال داشتند، كه يك جفت باز بود و به نوك بالهاي موجودات پهلويي ميرسيد و جفت ديگر، بدنشان را ميپوشاند. 12 هر جا روحشان ميرفت، آنها هم مستقيم ميرفتند بدون آنكه رويشان را برگردانند.
13 در ميان اين موجودات زنده، چيزهايي شبيه به زغال افروخته با مشعل روشن، در حال حركت بودند. از ميان آنها، برق ميجهيد. 14 آن موجودات زنده نيز بسرعت برق به عقب و جلو حركت ميكردند.
15 در همان حال كه به اين چهار موجود زنده خيره شده بودم، زير آنها و بر روي زمين، چهار چرخ ديدم زير هر موجود يك چرخ. 16 چرخها مانند زبرجد ميدرخشيدند و همه مثل هم بودند. داخل هر چرخ، چرخ ديگري نيز قرار داشت. 17 براي همين ميتوانستند بيآنكه مجبور باشند دور بزنند، به هر سو كه بخواهند، بروند. 18 آن چهار چرخ داراي لبهها وپرههايي بودند و دور لبهها پر از چشم بود.
19و20و21 وقتي آن موجودات زنده حركت ميكردند، چرخها هم با آنها حركت ميكردند. هنگامي كه آنها از زمين برميخاستند، چرخها نيز برميخاستند، و وقتي ميايستادند، چرخها هم ميايستادند، چون روح آن چهار موجود در چرخها نيز قرار داشت. پس موجودات زنده و چرخها تحت هدايت روحشان بودند.
22 بالاي سر موجودات زنده، چيزي شبيه به يك صفحه بزرگ گسترده شده بود كه مانند بلور ميدرخشيد و انسان را به هراس ميانداخت. 23 زير اين صفحه، دو بال هر موجود زنده طوري باز بود كه به بالهاي موجود ديگر ميرسيد، و دو بال ديگر، بدنشان را ميپوشانيد. 24 وقتي پرواز ميكردند، صداي بالهايشان مانند غرش امواج ساحل يا همچون صداي خدا و يا هماننـد فرياد يك لشكر بزرگ بود. وقتي ميايستادنـد، بالهايشان را پايين ميآوردند. 25 هر بار كه ميايستادند، از صفحه بلورين بالاي سر آنها صدايي بگوش ميرسيد.
26 بر فراز صفحه بالاي سرشان، چيزي شبيه به يك تخت سلطنتي زيبا قرار داشت كه گويي از ياقوت كبود ساخته شده بود و بر روي آن تخت، وجودي نشسته بود كه به يك انسان شباهت داشت. 27و28 از كمر به بالا همچون فلزي غوطهور در آتش ميدرخشيد، و از كمر به پايين، مانند شعلههاي آتـش، تابان بود. دورتادورش را نيز نوري درخشان فراگرفته بود كه همه رنگهاي رنگينكمان در آن ديده ميشد.
راهنما
باب 1 : 1 - 3 . زمان و مكان حزقيال
عبارت «اسيري ما» (33 : 21 و 40 : 1) حاكي از آن است كه حزقيال به همراه يهوياكين پادشاه به اسارت برده شده است (597 ق.م.). او داراي همسر (24 : 15 - 18) و منزل شخصي بود (8 : 1). او در كنار نهر خابور، كه از رود فرات منشعب شده و كانال بزرگي براي كشتيراني محسوب ميشد، زندگي ميكرد. اين نهر در بالاي بابل قرار داشت كه از ميان نيپور (Nippur) ميگذشت و به رود دجله ميريخت. نيپور، در فاصلة 80 كيلومتري جنوب شرقي بابل قرار داشت و همان شهر «كَلْنَه» ميباشد كه نمرود آن را بنا كرده بود (پيدايش 10 : 10). ظاهراً «تلّ ابيب» نام شهركي بود كه خانة حزقيال در آن قرار داشت (3 : 15 و 24). عقيده بر اين است كه اين شهرك در نزديكي نيپور بوده است.
بر اساس روايات موجود، در آن ناحيه دهكدهاي وجود داشت كه محل زندگي حزقيال بشمار ميرفت. اعراب كه «حزقيال» را «كيلفيل» (Kilfil) ميناميدند، اين ده را نيز با همين نام ميشناختند. در فاصلة 65 كيلومتري اين محل، فارا (Fara) قرار داشت كه خانة اجدادي نوح محسوب ميشد. احتمالاً اين مطلب اشارهاي است به كاربرد نام نوح (14 : 15 و 20). «اريدو» (Eridu) ، كه بر اساس روايات، نام محلي بود كه باغ عدن در آن قرار داشت، در 160 كيلومتري اين محل واقع بود. احتمالاً همين امر باعث شده است تا حزقيال بارها از باغ عدن ياد كند (28 : 13 ؛ 31 : 8 و 9 و 16 و 18 ؛ 35:36).
حزقيال عبارت «پسر انسان» را 90 بار بكار برده است. اين عبارت در دانيال 7 : 13 براي «ماشيح» (مسيح) بكار برده شده است. عيسي مسيح، عموماً در معرفي خود، از اين لقب استفاده ميكرد (رجوع كنيد به ذيل يوحنا 1 : 14).
رؤياها و اعمال سمبوليك از خصوصيات مشخصة كتاب حزقيال بشمار ميروند. بسياري از اعمال سمبوليك او توأم با مشكلات و زحمات شخصي بود. بعنوان نمونه، او براي مدتي طولاني لال شده بود (3 : 26 ؛ 24 : 27 ؛ 33 : 22). و يا مجبور بود بيش از يكسال به يك حالت، به پهلوي خود بخوابد (4 : 5 و 6). يا حاضر ميشد غذاي خود را با حالتي مشمئز كننده و از روي بيميلي بخورد (15:4). همسرش را نيز كه دوست ميداشت، ناگهان از دست ميدهد (24 : 16 - 18).
باب 1 : 4 - 28 . رؤياي حزقيال دربارة خدا
منظور از «حيوانات»، «كروبيان» ميباشند (10 : 20). آنها در وسط هر يك از اضلاع مربعي قرار داشتند كه بالهاي باز آنها در رأسهاي مربع با هم تلاقي ميكرد. هر يك از كروبيان چهار رو داشت كه شباهت رويهاي آنها بدين قرار بود كه: نماي بيروني اين مربع، روي انسان بود، روي شير بطرف راست و روي گاو بطرف چپ و در عقب، قسمت مياني اين مربع، روي عقاب قرار داشت. آنها موجودات دَوّاري بودند (10 : 6) بطوري كه به پهلوي هر كروبي، يك چرخ وجود داشت. چنين بنظر ميرسد كه چرخها از جنس ياقوت كبود، كه سنگي سبز رنگ و قيمتي است، بود و حاشية آنها از هر طرف از چشمها پُر بود. اين موجود چهار وجهي، همچون برق آتش و با صدايي همچون صداي آبهاي بسيار از جايي به جاي ديگر در حركت بود.
در بالاي سر اين موجود، سَكّويي بلورين قرار داشت. بر روي اين سكو، تختي از جنس ياقوت كبود وجود داشت. و بر آن تخت، شباهتي مثل صورت انسان بود كه گرداگردش از هر طرف درخشان بود؛ بطوري كه درخشندگي آن همچون قوس و قزح بود. تمام اين نماها در طوفان گستردهاي كه از ميان آن برقِ آتش ميجهيد ديده ميشد. خداوند به اين طريق خود را به حزقيال آشكار نمود. اينگونه مكاشفه، بيانگر جلال، قدرت، دانش مطلق، حضور مطلق، قدرت مطلق، حاكميت، عظمت و قدوسيت خدا بود.