نامه پولس به مسيحيان
غلاطيه
راهنما
رسالة پولس رسول به غلاطيان
بوسيلة فيض، نه با شريعت
كفايت انجيل
غلاطيه
غلاطيه در مركز آسياي صغير واقع شده بود (به نقشة شمارة 58 مراجعه شود). اين منطقه محدودهاي بود كه پولس در سفر اول بشارتي خود به آن سفر نمود. مرزهاي اين ناحيه، در زمانهاي مختلف تغيير كردهاند. غلاطيه شامل ايقونيه، لستره، دربه و احتمالاً انطاكية پيسيديه بوده است (به اعمال 13 و 14 مراجعه شود).
غلاطيان شاخهاي از نژاد «گُل» بودند كه سابقاً در شمال درياي سياه سكونت داشتند كه از آنجا بطرف غرب و فرانسة كنوني مهاجرت نمودند و در قرن 3 ق.م. در آسياي صغير مستقر شدند.
دليل نوشتن اين رساله
خدمت پولس در غلاطيه بسيار موفقآميز بود. عدة كثيري، بخصوص از غير يهوديان، با اشتياق وافر به مسيح ايمان آورده بودند. هنگاميكه پولس غلاطيه را ترك گفت، بعضي از معلمين يهودي نژاد بر اين امر كه غير يهوديان نميتوانند بدون نگهداري شريعت موسي مسيحي شوند، اصرار ورزيدند. مسيحيان غير يهودي نيز از صميم قلب، اين موضوع را مورد اطاعت قرار داده بودند، به همان خلوصي كه در ابتدا پيغام پولس را شنيدند. بدين ترتيب فكر مختون شدن در بين غير يهوديان نيز شايع شده بود. ختنه يكي از رسوم اوليه جهت يهودي شدن بود. پولس از اين مورد خبردار شده بود.
بنابراين، پولس تصميم گرفت تا با نوشتن اين رساله، مسأله ختنه را براي آنها توضيح دهد. او خاطر نشان ميسازد كه اگرچه ختنه يكي از بخشهاي ضروري حيات ملي يهود بود، اما در انجيل مسيح هيچ نقشي ايفا نمينمود و هيچ اثري در نجات اشخاص نداشت.
تاريخ نگارش
پولس در حدود سال 45 - 48 ميلادي، كليساهاي غلاطيه را بنيانگزاري نموده بود. او در طي دومين سفر بشارتياش يعني در سال 50 ميلادي (اعمال 16 : 1 - 6) و همچنين در آغاز سومين سفر بشارتي خود يعني در سال 54 ميلادي (اعمال 18 : 23)، دوباره آنان را ملاقات نمود.
عقيدة عمومي بر آن است كه تاريخ نگارش اين رساله حدود 57 ميلادي است كه در اواخر سومين سفر بشارتي پولس بود. او در آن زمان در افسس يا مكادونيه و يا در قرنتس بوده است. پولس كمي قبل از نوشتن رساله به روميان، رساله به غلاطيان را به نگارش درآورد.
برخي عقيده دارند كه زمان نوشتن اين رساله، حدود 49 ميلادي بوده و آن هنگامي بوده است كه پولس پس از بازگشت اولية خود از غلاطيه، در انطاكيه بسر ميبرده است. و اين قبل از شوراي اورشليم در سال 50 ميلادي بوده است كه قطعنامة آن حاكي از عدم ضرورت ختنه، بدون تأخير و درنگ به كليساهاي غلاطيه ارسال گشته بود (اعمال 1:15 - 16 : 4). زيرا اگر او بعد از شوراي اورشليم اين رساله را به رشتة تحرير درآورده بود، بدون شك به قطعنامة شوراي اورشليم اشاره ميكرد. اما كلمة «اول» (13:4) تاريخ نگارش بعد از شوراي اورشليم را مورد تأئيد قرار ميدهد.
يهودگراها
يهودگراها، گروهي از مسيحيان يهودينژاد بودند كه نميخواستند تعاليم رسولان را در ارتباط با سؤال مطرح شده در اعمال 15، بپذيرند. آنها بر اين موضوع كه مسيحيان بايد از طريق يهوديت بسوي خدا آيند اصرار ميورزيدند و عقيده داشتند كه غير يهوديان جهت مسيحي شدن، بايد ابتدا يهودي شوند و شريعت موسي را حفظ كنند.
بدين ترتيب اين افراد، ايجاد مزاحمت براي كليساهاي امتها مينمودند. آنان اصرار داشتند كه نشان يهودي را حتماً بر مسيح بزنند.
اما پولس با استواري و يكدندگي خاص، به مخالفت با اين عقيده پرداخت. اگر چنانچه رعايت شريعت بر مسيحيان غير يهودي اعمال ميشد، خدمت چندين سالة پولس مخدوش ميشد.
يكي از رؤياهاي پولس آن بود كه مسيحيت را كه در آن زمان به عنوان شاخهاي از يهوديت شناخته شده بود، در ميان ملل منتشر سازد. او در اين راه، از هيچ كوششي فروگذار نبود. مدت 30 سال با هر مانعي كه در اين راه قد علم ميكرد مبارزه نمود.
بالاخره تلاشهاي يهود گرايان در جهت اِعمال شريعت در كليساهاي غيريهودي، در سال 70 ميلادي با سقوط اورشليم پايان پذيرفت. در واقع سقوط اورشليم، تمام بندهاي بين مسيحيت و يهوديت را گسيخت. تا آن زمان، مسيحيت به عنوان فرقهاي از يهوديت بحساب ميآمد. اما حالا ديگر يهوديان و مسيحيان از هم جدا شدند. فقط گروهي از يهوديان مسيحي شده، بنام ابيونيها باقي ماندند و به مدت 200 سال دوام آوردند. اين گروه از طرف جامعة كليسايي به رسميت شناخته نميشد و از طرف ديگر يهوديان همنژادشان نيز آنان را مرتد قلمداد ميكردند.
ختنه، يكي از رسومات اولية يهوديت بود. چنانچه، ذكوري غيريهودي ميخواست به دين يهود بگرود، از ضروريات مهمي كه ميبايست اجرا كند، ختنه بود. او پس از انجام ختنه و رعايت قوانين شريعت، يك يهودي محسوب ميشد. اين مثل آن است كه شخصي بخواهد تبعيت خود را تغيير دهد، در اينصورت بايستي مجري قوانين خاصي در اين مورد باشد.