ترجمه شریف گویا
|
ترجمه شریف مکاشفه
شکستن مهرها
1. در آن هنگام که بره ، نخستین مهر از آن هفت مهر را شکست من ناظر بودم و شنیدم که یکی از آن حیوانات با صدائی مانند رعد می گوید « بیا »
2. و ناگهان اسب سفیدی دیدم که سوار آن کمانی به دست داشت و تاجی به او داده شد و او پیروزمندانه عازم فتح و ظفر شد.
3. وقتی بره ، دومین مهر را گشود شنیدم حیوان دوم گفت « بیا »
4. و اسب دیگری که سرخ رنگ بود بیرون آمد و به سوار آن قدرت داده شد تا صلح را از روی زمین بر دارد تا انسانها یکدیگر را بکشند و همچنین به او شمشیر بزرگی داده شد.
5. وقتی بره ، سومین مهر را گشود ، شنیدم که حیوان سوم گفت « بیا » آنگاه نگاه کردم و اسب سیاهی را دیدم که سوارش ترازوئی به دست داشت
6. و صدائی از میان آن حیوانات به گوشم رسید که می گفت : « قیمت یک چارک گندم و یا سه چارک جو مزد یک روز کار خواهد بود. به روغن زیتون و شراب آسیبی مرسان » .
7. زمانی که او چهارمین مهر را گشود صدای حیوان چهارم را شنیدم که می گفت « بیا »
8. وقتی به آنجا نگاه کردم اسب رنگ پریده ای را دیدم که نام سوارش مرگ بود و دنیای مردگان به دنبالش می آمد. به او قدرتی داده شد تا یک چهارم زمین را با شمشیر و گرسنگی و امراض مهلک و حیوانات وحشی از بین ببرد.
9. وقتی پنجمین مهر را گشود در زیر مذبح ارواح کسانی ر ا دیدم که به خاطر کلام خدا و اعتراف ایمان خود شهید شده بودند.
10. آنها با صدای بلند فریاد زدند : « ای خداوند قدوس و راستین ، تا به کی بر ساکنان زمین داوری نمی کنی و انتقام خون ما را از آنها نمی گیری ؟ »
11. به هر یک از آنها ردای سفیدی دادند و به آنها گفته شد که اندکی دیگر بیآرامند تا تعداد همقطاران و برادرانشان که می باید مثل آنان کشته شوند کامل گردد.
12. آنگاه وقتی بره ، ششمین مهر را گشود دیدم که زمین لرزهً شدیدی رخ داد. خورشید مانند پلاسی سیاه گشت ماه کاملا مثل خون سرخ شد
13. و ستارگان آسمان مانند انجیرهائی که از تند باد به زمین می ریزند فرو ریختند.
14. آسمان مانند طومار در هم پیچیده ای ناپدید شد و همهً کوه ها و جزیره ها از جای خود منتقل شدند ،
15. و پادشاهان و فرمانروایان زمین ، سر لشگران و توانگران ، زورمندان و همهً انسانها چه برده و چه آزاد خود را در غارها و در میان صخره های کوه ها پنهان ساختند.
16. و به کوه و کمرها می گفتند : « به روی ما بیفتید و ما را از چهرهً تخت نشین و از خشم و غضب بره پنهان کنید ،
17. زیرا روز عظیم خشم آنها رسیده است ، کی می تواند آن روز را تحمل کند ؟ »
گشودن شش مُهر
و ديدم چون برّه يكي از آن هفت مهر را گشود؛ و شنيدم يكي از آن چهار حيوان به صدايي مثل رعد ميگويد: «بيا (و ببين)!» 2 و ديدم كه ناگاه اسبي سفيد كه سوارش كماني دارد و تاجي بدو داده شد و بيرون آمد، غلبهكننده و تا غلبه نمايد.
3 و چون مهر دوّم را گشود، حيوان دوّم را شنيدم كه ميگويد: «بيا (و ببين)!» 4 و اسبي ديگر،آتشگون بيرون آمد و سوارش را توانايي داده شده بود كه سلامتي را از زمين بردارد و تا يكديگر را بكُشند؛ و به وي شمشيري بزرگ داده شد.
5 و چون مهر سوم را گشود، حيوان سوّم را شنيدم كه ميگويد: «بيا (و ببين)!» و ديدم اينك اسبي سياه كه سوارش ترازويي بدست خود دارد. 6 و از ميان چهار حيوان، آوازي را شنيدم كه ميگويد: «يك هشت يك گندم به يك دينار و سه هشت يك جو به يك دينار و به روغن و شراب ضرر مرسان.»
7 و چون مُهر چهارم را گشود، حيوان چهارم را شنيدم كه ميگويد: «بيا (و ببين)!» 8 و ديدم كه اينك اسبي زرد و كسي بر آن سوار شده كه اسم او موت است و عالم اموات از عقب او ميآيد؛ و به آن دو اختيار بر يك ربع زمين داده شد تا به شمشير و قحط و موت و با وحوشِ زمين بكُشند.
9 و چون مُهر پنجم را گشود، در زير مذبح ديدم نفوس آناني را كه براي كلام خدا و شهادتي كه داشتند كشته شده بودند؛ 10 كه به آواز بلند صدا كرده، ميگفتند: «اي خداوندِ قدّوس و حقّ، تا به كي انصاف نمينمايي و انتقام خون ما را از ساكنان زمين نميكشي؟» 11 و به هر يكي از ايشان جامهاي سفيد داده شد و به ايشان گفته شد كه اندكي ديگر آرامي نمايند تا عدد همقطاران كه مثل ايشان كشته خواهند شد، تمام شود.
12 و چون مُهر ششم را گشود، ديدم كه زلزلهاي عظيم واقع شد و آفتاب چون پلاس پشمي سياه گرديد و تمام ماه چون خون گشت؛ 13 و ستارگان آسمان بر زمين فرو ريختند، ماننددرخت انجيري كه از باد سخت به حركت آمده، ميوههاي نارس خود را ميافشاند. 14 و آسمان چون طوماري پيچيده شده، از جا برده شد و هر كوه و جزيره از مكان خود منتقل گشت. 15 و پادشاهانِ زمين و بزرگان و سپهسالاران و دولتمندان و جبّاران و هر غلام و آزاد خود را در مغارهها و صخرههاي كوهها پنهان كردند. 16 و به كوهها و صخرهها ميگويند كه «بر ما بيفتيد و ما را مخفي سازيد از روي آن تختنشين و از غضب برّه؛ 17 زيرا روزِ عظيمِ غضب او رسيده است و كيست كه ميتواند ايستاد؟»
برّه مهرها را باز ميكند
سوار اول: نبرد
همچنانكه محو تماشا بودم، «برّه» نخستين مهر را گشود. ناگاه يكي از آن چهار موجود زنده، با صدايي همچون غرش رعد گفت: «بيا!»
2 نگاه كردم و اسبي سفيد ديدم. سوار بر اسب، كسي را ديدم كه كماني در دست و تاجي بر سر داشت. او اسب را به جلو ميراند تا در نبردهاي بسيار، پيروز شود و فاتح جنگ باشد.
سوار دوم: ناآرامي
3 سپس «برّه» مهر دوم را باز كرد. آنگاه شنيدم كه موجود زنده دوم گفت: «بيا!»
4 اين بار، اسبي سرخ پديدار شد. به سوار آن شمشيري داده شده بود تا قادر باشد صلح و سلامتي را از زمين بردارد و بجاي آن هرج و مرج ايجاد كند. در نتيجه، جنگ و خونريزي در همه جا آغاز شد.
سوار سوم: قحطي
5 چون «برّه» مهر سوم را گشود، شنيدم كه موجود زنده سوم گفت: «بيا!» آنگاه اسب سياهي را ديدم كه سوارش ترازويي در دست داشت. 6 سپس از ميان چهار موجود زنده، صدايي به گوش رسيد كه ميگفت: «يك قرص نان گندم، يا يك كيلو آرد جو، به قيمت مزد روزانه يك كارگر باشد. اما به روغن زيتون و شراب آسيبي نرسان!»
سوار چهارم: مرگ
7 چون «برّه» مهر چهارم را گشود، صداي موجودزنده چهارم را شنيدم كه گفت: «بيا!» 8 ناگاه اسب رنگ پريدهاي ظاهر شد كه سوارش «مرگ» نام داشت. به دنبال او، اسب ديگري ميآمد كه نام سوارش «دنياي مردگان» بود. به آن دو، اختيار و قدرت داده شد تا يك چهارم زمين را بوسيله جنگ، قحطي، بيماري و جانواران وحشي نابود كنند.
فرياد شهدا براي دادرسي
9 وقتي مهر پنجم را باز كرد، قربانگاهي ظاهر شد. زير قربانگاه، روحهاي كساني را ديدم كه براي موعظه كلام خدا و شهادت راستين خود شهيد شـده بودنـد. 10 ايشان با صدايي بلند به خداوند ميگفتند: «اي خداوند پاك و حق، تا به كي بر ساكنان زمين داوري نميكني و انتقام خون ما را از آنان نميگيري؟» 11 سپس به هر يك از ايشان، ردايي سفيد دادند و گفتند كه كمي ديگر نيز استراحت كنند تا همقطارانشـان كه بايـد ماننـد ايشـان بخاطـر خدمت بـه عيسي مسيح شهيـد گردنـد، به جمـع آنان بپيوندند.
غضب خداوند
راهنما
باب 6 . گشودن مُهرها
گشودن مُهر، سلسلهاي از بلايا را در پي دارد. درست پس از پيروزي (2)، مرگ و قحطي و بيماري (4 - 8) به دنبال ميآيد - همان داوريهاي قديمي خدا كه انبياء دربارة آنها بارها نبوت كرده بودند (به ارمياء 14 : 12 ؛ حزقيال 14 : 21 مراجعه كنيد؛ اسب سواران از زكريا 1 : 8 ميآيند). ولي عليرغم بلاها، خدا بر همه چيز نظارت دارد. محبت و توجه او نسبت به قوم خود هرگز زايل نميشود (9-11). آيات 12 - 17 وقايع فاجعه آميزي را به تصوير ميكشند كه در روز بزرگ داوري خدا رخ خواهند داد. يوحنا با زبان مكاشفه، تجزية جهان ثابت و مستحكم ما را نشان ميدهد. به متي 29:24؛ يوئيل 2 ؛ و صفنيا 1 نيز مراجعه كنيد.
آية 2 : اين همان شخصيت 19 : 11 نيست.