ترجمه شریف گویا
|
آمدن مجوسیان
1. عیسی درایام زمامداری هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت.پس از تولد او مجوسیانی از مشرق زمین به اورشلیم آمده2. پرسیدند:«پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمده ایم .»
3. وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید بسیار مضطرب شد و تمام مردم اورشلیم نیز در اضطراب فرو رفتند.
4. او جلسه ای با شرکت سران کاهنان و ملایان قوم یهود تشکیل داد ودر باره محل تولد مسیح موعود از ایشان پرسید.
5. آنها جواب دادند:« در بیت لحم یهودیه، زیرا در کتاب نبی چنین آمده است:
6. ای بیت لحم، در سرزمین یهودیه، تو به هیچ وجه از سایر فرمانروایان یهودا کمتر نیستی زیرا از تو پیشوائی ظهور خواهد کرد که قوم من اسرائیل را رهبری خواهد نمود.»
7. آنگاه هیرودیس از مجوسیان خواست بطور محرمانه با او ملاقات کنند و به این ترتیب از وقت دقیق ظهور ستاره آگاه شد.
8. و بعد از آن آنها را به بیت لحم فرستاده گفت :«بروید و با دقت به دنبال آن کودک بگردید و همینکه او را یا فتید به من خبر دهید تا من هم بیآیم و او را پرستش نمایم.»
9. آنان بنا به فرمان پادشاه حرکت کردند و ستاره ای که طلوعش را دیده بودند پیشا پیش آنان میرفت تا در بالای مکانی که کودک در آن بود توقف کرد.
10. وقتی ستاره را دیدند بی نهایت خوشحال شدند
11. پس به آن خانه وارد شدند و کودک را با مادرش مریم دیده و بر وی درافتاده او را پرستش کردند.آنگاه صندوقهای خود را باز کردند و هدایائی شامل طلا و کندر و مر به ا و تقدیم نمودند.
12. چون در عالم خواب به آنان اخطار شد که به نزد هیرودیس باز نگردند از راهی دیگر به وطن خود برگشتند.
فرار به مصر
13. پس از رفتن آنان فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده گفت :«برخیز،کودک و مادرش را بردار و به مصر فرار کن و تا وقتی که به تو می گویم در آنجا بمان زیرا هیرودیس می خواهد کودک را پیدا کند و به قتل برساند.»14. پس یوسف برخاست و مادر و طفل را برداشته در همان شب عازم مصر شد.
15. و تا وقت مرگ هیرویس در آنجا ماند و به این وسیله سخنی که خداوند به زبان نبی فرموده بود تحقق یافت که:«پسر خود را از مصر فرا خواندم.»
قتل عام اطفال
16. وقتی هیرودیس متوجه شد که مجوسیان او را فریب داده اند بسیار غضبناک شد و فرمان قتل عام پسران دو ساله و کمتر را در بیت لحم و تمام حومه آن طبق تاریخی که ازمجوسیا ن جویا شده بود صادر کرد.17. به این ترتیب کلماتی که به وسیله ارمیاء نبی بیان شده بود به حقیقت پیوست:
18. «صدائی در رامه به گوش رسید.صدای گریه و ماتم عظیم. راحیل برای فرزندان خود گریه میکرد و تسلی نمی پذیرفت زیرا آنان از بین رفته اند.»
بازگشت از مصر
19. پس از در گذشت هیرودیس، فرشته خداوند در مصر در عالم خواب به یوسف ظاهر شده20. به او گفت:« برخیز و کودک و مادرش را بردار و به سرزمین اسرائیل رونه شو زیرا آن کسانی که قصد جان کودک را داشتند در گذشته اند.»
21. پس او برخاسته کودک و مادرش را برداشت و به سرزمین اسرائیل برگشت.
22. ولی وقتی شنید که آرکلائوس به جای پدر خود هیرودیس در یهودیه به فرمانروائی رسیده است ترسید که به آنجا برود و چون در خواب به او وحی رسید به سرزمین جلیل رفت
و در آنجا در شهری به نام ناصره ساکن شد. بد ینطریق پیشگوئی انبیاء که گفته بودند:« او ناصری خوانده خواهد شد» تحقق یافت.
ترجمه قدیمی(انجیل متی)
ديدار مجوسيان
و چون عيسي در ايّام هيروديسِ پادشاه در بيتْ لَحِم يهوديه تولّد يافت، ناگاه مجوسي چند از مشرق به اُورْشليم آمده، گفتند: 2 «كجاست آن مولود كه پادشاه يهود است زيرا كه ستاره او را در مشرق ديدهايم و براي پرستش او آمدهايم؟» 3 امّا هيروديس پادشاه چون اين را شنيد، مضطرب شد و تمام اُوْرشليم با وي. 4 پس همه رؤسايِ كَهَنه و كاتبانِ قوم را جمع كرده، از ايشان پرسيد كه «مسيح كجا بايد متولّد شود؟» 5 بدو گفتند: «در بيت لحمِ يهوديّه زيرا كه از نبي چنين مكتوب است: 6 و تو اي بيت لحم، در زمين يهودا از ساير سرداران يهودا هرگز كوچكتر نيستي، زيرا كه از تو پيشوايي به ظهور خواهد آمد كه قوم من اسرائيل را رعايت خواهد نمود.» 7 آنگاه هيروديس مجوسيان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ايشان تحقيق كرد. 8 پس ايشان را به بيت لحم روانه نموده، گفت: «برويد و از احوال آن طفل بتد قيق تفحّص كنيد و چون يافتيد مرا خبر دهيد تا من نيز آمده، او را پرستش نمايم.» 9 چون سخن پادشاه را شنيدند، روانه شدند كه ناگاه آن ستارهاي كه درمشرق ديده بودند، پيش روي ايشان ميرفت تا فوق آنجايي كه طفل بود رسيده، بايستاد. 10 و چون ستاره را ديدند، بينهايت شاد و خوشحال گشتند 11 و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مريم يافتند و به روي در افتاده، او را پرستش كردند و ذخاير خود را گشوده، هداياي طلا و كُنْدُر و مُّر به وي گذرانيدند. 12 و چون در خواب وحي بديشان در رسيد كه به نزد هيروديس بازگشت نكنند، پس از راه ديگر به وطن خويش مراجعت كردند.
فرار به مصر
13 و چون ايشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به يوسف ظاهر شده، گفت: «برخيز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار كن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زيرا كه هيروديس طفل را جستجو خواهد كرد تا او را هلاك نمايد.» 14 پس شبانگاه برخاسته، طفل و مادر او را برداشته، بسوي مصر روانه شد 15 و تا وفات هيروديس در آنجا بماند، تا كلامي كه خداوند به زبان نبي گفته بود تمام گردد كه «از مصر پسر خود را خواند م.» 16 چون هيروديس ديد كه مجوسيان او را سُخْريّه نمودهاند، بسيار غضبناك شده، فرستاد و جميع اطفالي را كه در بيت لحم و تمام نواحي آن بودند، از دو ساله و كمتر موافق وقتي كه از مجوسيان تحقيق نموده بود، به قتل رسانيد. 17 آنگاه كلامي كه به زبان اِرمياي نبي گفته شده بود، تمام شد: 18 «آوازي در رامه شنيده شد، گريه و زاري و ماتم عظيم كه راحيل براي فرزندان خود گريه ميكند و تسلّي نميپذيرد زيرا كه نيستند.»
بازگشت به ناصره
19 امّا چون هيروديس وفات يافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به يوسف در خواب ظاهر شده، گفت: 20 «برخيز و طفل و مادرش را برداشته، به زمين اسرائيل روانه شو زيرا آناني كه قصد جان طفل داشتند فوت شدند.» 21 پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمين اسرائيل آمد. 22 امّا چون شنيد كه اَرْكلاؤُس به جاي پدر خود هيروديس بر يهوديه پادشاهي ميكند، از رفتن بدان سمت ترسيد و در خواب وحي يافته، به نواحي جليل برگشت. 23 و آمده در بَلْدهاي مسمّي' به ناصره ساكن شد، تا آنچه به زبان انبيا گفته شده بود تمام شود كه «به ناصري خوانده خواهد شد.»
عيسي در زمان سلطنت «هيروديس »، در شهر «بيت لحم » يهوديه بدنيا آمد.
در آن هنگام چند مجوسِ ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده ، پرسيدند: 2 «كجاست آن كودكي كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره او را در سرزمينهاي دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم .»
3 وقتي اين مطلب به گوش هيروديس پادشاه رسيد، سخت پريشان شد. تمام مردم اورشليم نيز از ماجرا آگاهي يافتند. 4 او تمام علماي مذهبي قوم يهود را فراخواند و از ايشان پرسيد:
«طبق پيشگويي پيامبران ، مسيح در كجا بايد بدنيا آيد؟»
5 ايشان پاسخ دادند: «بايد در بيت لحم متولد شود زيرا ميكاي نبي چنين پيشگويي كرده است : 6 اي بيت لحم ، اي شهر كوچـك ، تو در يهوديـه ، دهكده اي بي ارزش نيستي ، زيرا از تو پيشوايي ظهور خواهد كرد كه قوم بني اسرائيل را رهبري خواهد نمود.»
7 آنگاه هيروديس پيام محرمانه اي براي مجوسيان ستاره شناس فرستاد و از ايشان خواست تا به ملاقات او بيايند و به او اطلاع دهند كه اولين بار ستاره را درچه زماني ديده اند. 8 پس به ايشان گفت : «به بيت لحم برويد و به دقت به جستجوي آن طفل بپردازيد. آنگاه نزد من بازگشته ، به من خبر دهيد تا من نيز بروم و او را بپرستم .»
9 پس از اين گفت و گو، ستاره شناسان به راه خود ادامه دادند. ناگهان ستاره را ديدند كه در پيشاپيش آنان حركت مي كند، تا به بيت لحم رسيده ، بالاي جايي كه كودك در آنجا بود ايستاد. 10 ستاره شناسان از شادي در پوست نمي گنجيدند.
11 وقتي وارد خانه اي شدند كه كودك و مادرش مريم در آن بودند، پيشاني بر خاك نهاده ، كودك را پرستش كردند. سپس هداياي خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقديم كردند. 12 اما در راه بازگشت به وطن ، از راه اورشليم مراجعت نكردند تا به هيروديس گزارش بدهند، زيرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگري به وطن باز گردند.
فرار به مصر
13 پس از رفتن ستاره شناسان ، فرشته خداوند در خواب بر يوسف ظاهر شد و گفت : «برخيز و كودك و مادرش را برداشته ، به مصر فرار كن ، و همانجا بمان تا تو را خبر دهم ؛ زيرا هيروديس پادشاه مي خواهد كودك را به قتل برساند.» 14 يوسف همان شب مريم و كودك را برداشت و بسوي مصر رفت ، 15 و تا زمان مرگ هيروديس در آنجا ماند. يكي از انبياء قرنها پيش درباره اين موضوع پيشگويي كرده و گفته بود: «پسر خود را از مصر فرا خواندم .»
16 اما وقتي هيروديس متوجه شد كه ستاره شناسان از دستور او سرپيچي كرده اند، بسيار خشمگين شد و سربازاني به بيت لحم فرستاد تا تمام كودكان دو ساله و كمتر را كه در آن شهر و در تمام حومه آن بودند قتل عام كنند، زيرا طبق گفته ستاره شناسان ، ستاره دو سال پيش ازآن ظاهر شده بود. 17 اين رفتار بي رحمانه هيروديس را قبلاً ارمياي نبي چنين پيشگويي كرده بود:
18 «صداي گريه و ماتم از رامه به گوش مي رسد. راحيل براي فرزندانش مي گريد و آرام نمي گيرد،چون فرزندانش مرده اند.»
بازگشت از مصر
19 پس از مرگ هيروديس ، در مصر فرشته خداوند در خواب بر يوسف ظاهر شد و به او گفت : 20 «برخيز و كودك و مادرش را بردار و به سرزمين اسرائيل بازگرد، چون كسي كه قصد قتل كودك را داشت ، خودش مرده است .»
راهنما
اين بخش مربوط به دوراني از زندگي عيسي است كه او بين 40 روزه تا 2 ساله بوده است (متي 16:2 - لـوقـا 2 : 22 و 39). اين زمان تا 2 سالگي در نظر گرفته ميشود چرا كه مدت زمان 2 سال دلالت بر زماني ميكند كه ستاره براي اولين بار ظاهر شد و آنها مسافرت خويش را آغاز نمودند. اين سفر ماهها طول ميكشيد، بطوري كه باعث ميشد مجوسيان دقيقاً در زمان تولد مسيح در آنجا نباشند. در عين حال هيروديس براي حصول اطمينان، حداكثر زمان را در نظر گرفت. بر خلاف آنچه ما معمولاً تصور ميكنيم، طفل در آن زمان لااقل در آخور نبود بلكه در خانه (آية 11 ، به لوقا 2 : 6 - 7 مراجعه شود).
اين مجوسيان احتمالاً پارسي بودند و از سرزمين بابل كه در اين زمان تحت حكومت ايران بود، ميآمدند. بابل در واقع سرزميني بود كه نژاد انسان از آنجا ريشه گرفته بود. بابل سرزمين ابراهيم بود. بابل سرزمين اسارت يهوديان و جايي بود كه حتي در آن موقع يهوديان زيادي در آنجا زندگي ميكردند. مجوسيان از لحاظ اجتماعي به طبقة دانشمندان و حكماي درباري تعلق داشتند. احتمالاً آنان با كتب يهودي آشنايي داشتند و براي آنان انتظار كشيدن براي ماشيح پادشاه، موضوع غريبي نبود. بابل سرزمين دانيال بود، بنابراين مجوسيان قطعاً از 70 هفته نبوت دانيال خبر داشتند. آنها همچنين ميبايستي در ارتباط با نبوت بلعام دربارة «ستارة طلوع كنندة يعقوب» (اعداد 24 : 17) چيزهايي شنيده باشند. مجوسيان اشخاصي والامقام بودند، چرا كه اجازة دخول به دربار هيروديس به آنها داده شد. آنها معمولاً سه نفر در نظر گرفته ميشوند. اما متن اناجيل در هيچ جايي تعداد دقيقي از آنان ارائه نميدهد. شايد آنان بيش از سه نفر بودند، چرا كه در آن زمان از لحاظ امنيتي معمولاً ترجيح داده ميشد كه در مسافرتهاي طولاني چند هزار كيلومتري كه شامل عبور از صحرا و راههاي خطرناكي كه هر آن احتمال روبرو شدن با دزدان و راهزنان ميبود، در گروههاي بزرگتري حركت كنند.
آمدن مجوسيان از طرفي، بطور سمبوليك، حاكي از تعظيم حكمت سرزمينهاي دور در مقابل پادشاه مولود است و از طرف ديگر، بمنظور جلب توجه شهر اورشليم به آمدن پادشاه موعود ميباشد. موضوع مهم ديگر كه احتمالاً خود مجوسيان از آن ناآگاه بودند، اين بود كه آنها در واقع خرج سفر اين كودك را به مصر تأمين نمودند. والدين او فقير بودند و بدون طلايي كه هدية مجوسيان بود، فرار از چنگال هيروديس غير ممكن ميبود. در عين حال سفر مجوسيان و بازگشت آنان به كشورشان احتمالاً زمينه را براي موعظة انجيل در آن سرزمين فراهم نمود.
ستاره
تخمين زده شده است كه در سال 6 قبل از ميلاد، برخوردي بين دو سيارة مشتري و زحل (كيوان) صورت گرفته است. اما اين مورد نميتواند توضيح دهد كه چگونه اين ستاره، تا زماني كه بالاي سر طفل قرار گرفت، مجوسيان را هدايت نموده است. بعضي معتقدند كه اين نور احتمالاً يك شهاب بوده، يعني از آن دسته اجرام آسماني كه منفجر ميشوند و تا زمان خاموش شدن، مدتي بصورت درخشان در آسمان حركت ميكنند. ولي اين نيز دليل قانع كنندهاي نيست.
ستارهاي كه مجوسيان ديدند، قطعاً پديدهاي منحصر به فرد بوده است. نوري ماورالطبيعه بوده كه با دخالت مستقيم خدا جهت هدايت آنان بكار برده شد و آنها را به مقصد واقعي رساند. اين ستاره نشانگر اعلان ماورالطبيعه يك تولد ماورالطبيعه بود.
متي 2 : 13 - 15 . فرار به سوي مصر
اين اتفاق نيز به نوبة خود نشانگر مراقبت ويژة خدا است و اينكه چگونه اين جريان با پيشگوييهاي قديمي عهد عتيق دربارة مسيح تطبيق ميكند (آية 15 ، هوشع 11 : 1). خدا وظيفة محافظت و مراقبت از اين كودك نوزاد را به جبرائيل فرشته واگذار نموده بود. احتمالاً همين فرشته نيز آنان را بسوي مصر هدايت نمود (آية 13 ، به توضيحات لوقا 2 : 8 - 20 مراجعه شود). مدت اقامت آنان در مصر كوتاه بود، احتمالاً 1 يا 2 سال. چرا كه هيروديس بزودي درگذشت و آنان به جهت بازگشت از امنيت كافي برخوردار بودند (به ترتيب زماني كودكي عيسي، مربوط به توضيحات لوقا 39:2 مراجعه شود).
متي 2 : 16 - 18 . قتل عام كودكان
چقدر عجيب و احمقانه است كه كسي آمدن مسيح را باور داشته باشد (آية 4)، ولي در ناداني مطلق سعي در ابطال و خنثي سازي ظهور او بنمايد.
هيروديس
هيروديسها از نسل پادشاهان ادومي بودند كه تا قبل از ظهور مسيح تحت نظر امپراطوري روم براي مدت كوتاهي فرمانداري بخش يهوديه به آنان واگذار شده بود. هيروديس كبير از سال 37 - 3 ق.م. سلطنت را به عهده داشت. او فرمانروايي سمتگر بود و حتي از قتل همسر و دو پسرش نيز ابا نداشت. او شخصيتي ظالم، حيلهگر و بيعاطفه داشت و او بود كه حكم قتل عام كودكان بيتلحم را جهت نابودي مسيح صادر نمود.
پسر هيروديس كبير، هيروديس انتيپاس بود كه تقريباً 33 سال بعد، حكم قتل يحيي تعميد دهنده را صادر كرد (مرقس 6 : 14 - 29) و مسيح را استهزاء نمود (لوقا 23 : 7 - 12).
نوادة هيروديس كبير، هيروديس اغريپاس اول بود كه 14 سال بعد حكم قتل يعقوب رسول را صادر نمود (اعمال 1:12-2).
نتيجة هيروديس كبير هيروديس اغريپاس دوم بود كه 16 سال بعد دستور داد تا پولس رسول را براي بازخواست و مؤاخذه حاضر سازند (اعمال 25 : 13 و 26 : 22).
متي 2 : 19 - 21 . بازگشت از مصر
اين واقعه نيز تحت هدايت فرشته صورت گرفت. از آية 22 چنين بنظر ميرسد كه يوسف در نظر داشت به بيت لحم، شهر اجدادياش مراجعت كند و در آنجا بطور موقت اقامت گزيند و طفل را در مكاني امن مستقر بسازد. اما نقشة خدا با آنچه يوسف در نظر گرفته بود متفاوت بود و آنها را به خانة خودشان در جليل هدايت نمود.
اسامي عيسي
عيسي سالها پيش قبل از آنكه متولد شود، «مسيح» نامگذاري شده بود. اين كلمه به معني مسح شده ميباشد، يعني شخصي كه خدا او را مسح ميكند تا دنيا را نجات بخشد و بر آن سلطنت كند. «عيسي» اسم كوچك يا نام شخصي او بود، در حاليكه «مسيح» لقب يا نام رسمي اوست.
متي 2 : 22 - 23 . بازگشت به ناصره
بر اساس انجيل لوقا، «ناصره» محل زندگي يوسف و مريم بود. ولي متي به اين نكته اشارهاي نميكند. متي بيشتر به عملي شدن پيشگوييها اشاره ميكند.
پيشگويي كه متي در اين قسمت به آن اشاره ميكند در اشعياء 11 : 1 ، ارمياء 23 : 5 و زكريا 3 : 8 يافت ميشود كه در آن مسيح در حكم يك «نهال» يا «شاخه» به تصوير كشيده شده است. كلمة ناصره نيز به معني شاخه است. بنابراين عيسي ناصري معني دو پهلويي را دارا است: او اهل ناصره بود و در آنجا زندگي ميكرد؛ او همان شاخة مذكور در پيشگويي بود.
چه پيشگوييهايي از عهد عتيق در اناجيل نقل قول شدهاند؟
هدف اصلي متي از اشاره به پيشگوييهاي عهد عتيق در نوشتههايش اين است كه نشان دهد چگونه وقايع مختلف زندگي عيسي بطور كامل با پيشگوييهايي كه راجع به مسيح موعود است تطبيق ميكند. در اينجا فهرست كاملي از پيشگوييهاي عهد عتيق كه در ارتباط با مسيح موعود است و در 4 انجيل عليالخصوص انجيل متي ذكر شده، ارائه شده است. اكثر آنها به ماشيح اشارة مستقيم مينمايند. ولي تعداد كمي از آنها احتياج به تعبير و تفسير دارند، كه نويسندگان اناجيل با استفاده از الهام روح به آنها اشاره ميكنند. ما بايد با استفاده از عهد جديد و تفسيرات آن، متن عهد عتيق را مورد مطالعه قرار دهيم. نويسندگان عهد جديد سعي كردهاند منظور و هدف خدا را در متون مختلف عهد عتيق براي ما بيان دارند. اين پيشگوييها عبارتند از اينكه:
او از خاندان داود خواهد بود:
(متي 22 : 44 ، مرقس 12 : 36 ، لوقا 1 : 69 و 70 و 20 : 42 - 44 ، يوحنا 7 : 42 ، دوم سموئيل 7 : 12 - 16 ، مزامير 89 : 3 - 4 و 110 : 1 و 132 : 11 ، اشعيا 9 : 6 و 7 و 11 : 1).
او از باكره متولد خواهد شد:
(متي 1 : 23 ، اشعيا 7 : 14).
او در بيت لحم متولد خواهد شد:
(متي 2 : 6 ، يوحنا 7 : 42 ، ميكا 5 : 2).
او به مصر خواهد رفت:
(متي 2 : 15 ، هوشع 11 : 1).
او در جليل زندگي خواهد كرد:
(متي 4 : 15 ، اشعياء 9 : 1 و 2)
در ناصره
(متي 2 : 23 ، اشعياء 11 : 1).
ظهور او بوسيلة يك ندا كننده كه شبيه الياس است، اعلام خواهد شد:
(متي 3 : 3 و 11 : 10 - 14 ، مرقس 1 : 2 - 3 ، لوقا 3 : 4 - 6 و 7 : 27 ، يوحنا 1 : 23 ، اشعياء 40 : 3 - 5 ، ملاكي 3 : 1 و 4 : 5).
ظهور او با كشتار كودكان بيتلحم همراه خواهد بود:
(متي 2 : 18 ، پيدايش 35 : 19 - 20 و 48 : 7 ، ارمياء 31 : 15).
او سال يوبيل (سال پسنديدة خداوند) را اعلام خواهد نمود:
(لوقا 4 : 18 - 19 ، اشعياء 58 : 6 ، 61 : 1).
او به امتها نيز بشارت خواهد داد:
(متي 12 : 18 - 21 ، اشعياء 42 : 1 - 4).
امر «شفا» جزو خدمت او خواهد بود:
(متي 8 : 17 ، اشعياء 53 : 4).
او با مثلها تعليم خواهد داد:
(متي 13 : 14 و 15 و 35 ، اشعياء 6 : 9 - 10 ، مزمور 78 : 2).
او بوسيلة سلاطين طرد خواهد شد:
(متي 15 : 8 و 9 ، 21 : 42 ، مرقس 7 : 6 و 7 ، 12 : 10 و 11 ، لوقا 20 : 17 ، يوحنا 38:12-40 و 15 : 25 ، مزمور 69 : 4 و 118 : 22 ، اشعياء 6 : 10 و 29 : 13 و 53 : 1).
او ورودي پيروزمندانه به اورشليم خواهد داشت:
(متي 21 : 5 ، يوحنا 12 : 13 - 15 ، اشعياء 62 : 11 ، زكريا 9 : 9 ، مزمور 118 : 26).
او را در مقام يك شبان خواهند زد:
(متي 26 : 31 ، مرقس 14 : 27 ، زكريا 13 : 7).
يكي از دوستان به جهت 30 پاره نقره به او خيانت خواهد كرد:
(متي 27 : 9 - 10 ، يوحنا 13 : 18 ، زكريا 11 : 12 - 13 ، مزمور 41 : 9).
او همراه با تبهكاران كشته خواهد شد:
(لوقا 22 : 37 ، اشعياء 53 : 9 و 12).
او توسط شخصي دولتمند مدفون خواهد شد (قبر او را با دولتمندان تعيين خواهند نمود):
(اشعياء 53 : 9 ، متي 27 : 57 - 60. اين بخش بدون ذكر پيشگويي نقل شده است).
به او سركه و زردآب خواهند نوشانيد:
(متي 27 : 34 ، يوحنا 19 : 29 ، مزمور 69 : 21).
براي جامهاش قرعه خواهند انداخت:
(يوحنا 19 : 24 ، مزمور 22 : 18).
حتي سخنان قبل از مرگش نيز پيشگويي شده:
(متي 27 : 46 ، مرقس 15 : 34 ، لوقا 23 : 46 ، مزمور 22 : 1 و 31 : 5).
استخواني از استخوانهايش نخواهد شكست:
(يوحنا 19 : 36 ، خروج 12 : 46 ، اعداد 9 : 12 ، مزمور 34 : 20).
پهلوي او را سوراخ خواهند كرد:
(يوحنا 9 : 37 ، زكريا 12 : 10 ، مزمور 22 : 16).
او در روز سوم از مردگان خواهد برخاست:
(متي 12 : 40 ، لوقا 24 : 46). در عهد عتيق بطور مشخص در اين باره چيزي ذكر نشده است. ولي آنچه در اعمال رسولان 2 : 25 - 32 و 13 : 33 - 35 ذكر شده از مزمور 6 : 10 و 11 نقل قول شده است. ولي خود عيسي اشاره ميكند كه نوشته شده كه او در روز سوم از مردگان برخواهد خاست (لوقا 24 : 46). احتمالاً منظور او هوشع 6 : 2 و يونس 1 : 7 و نجات اسحق از مرگ در روز سوم (پيدايش 22 : 4) بوده است.
به دنبال طرد شدن او، اورشليم سقوط خواهد نمود و فاجعة عظيمي رخ خواهد داد:
(متي 15:24 ، مرقس 13 : 14 ، لوقا 21 : 20 ، دانيال 9 : 27 ، دانيال 11 : 31 و 12 : 1 و 11).
عيسي خود ميدانست كه بوسيلة مرگش پيشگوييهاي عهد عتيق را عملي ميسازد (متي 54:26 و 56).
و اما نكتة شگفت انگيز ديگر: زندگي عيسي شامل وقايع اصلي و فرعي و حتي وقايعي كه در كنار زندگي او اتفاق افتاده است در جزئيات و بصورتي مفصل در عهدعتيق پيشگويي شدهاند. آيا هر يك از اين شواهد دلالت بر وجود و هستي يك عقل مافوق فهم بشر نميكنند؟ اين حكمتي است كه انسان را وادار ميكند كه با احترام و حيرت آن را تكريم كند.