ترجمه شریف گویا
|
شفاي مرد بيمار
و واقع شد كه در روز سَبَّت، به خانه يكي از رؤساي فريسيان براي غذا خوردن درآمد و ايشان مراقب او ميبودند. 2 و اينك شخصي مُستَسقي پيش او بود. 3 آنگاه عيسي ملتفت شده، فقها و فريسيان را خطاب كرده، گفت: «آيا در روز سَبَّت شفا دادن جايز است؟» 4 ايشان ساكت ماندند. پس آن مرد را گرفته، شفا داد و رها كرد. 5 و به ايشان روي آورده، گفت: «كيست از شما كه الاغ يا گاوش روز سَبَّت در چاهـي افتـد و فـوراً آن را بيرون نياورد؟» 6 پس در اين امور از جواب وي عاجز ماندند.
تعليم درباره جاهطلبي
7 و براي مهمانان مثلي زد، چون ملاحظه فرمود كه چگونه صدر مجلس را اختيار ميكردند. پس به ايشان گفت: 8 «چون كسي تو را به عروسي دعوت كند، در صدر مجلس منشين، مبادا كسي بزرگتر از تو را هم وعده خواسته باشد. 9 پس آن كسي كه تو و او را وعده خواسته بود، بيايد و تو را گويد اين كس را جاي بده و تو با خجالت روي به صفّ نعال خواهي نهاد. 10 بلكه چون مهمان كسي باشي، رفته در پايين بنشين تا وقتي كه ميزبانت آيد به تو گويد، اي دوست برتر نشين! آنگاه تو را در حضور مجلسيان عزّت خواهد بود. 11 زيرا هر كه خود را بزرگ سازد ذليل گردد و هر كه خويشتن را فرود آرد، سرافراز گردد.» 12 پس به آن كسي كه از او وعده خواسته بود نيز گفت: «وقتي كه چاشت يا شام دهي، دوستان يا برادران يا خويشان يا همسايگانِ دولتمند خود را دعوت مكن، مبادا ايشان نيز تو را بخوانند و تو را عوض داده شود. 13 بلكه چون ضيافت كني، فقيران و لنگان و شلاّن و كوران را دعوت كن 14 كه خجسته خواهي بود زيرا ندارند كه تو را عوض دهند و در قيامت عادلان، به تو جزا عطا خواهد شد.»
مثل ضيافت بزرگ
15 آنگاه يكي از مجلسيان چون اين سخن را شنيد گفت: «خوشابحال كسي كه در ملكوت خدا غذا خورَد.» 16 به وي گفت: «شخصي ضيافتيعظيم نمود و بسياري را دعوت نمود. 17 پس چون وقت شام رسيد، غلام خود را فرستاد تا دعوت شدگان را گويد، بياييد زيرا كه الحال همه چيز حاضر است. 18 ليكن همه به يك راي عذرخواهي آغاز كردند. اوّلي گفت: مزرعهاي خريدم و ناچار بايد بروم آن را ببينم، از تو خواهش دارم مرا معذور داري. 19 و ديگري گفت: پنج جفت گاو خريدهام، ميروم تا آنها را بيازمايم، به تو التماس دارم مرا عفو نمايي. 20 سومي گفت: زني گرفتهام و از اين سبب نميتوانم بيايم. 21 پس آن غلام آمده مولاي خود را از اين امور مطلّع ساخت. آنگاه صاحب خانه غضب نموده، به غلام خود فرمود: به بازارها و كوچههـاي شهر بشتاب و فقيران و لنگان و شلاّن و كوران را در اينجا بياور. 22 پس غلام گفت: اي آقا آنچه فرمودي شد و هنوز جاي باقي است. 23 پس آقا به غلام گفت: به راهها و مرزها بيرون رفته، مردم را به الحاح بياور تا خانه من پُر شود. 24 زيرا به شما ميگويم هيچيك از آناني كه دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشيد.»
بهاي شاگردي
25 و هنگامي كه جمعي كثير همراه او ميرفتند، روي گردانيده بديشان گفت: 26 «اگر كسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتّي جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نميتواند بود. 27 و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد، نميتواند شاگرد من گردد.
28 «زيرا كيست از شما كه قصد بناي برجيداشته باشد و اوّل ننشيند تا برآوُردِ خرج آن را بكند كه آيا قوّت تمام كردنِ آن دارد يا نه؟ 29 كه مبادا چون بنيادش نهاد و قادر بر تمام كردنش نشد، هر كه بيند تمسخركنان گويد، 30 اين شخص عمارتي شروع كرده، نتوانست به انجامش رساند. 31 يا كدام پادشاه است كه براي مقاتله با پادشاه ديگر برود، جز اينكه اوّل نشسته تأمّل نمايد كه آيا با ده هزار سپاه، قدرتِ مقاومت كسي را دارد كه با بيست هزار لشكر بر وي ميآيد؟ 32 والاّ چون او هنوز دور است، ايلچياي فرستاده، شروط صلح را از او درخواست كند.
33 «پس همچنين هر يكي از شما كه تمام مايملك خود را ترك نكند، نميتواند شاگرد من شود. 34 نمك نيكو است ولي هرگاه نمك فاسد شد، به چه چيز اصلاح پذيرد؟ 35 نه براي زمين مصرفي دارد و نه براي مزبله، بلكه بيرونش ميريزند. آنكه گوش شنوا دارد بشنود.»
عيسي باز در روز شنبه شفا مي بخشد
يك روز شنبه ، عيسي در خانة يكي از بزرگان فريسي دعوت داشت . در آنجا بيماري نيز حضور داشت كه بدنش آب آورده و دستها و پايهايش متورم شده بود. فريسيان مراقب عيسي بودند تا ببينند آيا آن بيمار را شفا مي دهد يا نه .
3 عيسي از فريسيان و علماي دين كه حاضر بودند، پرسيد: «آيا طبق دستورات تورات ، مي توان بيماري را در روز شنبه شفا داد يا نه ؟»
4 ايشان پاسخي ندادند! پس عيسي دست مريض را گرفت و شفايش داد و به خانه فرستاد. 5 سپس رو به ايشان كرد و پرسيد: «كداميك از شما، در روز شنبه كار نمي كند؟ آيا اگر الاغ يا گاوتان در چاه بيفتد، فوراً نمي رويد تا بيرونش بياوريد؟»
6 اما ايشان جوابي نداشتند كه بدهند.
درس فروتني
7 عيسي چون ديد كه همه مهمانان سعي مي كنند بالاي مجلس بنشينند، ايشان را چنين نصيحت كرد: 8 «هرگاه به جشن عروسي دعوت مي شويد، بالاي مجلس ننشينيد، زيرا ممكن است مهماني مهم تر از شما بيايد و 9 صاحب خانه از شما بخواهد كه جايتان را به او بدهيد. آنگاه بايد با شرمساري برخيزيد و در پايين مجلس بنشينيد! 10 پس اول ، پايين مجلس بنشينيد تا وقتي صاحب خانه شما را آنجا ببيند، بيايد و شما را بالا ببرد. آنگاه ، در حضور مهمانان سربلند خواهيد شد. 11 زيرا هر كه بكوشد خود را بزرگ جلوه دهد، خوار خواهد شد، اما كسي كه خود را فروتن سازد، سربلند خواهد گرديد.»
12 سپس رو به صاحب خانه كرد و گفت : «هرگاه ضيافتي ترتيب مي دهي ، دوستان و برادران و بستگان و همسايگان ثروتمند خود را دعوت نكن ، چون ايشان هم در عوض ، تو را دعوت خواهند كرد.13 بلكه وقتي مهماني مي دهي ، فقرا، لنگان و شلان و نابينايان را دعوت كن . 14 آنگاه خدا در روز قيامت درستكاران ، تو را اجر خواهد داد، زيرا كساني را خدمت كردي كه نتوانستند محبتت را جبران كنند.»
ضيافت ملكوت خدا
15 يكي از آناني كه بر سر سفره نشسته بود، چون اين سخنان را شنيد، گفت : «خوشابحال كسي كه در ضيافت ملكوت خدا شركت كند!»
16 عيسي در جواب او اين داستان را بيان كرد: «شخصي ضيافت مفصلي ترتيب داد و بسياري را دعوت كرد. 17 وقتي همه چيز آماده شد، خدمتكار خود را فرستاد تا به مهمانان اطلاع دهد كه وقت آمدنشان فرا رسيده است . 18 اما هر يك از دعوت شدگان به نوعي عذر و بهانه آوردند. يكي گفت كه بتازگي قطعه زميني خريده است و بايد برود آن را ببيند. 19 ديگري گفت كه پنج جفت گاو خريده است و بايد برود آنها را امتحان كند. 20 يكي ديگر نيز گفت كه تازه ازدواج كرده و به همين دليل نمي تواند بيايد.
21 «خدمتكار بازگشت و پاسخ دعوت شدگان را به اطلاع ارباب خود رسانيد. ارباب عصباني شد و به او گفت : فوري به ميدانها و كوچه هاي شهر برو و فقرا و مفلوجان و شلان و كوران را دعوت كن ! 22 وقتي اين دستور اجرا شد، باز هنوز جاي اضافي باقي بود. 23 پس ارباب به خدمتكارش گفت : حال به شاه راه ها و كوره راه ها برو و هر كه را مي بيني به اصرار بياور تا خانه من پر شود. 24 چون از آن كساني كه دعوت كرده بودم ، هيچيك طعم خوراكهايي را كه تدارك ديده ام ، نخواهد چشيد!»
بهاي پيروي از مسيح
25 يكبار عيسي روگرداند و به جمعيت بزرگي كه بدنبال او حركت مي كردند، گفت : 26 «هر كه مي خواهد پيرو من باشد، بايد مرا از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر و حتي از جان خود نيز بيشتر دوست بدارد. 27 هر كه صليب خود را برندارد وبدنبال من نيايد، نمي تواند شاگرد من باشد.
28 «اما پيش از آنكه در مورد پيروي از من ، تصميمي بگيريد، همه جوانب را خوب بسنجيد! اگر كسي در نظر دارد ساختماني بسازد، ابتدا مخارج آن را برآورد مي كند تا ببيند آيا از عهده آن برمي آيد يا نه . 29 مبادا وقتي بنياد ساختمان را گذاشت ، سرمايه اش تمام شود و نتواند كار را تمام كند! آنگاه همه تمسخركنان خواهند گفت : 30 اين شخص ساختمان را شروع كرد، اما نتوانست آن را به پايان برساند!
31 «يا فرض كنيد پادشاهي مي خواهد با پادشاه ديگري بجنگد. او ابتدا با مشاورانش مشورت مي كند تا ببيند كه آيا با يك نيروي ده هزار نفري ، مي تواند يك لشكر بيست هزار نفـري را شكست بدهد يا نـه . 32 اگر ديد كه قادر به اين كار نيست ، هنگامي كه سپاه دشمن هنوز دور است ، نمايندگاني را مي فرستد تا درباره شرايط صلح مذاكره كنند. 33 به همين طريق ، كسي كه مي خواهد شاگرد من شود، نخست بايد بنشيند و حساب كند كه آيا مي تواند بخاطر من از مال و دارايي خود چشم بپوشد يا نه .
راهنما
لوقا باب 14 . تعاليم متنوع
شفا در روز سبت (1 - 6): او در روز سبت اقدام به شفاي يك زن در هيكل كرده بود (10:13-17). اين واقعه در خانة يك شخص فريسي، هنگام مهماني روز سبت اتفاق افتاد. فريسي نسبت به مهماني گرفتن در روز سبت عذاب وجدان نداشت اما بنظر او شفاي بيمار در روز سبت گناه غير قابل بخششي بود (به مرقس 3 : 1 - 6 مراجعه شود).
نصيحت به مهمانان (7 - 11): عيسي در اين بخش، تأكيد ميكند كه شخص با اتخاذ خودخواهي در رسيدن به هدف شكست ميخورد. در حاليكه روش فروتني بهتر است و انسان را به سربلندي و پيشرفت واقعي مبذول ميدارد. اين حليمان هستند كه در نهايت وارث زمين خواهند شد (متي 5 : 5). اين باجگير فروتن بود كه خدا را خشنود ساخت و نه فريسي متكبر (لوقا 18 : 9 - 14). اين فروتنان هستند كه سرافرازي نهايي را از آن خود ميكنند (11). عيسي بارها بر اين نكته تأكيد نمود (لوقا 18 : 14 ؛ متي 23 : 12).
مهرباني نسبت به ضعفا (12 - 14): در اين بخش تأكيد خاص بر نيكوكاري است كه نسبت به كساني ميشود كه از آنها انتظار جبران هست. اين نوع نيكويي از سوي عيسي تقبيح ميشود. او در عوض افراد را بسوي مهرباني نسبت به كسانيكه هيچ چيز براي جبران ندارند، تشويق ميكند و آنها را بسوي انتظار براي پاداش آسماني دعوت ميكند. عيسي اغلب، چشمان ما را به آسمان معطوف ميدارد (به لوقا 10 : 25 - 37 رجوع شود).
عذرها (15 - 24): عيسي به وضوح خاطر نشان ميكند كه همه در ملكوت خدا پذيرفته نميشوند. او ميدانست كه بسياري از رهبران مذهبي قوم اسرائيل و حتي اقوام ديگر، خود عيسي را به همراه نجات ابدي كه به ارمغان آورده است، به استهزاء و مسخره ميگيرند و براي خود عذر ميآورند و موارد بيارزش اين دنيا را بر همه چيز ترجيح ميدهند.
بهاي شاگردي (25 - 35): سخناني كه در اين قسمت مطرح ميشوند، سخت گيري عيسي را در اين رابطه نشان ميدهد. در نظر عيسي، پيروي كردن از او امري بس جدي بود و اين درست بر خلاف آن چيزي بود كه مردم فكر ميكردند. او ميدانست كه آنها با نظري سطحي نسبت به ملكوت او، تصميم به پيروي از او ميگيرند. به همين دليل او در اين جملات، سختي پيروي از خودش را صريحاً ابراز ميدارد. منظور عيسي اين نيست كه ما بايد از والدين و فرزندان خود بيزار باشيم (26). تعهد وفادارانه نسبت به كساني كه از گوشت و پوست ما هستند، يكي از اصول تعاليم كتابمقدس است. اما منظور عيسي در اين قسمت اين است كه لازم است كه بين او و آنها، انتخابي از طرف ما صورت بگيرد و براي پيروي او نبايد قدمي با شك و وابستگي برداشت.