ترجمه شریف گویا
|
اعزام هفتاد نفر از شاگردان
و بعد از اين امور، خداوند هفتاد نفر ديگر را نيز تعيين فرموده، ايشان را جفت جفت پيش روي خود به هر شهري و موضعي كه خود عزيمت آن داشت، فرستاد. 2 پس بديشان گفت: «حصاد بسيار است و عمله كم. پس از صاحب حصاد درخواست كنيد تا عملههابراي حصاد خود بيرون نمايد. 3 برويد، اينك من شما را چون برهها در ميان گرگان ميفرستم. 4 و كيسه و توشهدان و كفشها با خود برمداريد و هيچكس را در راه سلام منماييد، 5 و در هر خانهاي كه داخل شويد، اوّل گوييد سلام بر اين خانه باد. 6 پس هرگاه ابن الّسلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گيرد والاّ بهسوي شما راجع شود. 7 و در آن خانه توقّف نماييد و از آنچه دارند بخوريد و بياشاميد، زيرا كه مزدور مستحّق اجرت خود است و از خانه به خانه نقل مكنيد. 8 و در هر شهري كه رفتيد و شما را پذيرفتند، از آنچه پيش شما گذارند بخوريد. 9 و مريضان آنجا را شفا دهيد و بديشان گوييد ملكوت خدا به شما نزديك شده است. 10 ليكن در هر شهري كه رفتيد و شما را قبول نكردند، به كوچههاي آن شهر بيرون شده بگوييد، 11 حتّي خاكي كه از شهر شما بر ما نشسته است، بر شما ميافشانيم. ليكن اين را بدانيد كه ملكوت خدا به شما نزديك شده است. 12 و به شما ميگويم كه حالت سدوم در آن روز، از حالت آن شهر سهلتر خواهد بود.
13 «واي بر تو اي خورَزين؛ واي بر تو اي بيتصيدا، زيرا اگر معجزاتي كه در شما ظاهر شد در صور و صيدون ظاهر ميشد، هرآينه مدّتي در پلاس و خاكستر نشسته، توبه ميكردند. 14 ليكن حالت صور و صيدون در روز جزا، از حال شما آسانتر خواهد بود. 15 و تو اي كفرناحوم كه سر به آسمان افراشتهاي، تا به جهنّم سرنگون خواهي شد.
16 «آنكه شما را شنود، مرا شنيده و كسي كه شما را حقير شمارد، مرا حقير شمرده و هر كه مرا حقير شمارد، فرستنده مرا حقير شمرده باشد.»
بازگشت هفتاد نفر
17 پس آن هفتاد نفر با خرّمي برگشته، گفتند: «اي خداوند، ديوها هم به اسم تو اطاعت ما ميكنند.» 18 بديشان گفت: «من شيطان را ديدم كه چون برق از آسمان ميافتد. 19 اينك شما را قوّت ميبخشم كه ماران و عقربها و تمامي قوّت دشمن را پايمال كنيد و چيزي به شما ضرر هرگز نخواهد رسانيد. 20 ولي از اين شادي مكنيد كه ارواح اطاعت شما ميكنند بلكه بيشتر شاد باشيد كه نامهاي شما در آسمان مرقوم است.»
21 در همان ساعت، عيسي در روح وجد نموده گفت: «اي پدر مالك آسمان و زمين، تو را سپاس ميكنم كه اين امور را از دانايان و خردمندان مخفي داشتي و بر كودكان مكشوف ساختي. بلي اي پدر، چونكه همچنين منظور نظر تو افتاد.» 22 و بهسوي شاگردان خود توجّه نموده گفت: «همه چيز را پدر به من سپرده است. و هيچكس نميشناسد كه پسر كيست، جز پدر و نه كه پدر كيست، غير از پسر و هر كه پسر بخواهد براي او مكشوف سازد.» 23 و در خلوت به شاگردان خود التفات فرموده، گفت: «خوشابحال چشماني كه آنچه شما ميبينيد، ميبينند. 24 زيرا به شما ميگويم بسا انبيا و پادشاهان ميخواستند آنچه شما ميبينيد، بنگرند و نديدند و آنچه شما ميشنويد، بشنوند و نشنيدند.»
حكايت سامري نيكو
25 ناگاه يكي از فقها برخاسته، از روي امتحان به وي گفت: «اي استاد چه كنم تا وارث حيات جاوداني گردم؟» 26 به وي گفت: «در تورات چه نوشته شده است و چگونه ميخواني؟» 27 جواب داده، گفت: «اينكه خداوند خداي خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانايي و تمام فكر خود محبّت نما و همسايه خود را مثل نفس خود.» 28 گفت: «نيكو جواب گفتي. چنين بكن كه خواهي زيست.» 29 ليكن او چون خواست خود را عادل نمايد، به عيسي گفت: «و همسايه من كيست؟»
30 عيسي در جواب وي گفت: «مردي كه از اورشليم بهسوي اريحا ميرفت، به دستهاي دزدان افتاد و او را برهنه كرده، مجروح ساختند و او را نيم مرده واگذارده، برفتند. 31 اتّفاقاً كاهني از آن راه ميآمد، چون او را بديد از كناره ديگر رفت. 32 همچنين شخصي لاوي نيز از آنجا عبور كرده، نزديك آمد و بر او نگريسته از كناره ديگر برفت.
33 «ليكن شخصي سامري كه مسافر بود، نزد وي آمده، چون او را بديد، دلش بر وي بسوخت. 34 پس پيش آمده، بر زخمهاي او روغن و شراب ريخته، آنها را بست واو را بر مركب خود سوار كرده، به كاروانسرايي رسانيد و خدمت او كرد. 35 بامدادان چون روانه ميشد، دو دينار درآورده، به سرايدار داد و بدو گفت اين شخص را متوجّه باش و آنچه بيش از اين خرج كني، در حين مراجعت به تو دهم.
36 «پس به نظر تو كدام يك از اين سه نفر همسايه بود با آن شخص كه به دست دزدان افتاد؟» 37 گفت: «آنكه بر او رحمت كرد.» عيسي وي را گفت: «برو و تو نيز همچنان كن.»
ديدار مريم و مرتا
38 و هنگامي كه ميرفتند، او وارد بلدي شد و زني كه مرتاه نام داشت، او را به خانه خود پذيرفت. 39 و او را خواهري مريم نام بود كه نزد پايهاي عيسي نشسته، كلام او را ميشنيد. 40 امّا مرتاه بجهت زيادتي خدمت مضطرب ميبود. پس نزديك آمده، گفت: «اي خداوند، آيا تو را باكي نيست كه خواهرم مرا واگذارد كه تنها خدمت كنم؟ او را بفرما تا مرا ياري كند.» 41 عيسي در جواب وي گفت: «اي مرتاه، اي مرتاه، تو در چيزهاي بسيار انديشه و اضطراب داري. 42 ليكن يك چيز لازم است و مريم آن نصيب خوب را اختيار كرده است كه از او گرفته نخواهد شد.»
مأموريت هفتاد شاگرد ديگر
آنگاه ، عيساي خداوند هفتاد نفر ديگر را تعيين كرد و ايشان را دو به دو به شهرها و نقاطي كه خود عازم آن بود، فرستاد، 2 و به آنها فرمود: «مردم بيشمـاري آماده شنيدن كلام خدا هستند. بلي ، محصول بي نهايت زياد است و كارگر كم ! پس از صاحب محصول درخواست كنيد تا كارگران بيشتري به كمكتان بفرستد. 3 برويد و فراموش نكنيد كه من شما را همچون بره ها به ميان گرگها مي فرستم . 4 با خود نه پول برداريد، نه كوله بار و نه حتي يك جفت كفش اضافي . در بين راه نيز وقت تلف نكنيد.
5 «وارد هر خانه اي كه شديد، قبل از هر چيز بگوييد: بركت بر اين خانه باشد. 6 اگر كسي در آنجا لياقت بركت را داشته باشد، بركت شامل حالش مي شود و اگر لياقت نداشته باشد، بركت به خود شما برمي گردد. 7 پس در همان خانه بمانيد و بدنبال جاي بهتر، از خانه به خانه اي ديگر نقل مكان نكنيد. هر چه به شما مي دهند، بخوريد و بنوشيد و از اينكه از شما پذيرايي مي كنند، شرمسار نباشيد، چون كارگر مستحق مزد خويش است !
8 و9 «اگر اهالي شهري شما را پذيرا شوند، هر چه پيش شما بگذارند، بخوريد و بيماران را شفا دهيد و به ايشان بگوييد: ملكوت خدا به شما نزديك شده است .
10 «اما اگر شهري شما را نپذيرفت ، به كوچه هاي آن برويد و بگوييد: 11 "ما حتي گرد و خاك شهرتان را كه بر پايهاي ما نشسته ، مي تكانيم تا بدانيد كه آينده تاريكي در انتظار شماست . اما بدانيد كه درِ رحمت خدا به روي شما گشوده شده بود." 12 حتي وضع شهرگناهكاري چون سدوم ، در روز داوري ، از وضع چنان شهري بهتر خواهد بود.
13 «واي بر شما اي اهالي خورزين و بيت صيدا! چه سرنوشت وحشتناكي در انتظار شماست ! چون اگر معجزاتي را كه براي شما كردم در شهرهاي فاسدي چون صور و صيدون انجام مي دادم ، اهالي آنجا مدتها پيش به زانو درمي آمدند و توبه مي كردند، و يقيناً پلاس مي پوشيدند و خاكستر بر سر خود مي ريختند، تا نشان دهند كه چقدر از كرده خود پشيمانند. 14 بلي ، در روز داوري ، مجازات مردم صور و صيدون از مجازات شما بسيار سبكتر خواهـد بود. 15 اي مردم كفرناحوم ، به شما چه بگويم ؟ شما كه مي خواستيد تا به آسمان سربرافرازيد، بدانيد كه به جهنم سرنگون خواهيد شد!»
16 سپس به شاگردان خود گفت : «هر كه شما را بپذيرد، مرا پذيرفته است ، و هر كه شما را رد كند، در واقع مرا رد كرده است ، و هر كه مرا رد كند، خدايي را كه مرا فرستاده ، رد كرده است .»
17 پس از مدتي هفتاد شاگرد برگشتند و با خوشحالي به عيسي خبر داده ، گفتند: «خداوندا، حتي ارواح پليد نيز به نام تو، از ما اطاعت مي كنند!»
18 عيسي فرمود: «بلي ، من شيطان را ديدم كه همچون برق ، از آسمان به زير افتاد! 19 من به شما قدرت بخشيده ام تا بر همه نيروهاي شيطان مسلط شويد و از ميان مارها و عقربها بگذريد و آنها را پايمال كنيد؛ و هيچ چيز هرگز به شما آسيب نخواهد رسانيد! 20 باوجود اين ، فقط از اين شادي نكنيد كه ارواح پليد از شما اطاعت مي كنند، بلكه از اين شاد باشيد كه نام شما در آسمان ثبت شده است !»
21 آنگاه دل عيسي سرشار از شادي روح خدا گرديد و فرمود: «اي پدر، اي مالك آسمان و زمين ، تو را سپاس مي گويم كه اين امور را از اشخاص متفكر و داناي اين جهان پنهان كردي و به كساني آشكار ساختي كه با سادگي ، همچون كودكان به تو ايمان دارند. بلي ، اي پدر، تو را شكر مي كنم ، چون خواست تو چنين بود.»
22 سپس به شاگردان خود گفت : «پدرم ، خدا، همه چيز را در اختيار من قرار داده است . پسر را هيچكس نمي شناسد بغير از پدر، و پدر را نيز كسي براستي نمي شناسد، مگر پسر و آناني كه از طريق پسر او را بشناسند.»
23 سپس ، در تنهايي به آن دوازده شاگرد فرمود: «خوشابحال شما كه اين چيزها را مي بينيد! 24 چون پيامبران و پادشاهان زيادي در روزگاران گذشته ، آرزو داشتند كه آنچه شما مي بينيد و مي شنويد، ببينند و بشنوند!
بزرگترين دستور خدا
25 روزي يكي از علماي دين كه مي خواست اعتقادات عيسي را امتحان كند، از او پرسيد: «استاد، انسان چه بايد بكند تا حيات جاوداني را بدست بياورد؟»
26 عيسي به او گفت : «در كتاب تورات ، در اين باره چه نوشته شده است ؟»
27 جواب داد: «نوشته شده كه خداوند، خداي خود را با تمام دل ، با تمام جان ، با تمام قوت و با تمام فكرت دوست بدار. همسايه ات را نيز دوست بدار، همانقدر كه خود را دوست مي داري !»
28 عيسي فرمود: «بسيار خوب ، تو نيز چنين كن تا حيات جاوداني داشته باشي .»
29 اما او چون مي خواست سؤال خود را موجه و بجا جلوه دهد، باز پرسيد: «خوب ، همسايه من كيست ؟»
30 عيسي در جواب ، داستاني تعريف كرد و فرمود: «يك يهودي از اورشليم به شهر اريحا مي رفت . در راه بدست راهزنان افتاد. ايشان لباس و پول او را گرفتند و او را كتك زده ، نيمه جان كنار جاده انداختند و رفتند. 31 از قضا، كاهني يهودي از آنجا مي گذشت . وقتي او را كنار جاده افتاده ديد، راه خود را كج كرد و از سمت ديگر جاده رد شد. 32 سپس يكي از خادمان خانه خدا از راه رسيد و نگاهي به او كرد. اما او نيز راه خود را در پيش گرفت و رفت .
33 «آنگاه يك سامري از راه رسيد (يهودي ها وسامري ها، با يكديگر دشمني داشتند). وقتي آن مجروح را ديد، دلش به حال او سوخت ، 34 نزديك رفت و كنارش نشست ، زخمهايش را شست و مرهم ماليد و بست . سپس او را بر الاغ خود سوار كرد و به مهمانخانه اي برد و از او مراقبت نمود. 35 روز بعد، هنگامي كه آنجا را ترك مي كرد، مقداري پول به صاحب مهمانخانه داد و گفت : از اين شخص مراقبت كن و اگر بيشتر از اين خرج كني ، وقتي برگشتم ، پرداخت خواهم كرد!
36 «حال ، به نظر تو كداميك از اين سه نفر، همسايه آن مرد بيچاره بود؟»
37 جواب داد: «آنكه به او ترحم نمود و كمكش كرد.»
عيسي فرمود: «تو نيز چنين كن !»
اهميت گوش دادن به كلام خدا
38 در سر راه خود به اورشليم ، عيسي و شاگردان به دهي رسيدند. در آنجا زني به نام مرتا ايشان را به خانه خود دعوت كرد. 39 او خواهري داشت به نام مريم . وقتي عيسي به خانه ايشان آمد، مريم با خيالي آسوده نشست تا به سخنان او گوش فرا دهد.
40 اما مرتا كه براي پذيرايي از آن همه مهمان ، پريشان شده و به تكاپو افتاده بود، نزد عيسي آمد و گفت : «سَروَر من ، آيا اين دور از انصاف نيست كه خواهرم اينجا بنشيند و من به تنهايي همه كارها را انجام دهم ؟ لطفاً به او بفرما تا به من كمك كند!»
راهنما
لوقا 10 : 1 - 16 . اعزام 70 نفر
اين واقعه در آخرين عزيمت عيسي از جليل صورت گرفت. هدف او از اين عمل اين بود كه مژدة آمدن مسيح موعود به گوش همه برسد. احتمالاً آنها به نقاطي در حوالي درة اردن فرستاده شدند. اين مأموريت 4 يا 5 ماه قبل از مرگ عيسي به انجام رسيد.
احتياجات مالي خدمت عيسي چگونه تأمين ميشد؟
عيسي مردي فقير بود و «جاي سر نهادن نداشت». او مدت 3 سال با وسعتي قابل ملاحظه به نواحي اطراف مسافرت نمود و حداقل دوبار به صورتي متشكل و سازمان يافته جهت موعظه به بعضي از مناطق از پيش طرح ريزي شده، سفر نمود. او و همراهانش معمولاً تحت پوشش مهمان نوازي ديگران بسر ميبردند (متي 10 : 11). او هدايايي از افراد متمول دريافت مينمود (لوقا 8 : 3). عيسي صدها نفر را شفا داده بود و عدة كثيري نيز او را پيروي ميكردند. قطعاً با اين همه طرفدار او ميبايستي زندگي دولتمندانهاي همچون يك پادشاه داشته باشد اما او در فقر زندگي كرد و مرد.
لوقا 10 : 17 - 24 . مراجعت 70 نفر
وسعت مكاني اين سفر دقيقاً ذكر نشده است. ولي احتمال ميرود كه محدودة اين سفر به سمت پايين در نواحي اريحا مربوط باشد. عيسي نيز آهستهتر از پشت سر آنها به طرف اين منطقه پيش ميرفت. گزارش موفقيت آميز آنها به عيسي، عبارت بود از پيروزي و غلبة آنان بر شيطان. اما بايد توجه داشت كه عيسي به آنها هشدار ميدهد كه خوشحالي آنها محدود به كارها و خدمات نيكويي كه كردهاند، نبايد باشد. بزرگترين شادي يك مسيحي، بودن در آسمان ميباشد (20).
لوقا 10 : 25 - 37 . سامري نيكو
اين مثل، يكي از نكات برجسته و كلاسيكي است كه در رابطه با موضوع نيكوكاري انساني در ادبيات همة ملل، بدان اشاره شده است. لوقا فقط به ذكر اين مطلب ميپردازد كه عيسي مورد عدم پذيرش سامريان قرار گرفت (9 : 52). در اينجا عكسالعمل عيسي مطرح ميشود. او ميخواهد به عشق و محبت سامري نيكو اشاره كند كه محبتش در همة دوران آتي پا برجا خواهد ماند.
مهرباني
عيسي قطعاً مهربانترين شخص روي زمين بوده است. شهادت افراد در مورد او اين بوده كه اگر همة اعمال نيكو و پر از مهرباني را كه او در محدودة سه سال خدمت خويش انجام داده به رشتة تحرير درآورند، جهان نيز گنجايش آن را نخواهد داشت (يوحنا 21 : 25).
عيسي دربارة مهرباني، سخن بسيار گفته است. منظور وي از اين مهرباني، رفتار ملايم و توام با مهر و محبتي است كه در زندگي عادي ما بايد ديده شود. از گفتار او پيداست كه بيش از هر حُسن ديگري، او مايل است مهرباني را در وجود ما ببيند. البته اين بدان معني نيست كه مهرباني ما باعث نجات و رستگاري ما ميشود. نجات را جزء عيسي كس ديگري به ما عنايت نميكند. ولي اين نكته نيز قابل اهميت است كه بسياري از خصوصيات در شخصيت ما خشنودي او را فراهم مينمايند و بسياري ديگر نيز عدم رضايت او را جلب ميكنند.
عيسي با تأكيد بر مسألة مهرباني، بر شخصيت مهربان خودش نيز اشاره ميكند و مشخص ميكند كه او حاضر است پذيراي همة اشخاصي باشد كه به اين محبت و توجه احتياج دارند و بدين ترتيب نشان ميدهد كه پيروان او نيز نميتوانند نسبت به رنجديدگان و محتاجان بيتفاوت باشند (متي 40:25 و 45).
عيسي خاطرنشان ميكند كه آسمان مسكن اشخاصي است كه مهربان بودن را آموختهاند، آن را اجرا ميكنند و همواره و در همة شرايط حاضرند با دلسوزي و مهرباني رفتار نمايند. عيسي آمد تا ملكوتي از افرادي چون خودش بسازد و هنگاميكه اين ملكوت تكميل شد، اشخاص غير در آنجا نخواهند بود (متي 25 : 34 و 41).
او اضافه ميكند كه بسياري در روز داوري متحير خواهند شد. بسياري از اشخاصي كه فكر ميكردند افراد مذهبي و نيكويي هستند، به اين مطلب پي خواهند برد كه همگي آنان در واقع از پذيرايي فرشتگان آسماني غافل ماندهاند و افسوس كه وقتي براي جبران نيز نخواهند داشت (متي 44:25).
عيسي خاطر نشان ميكند كه هيچ عمل نيكويي، حتي اگر بسيار كوچك و بيارزش بنظر آيد، در ملكوت خدا بدون پاداش نخواهد بود (متي 42:10).
نكتة قابل توجه ديگر اين است كه ما نبايد باعث تشويق افراد تنبل باشيم. از نظر كتابمقدس تنبلي يكي از گناهان مخرب به شمار ميرود و هيچ عذري در مقابل آن پذيرفته شده نيست. «اگر كسي خواهد كار نكند خوراك هم نخورد.» (دوم تسالونيكيان 10:3).
لوقا 10 : 38 - 42 . مريم و مرتا