ترجمه شریف گویا
|
ترجمه شریف انجیل لوقا
تولد عیسی
« همچنین در متی 1: 18 ــ 25 »
- در آن روزها به منظور یک سرشماری عمومی در سراسر دنیای روم فرمانی از طرف امپراطور اوغسطس صادر شد.
- وقتی دور اول این سرشماری انجام گرفت کرینیوس فرماندار کل سوریه بود.
- پس برای انجام سرشماری هر کس به شهر خود میرفت
- و یوسف نیز از شهر ناصرۀ جلیل به یهودیه آمد تا در شهر داود که بیت لحم نام داشت نامنویسی کند، زیرا او از خاندان داود بود.
- او مریم را که در این موقع در عقد او و باردار بود همراه خود برد.
- هنگامیکه در آنجا اقامت داشتند وقت تولد طفل فرا رسید
- و مریم اولین فرزند خودرا که پسر بود به دنیا آورد. او را در قنداق پیچیده در آخوری خوابانید، زیرا در مسافرخانه جائی برای آنان نبود.
چوپانان و فرشتگان
- در همان اطراف در میان مزارع، چوپانانی بودند که در وقت شب از گلۀ خود پاسداری میکردند.
- فرشتۀ خداوند دربرابر ایشان ایستاد و شکوه و جلال خداوند در اطرافشان درخشید و ایشان سخت وحشت کردند.
- اما فرشته گفت:« نترسید، من برای شما مژده ای دارم: شادی بزرگی شامل حال تمامی این قوم خواهد شد.
- امروز در شهر داود نجات دهنده ای برای شما به دنیا آمده است که مسیح و خداوند است.
- نشانی آن برای شما اینست که نوزاد را در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.»
- ناگهان با آن فرشته فوج بزرگی از سپاه آسمانی ظاهر شد که خدا را با حمد و ثنا میسرائیدند و میگفتند:
- « خدا را در برترین آسمانها جلال و بر زمین در بین مردمی که مورد پسند او میباشند صلح و سلامتی باد.»
- بعد از آنکه فرشتگان آنان را ترک کردند و به آسمان رفتند،چوپانان به یکدیگر گفتند:« بیائید، به بیت لحم برویم و واقعه ای را که خداوند ما را از آن آگاه ساخته است ببینیم.»
- پس با شتاب رفتند و مریم و یوسف و آن کودک را که در آخور خوابیده بود پیدا کردند.
- وقتی کودک را دیدند آنچه را که در بارۀ او به آنان گفته شده بود نقل کردند.
- همۀ شنوندگان از آنچه چوپانان میگفتند تعجب می کردند.
- اما مریم تمام این چیزها را به خاطر میسپرد و در بارۀ آنها عمیقاً می اندیشید.
- چوپانان برگشتند و به خاطر آنچه شنیده و دیده بودند خدا را حمد و سپاس میگفتند، زیرا آنچه به ایشان گفته شده بود اتفاق افتاده بود.
نامگذاری عیسی
- یک هفته بعد که وقت ختنه کودک فرا رسید او را عیسی نامیدند، همان نامی که فرشته قبل از جایگزینی او در رحم تعیین کرده بود.
تقدیم عیسی در معبد بزرگ
- پس از آنکه ایام تطهیر را مطابق شریعت موسی پشت سرگذاردند کودک را به اورشلیم آوردند تا به خداوند تقدیم نمایند
- چنانکه در شریعت خداوند نوشته شده است: نخست زادۀ ذکور از آن خداوند شمرده می شود
- و نیز طبق آنچه در شریعت خداوند نوشته شده است قربانی ای تقدیم کنند، یعنی یک جفت قمری و یا دو جوجه کبوتر.
- در اورشلیم مردی به نام شمعون زندگی میکرد که درستکار و پارسا بود و در انتظار سعادت اسرائیل بسر میبرد و روح القدس بر او بود.
- از طرف روح القدس به او الهام رسیده بود که تا مسیح موعود خداوند را نبیند نخواهد مرد
- او به هدایت روح به داخل معبد بزرگ آمد و هنگامیکه والدین عیسی، طفل را به داخل آوردند تا آنچه را که طبق شریعت مرسوم بود انجام دهند،
- شمعون، طفل را در آغوش گرفت و خدا را حمد کنان گفت:
- « حال ای خداوند، بر طبق وعدۀ خود بنده ات را به سلامت مرخص فرما
- چون چشمانم نجات تو را دیده است،
- نجاتی که تو در حضور همۀ ملتها آماده ساخته ای،
- نوری که افکار ملل بیگانه را روشن سازد و مایۀ سربلندی قوم تو اسرائیل گردد.»
- پدر و مادر آن طفل از آنچه در بارۀ او گفته شد متحیر گشتند.
- شمعون بر آنان دعای خیر کرد و به مریم، مادر عیسی، گفت:« این کودک برای سقوط و یا سرافرازی بسیاری در اسرائیل تعیین شده است و آیتی است که در رد کردن او
- افکار پنهانی عدۀ کثیری آشکار خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.»
- در آنجا همچنین زنی نبیه به نام حنا زندگی میکرد که دختر فنوئیل از طایفۀ اشیر بود، او زنی بود بسیار سالخورده که بعد از ازدواج، مدت هفت سال با شوهرش زندگی کرده
- و بعد از آن هشتاد و چهار سال بیوه مانده بود. او هرگز از معبد خارج نمی شد بلکه شب و روز با نماز و روزه، خدا را عبادت میکرد.
- او در همان موقع جلو آمد، به درگاه خدا شکرگزاری نمود و برای همۀ کسانی که در انتظار نجات اورشلیم بودند در بارۀ آن طفل صحبت کرد.
بازگشت به ناصره
- بعد از آنکه همۀ کارهائیرا که در شریعت خداوند مقرر است انجام دادند، به شهر خود، ناصرۀ جلیل برگشتند.
- و کودک، سرشار از حکمت، بزرگ و قوی می گشت و لطف خدا با او بود.
عیسای جوان در معبد بزرگ
- والدین عیسی همه ساله برای عید فصح به اورشلیم میرفتند.
- وقتی او به دوازده سالگی رسید آنها طبق معمول برای آن عید به آنجا رفتند.
- وقتی ایام عید به پایان رسید و آنان عازم شهر خود شدند، عیسای جوان در اورشلیم ماند ولی والدینش این را نمی دانستند
- و به گمان اینکه او در بین کاروان است یک روز تمام به سفر ادامه دادند و آن وقت در میان دوستان و خویشان خود به جستجوی او پرداختند.
- چون او را پیدا نکردند ناچار به اورشلیم برگشتند تا بدنبال او بگردند.
- بعد از سه روز او را در معبد پیدا کردند ــ در حالیکه در میان معلمان نشسته بود و به آنان گوش می داد و از ایشان سؤال می کرد.
- همۀ شنوندگان از هوش او و از پاسخ هائی که می داد در حیرت بودند.
- والدین عیسی از دیدن او تعجب کردند و مادرش به او گفت:« پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ من و پدرت با نگرانی زیاد دنبال تو میگشتیم.»
- او گفت:« برای چه دنبال من می گشتید؟ مگر نمیدانستید که من موظف هستم در خانۀ پدرم باشم؟»
- اما آنان نفهمیدند که مقصود او چیست.
- عیسی با ایشان به ناصره بازگشت و مطیع آنان بود. مادرش همۀ این چیزها را در دل خود نگه میداشت.
تولد عيسي در بيتلحم
و در آن ايّام حكمي از اوغُسْطُس قيصر صادر گشت كه تمام ربع مسكون رااسمنويسي كنند. 2 و اين اسمنويسي اوّل شد، هنگامي كه كيرينيوس والي سوريّه بود. 3 پس همه مردم هر يك به شهر خود براي اسمنويسي ميرفتند. 4 و يوسف نيز از جليل از بلده ناصره به يهوديّه به شهر داود كه بيتلحم نام داشت، رفت. زيرا كه او از خاندان و آل داود بود. 5 تا نام او با مريم كه نامزد او بود و نزديك به زاييدن بود، ثبت گردد. 6 و وقتي كه ايشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسيده، 7 پسر نخستين خود را زاييد. و او را در قنداقه پيچيده، در آخور خوابانيد. زيرا كه براي ايشان در منزل جاي نبود.
چوپانان به ملاقات عيسي ميروند
8 و در آن نواحي، شبانان در صحرا بسر ميبردند و در شب پاسباني گلههاي خويش ميكردند. 9 ناگاه فرشته خداوند بر ايشان ظاهر شد و كبريايي خداوند بر گرد ايشان تابيد و بغايت ترسان گشتند. 10 فرشته ايشان را گفت: «مترسيد، زيرا اينك بشارتِ خوشيِ عظيم به شما ميدهم كه براي جميع قوم خواهد بود. 11 كه امروز براي شما در شهر داود، نجات دهندهاي كه مسيح خداوند باشد متولّد شد. 12 و علامت براي شما اين است كه طفلي در قنداقه پيچيده و در آخور خوابيده خواهيد يافت.» 13 در همان حال فوجي از لشكر آسماني با فرشته حاضر شده، خدا را تسبيح كنان ميگفتند: 14 «خدا را در اعلي'عليّيّن جلال و بر زمين سلامتي و در ميان مردم رضامندي باد.» 15 و چون فرشتگان از نزد ايشان به آسمان رفتند، شبانان با يكديگر گفتند: «الا´ن به بيتلحم برويم و اين چيزي را كه واقع شده و خداوند آن را به ما اعلام نموده است ببينيم.» 16 پس به شتاب رفته، مريم و يوسف و آن طفل را در آخور خوابيده يافتند. 17 چون اين را ديدند، آن سخني را كه درباره طفل بديشان گفته شده بود، شهرت دادند. 18 و هر كه ميشنيد از آنچه شبانان بديشان گفتند، تعجّب مينمود. 19 امّا مريم در دل خود متفكّر شده، اين همه سخنان را نگاه ميداشت. 20 و شبانان خدا را تمجيد و حمدكنان برگشتند، بهسبب همه آن اموري كه ديده و شنيده بودند چنانكه به ايشان گفته شده بود.
مريم و يوسف، عيسي را به خانه
خدا ميبرند
21 و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسيد، او را عيسي نام نهادند، چنانكه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم، او را ناميده بود. 22 و چون ايّام تطهير ايشان برحسب شريعت موسي رسيد، او را به اورشليم بردند تا به خداوند بگذرانند. 23 چنانكه در شريعت خداوند مكتوب است كه هر ذكوري كه رَحِم را گشايد، مقدّس خداوند خوانده شود. 24 و تا قرباني گذرانند، چنانكه در شريعت خداوند مقرّر است، يعني جفت فاختهاي يا دو جوجه كبوتر. 25 و اينك شخصي شمعون نام در اورشليم بود كه مرد صالح و متقّي و منتظر تسلّي اسرائيل بود و روحالقدس بر وي بود. 26 و از روحالقدس بدو وحي رسيده بود كه تا مسيح خداوند را نبيني موت را نخواهي ديد.
27 پس به راهنمايي روح، به هيكل درآمد و چون والدينش آن طفل يعني عيسي را آوردند تارسوم شريعت را بجهت او بعمل آورند، 28 او را در آغوش خود كشيده و خدا را متبارك خوانده، گفت: 29 «الحال اي خداوند بنده خود را رخصت ميدهي، به سلامتي برحسب كلام خود. 30 زيرا كه چشمان من نجات تو را ديده است، 31 كه آن را پيش روي جميع امّتها مهيّا ساختي. 32 نوري كه كشف حجاب براي امّتها كند و قوم تو اسرائيل را جلال بُوَد.» 33 و يوسف و مادرش از آنچه درباره او گفته شد، تعجّب نمودند. 34 پس شمعون ايشان را بركت داده، به مادرش مريم گفت: «اينك اين طفل قرار داده شد، براي افتادن و برخاستن بسياري از آل اسرائيل و براي آيتي كه به خلاف آن خواهند گفت. 35 و در قلب تو نيز شمشيري فرو خواهد رفت تا افكار قلوب بسياري مكشوف شود.»
36 و زني نبيه بود، حنّا نام، دختر فَنُوئيل از سبط اَشيِر بسيار سالخورده، كه از زمان بكارت هفت سال با شوهر بسر برده بود. 37 و قريب به هشتاد و چهـار سـال بـود كه او بيـوه گشته از هيكل جدا نميشد، بلكه شبانه روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول ميبود. 38 او در همان ساعت در آمـده، خـدا را شكـر نمـود و دربـاره او به همه منتظرين نجات در اورشليـم، تكلّـم نمـود.
39 و چون تمامي رسوم شريعت خداوند را به پايان برده بودند، به شهر خود ناصره جليل مراجعت كردند. 40 و طفل نمّو كرده، به روح قوّي ميگشت و از حكمت پر شده، فيض خدا بر وي ميبود.
عيساي نوجوان با علماي دين
سخن ميگويد
41 و والدين او هر ساله بجهت عيد فِصَح، به اورشليم ميرفتند. 42 و چون دوازده ساله شد، موافق رسـم عيـد، بـه اورشليـم آمدنـد. 43 و چون روزهـا را تمام كرده، مراجعت مينمودند، آن طفل يعني عيسـي، در اورشليـم توقّف نمـود و يوسـف و مـادرش نميدانستنـد. 44 بلكـه چـون گمان ميبردند كه او در قافله است، سفر يكروزه كردند و او را در ميان خويشـان و آشنايـان خود ميجستند. 45 و چون او را نيافتند، در طلب او به اورشليـم برگشتنـد. 46 و بعـد از سـه روز، او را در هيكـل يافتنـد كه در ميـان معلّمـان نشسته، سخنان ايشان را ميشنود و از ايشان سؤال هميكرد. 47 و هر كه سخن او را ميشنيد، از فهم و جوابهـاي او متحيّـر ميگشـت.
48 چون ايشان او را ديدند، مضطرب شدند. پس مادرش به وي گفت: «اي فرزند چرا با ما چنين كردي؟ اينك پدرت و من غمنـاك گشتـه تـو را جستجـو ميكرديـم.» 49 او به ايشـان گفت: «از بهـر چه مـرا طلـب ميكرديـد، مگر ندانستهايد كه بايد من در امور پدر خود باشم؟» 50 ولي آن سخني را كه بديشان گفت، نفهميدند. 51 پس با ايشان روانه شده، به ناصره آمد و مطيع ايشان ميبود و مادر او تمامي اين امور را در خاطر خود نگاه ميداشت. 52 و عيسي در حكمت و قامت و رضامندي نزد خدا و مردم ترقّي ميكرد.
تولد عيسي مسيح
در آن زمـان ، اوگوستوس ، امپـراطور روم ، فرمان داد تا مردم را در تمام سرزمينهاي تحت سُلطه امپراطوري سرشماري كنند. 2 اين سرشماري زماني صورت گرفت كه كرينيوس ، از جانب امپراطور، فرماندار سوريه بود.
3 براي شركت در سرشماري ، هر شخص مي بايست به شهر آبا و اجدادي خود مي رفت . 4 از اينرو، يوسف نيز از شهر ناصره در استان جليل ، به زادگاه داود پادشاه يعني بيت لحم در استان يهوديه رفت زيرا او از نسل داود پادشاه بود. 5 مريم نيز كه در عقد يوسف بود و آخرين روزهاي بارداري خود را مي گذراند، همراه او رفت تا ثبت نام كند.
6 هنگامي كه در بيت لحم بودند، وقت وضع حمل مريم فرا رسيد، 7 و نخستين فرزند خود را كه پسر بود، بدنيا آورد و او را در قنداقي پيچيد و در آخوري خوابانيد، زيرا درمسافرخانه آنجا براي ايشان جا نبود.
8 در دشتهاي اطراف آن شهر، چوپاناني بودند كه شبانگاه از گله هاي خود مراقبت مي كردند. 9 آن شب ، ناگهان فرشته اي در ميان ايشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابيد و ترس همه را فرا گرفت . 10 اما فرشته به ايشان اطمينان خاطر داد و گفت : «نترسيد! من حامل مژده اي براي شما هستم ، مژده اي مسرت بخش براي همه مردم ! 11 و آن اينست كه همين امروز مسيح ، خداوند و نجات دهنده شما، در شهر داود چشم به جهان گشود. 12 علامت درستي سخن من اينست كه نوزادي را خواهيد ديد كه در قنداق پيچيده و در آخور خوابانيده اند.»
13 ناگهان گروه بيشماري از فرشتگان آسماني به آن فرشته پيوستند. آنان در ستايش خدا، مي سرائيدند و مي گفتند: 14 «خدا را در آسمانها جلال باد و بر زمين ، در ميان مردمي كه خدا را خشنود مي سازند، آرامش و صفا برقرار باد!»
15 چون فرشتگان به آسمان بازگشتند، چوپانان به يكديگر گفتند: «بياييد به بيت لحم برويم و اين واقعه عجيب را كه خداوند خبرش را به ما داده است ، به چشم ببينيم .»
16 پس با شتاب به بيت لحم رفتند و مريم و يوسف را پيدا كردند. آنگاه نوزاد را ديدند كه در آخوري خوابيده است . 17 چوپانان بي درنگ ماجرا را به گوش همه رساندند و سخناني را كه فرشته درباره نوزاد گفته بود، بازگو كردند. 18 هر كه گفته هاي آنان را مي شنيد، حيرت زده مي شد. 19 اما مريم ، تمام اين رويدادها را در دل خود نگاه مي داشت و اغلب درباره آنها به فكر فرو مي رفت .
20 پس چوپانان به صحرا نزد گله هاي خود بازگشتند و خدا را سپاس مي گفتند بسبب آنچه مطابق گفته فرشتگان ديده و شنيده بودند.
21 در روز هشتم تولد نوزاد، در مراسم ختنه او، نامش را عيسي گذاشتند، يعني همان نامي كه فرشته پيش از باردار شدن مريم ، براي او تعيين كرده بود.
22 روزي كه قرار بود والدين عيسي به اورشليم ، به خانه خدا بروند و مطابق شريعت موسي ، مراسم طهارت خود را بجا آورند، عيسي را نيز به آنجا بردند تا به خداوند وقف كنند؛ 23 زيرا در شريعت آمده بود كه پسر ارشد هر خانواده بايد وقف خداوند گردد. 24 پس والدين عيسي براي طهارت خود، قرباني لازم را تقديم كردند، كه مطابق شريعت مي بايست دو قمري يا دو جوجه كبوتر باشد.
25 در آن زمان مردي در اورشليم زندگي مي كرد، به نام شمعون ، او شخصي صالح ، خداترس و پر از روح القدس بود، و ظهور مسيح را انتظار مي كشيد. 26 روح القدس نيز بر او آشكار ساخته بود كه تا مسيح موعود را نبيند، چشم از جهان فرو نخواهد بست . 27 آن روز، روح القدس او را هدايت كرد كه به خانه خدا برود؛ و هنگامي كه يوسف و مريم ، عيساي كوچك را آوردند تا مطابق شريعت ، به خدا وقف كنند، 28 شمعون ، او را در آغوش كشيد و خدا را ستايش كرد و گفت :
29و30و31 «خداوندا، اكنون ديگر مي توانم با خيالي آسوده چشم از جهان فرو بندم ، زيرا طبق وعده ات ، او را ديدم ! بلي ، نجات دهنده اي را كه به جهان بخشيدي ، با چشمان خود ديدم ! 32 او همچون نوري بر قومها خواهد تابيد و ذهنشان را منوّر خواهدساخت و مايه سربلندي قوم تو، بني اسرائيل ، خواهد شد!»
33 يوسف و مريم مات و مبهوت ايستاده بودند و از آنچه درباره عيسي گفته مي شد، به شگفت آمده بودند. 34و35 اما شمعون براي ايشان دعاي خير كرد. سپس به مريم گفت : «اندوه ، همچون شمشيري قلب تو را خواهد شكافت ، زيرا بسياري از قوم اسرائيل اين كودك را نخواهند پذيرفت و با اين كار، باعث هلاكت خود خواهند شد. اما او موجب شادي و بركت بسياري ديگر خواهد گرديد؛ و افكار پنهاني عده زيادي فاش خواهد شد!»
36و37 در خانه خدا زني بود بسيار سالخورده به نام آنا، دختر فنوئيل از قبيله اشير كه همواره صداي خدا را مي شنيد. او پس از هفت سال شوهرداري ، هشتاد و چهار سال بيوه مانده بود. آنّا هرگز خانه خدا را ترك نمي كرد، بلكه شب و روز به دعا مي پرداخت و اغلب نيز روزه دار بود.
38 هنگامي كه شمعون با يوسف و مريم سخن مي گفت ، آنّا نيز وارد شده ، خدا را شكر نمود و به تمام كساني كه در اورشليم چشم براه ظهور نجات دهنده بودند، خبر داد كه مسيح موعود تولد يافته است .
39 يوسف و مريم ، پس از اجراي مراسم ديني ، به شهر خود ناصره در استان جليل ، بازگشتند. 40 در آنجا، عيسي رشد كرد و بزرگ شد. او سرشار از حكمت بود و فيض خدا بر او قرار داشت .
عيساي دوازده ساله در اورشليم
41 والدين عيسي هر سال براي شركت در مراسم عيد پِسَح به اورشليم مي رفتند. 42 وقتي عيسي دوازده ساله شد، طبق رسم يهود، او را نيز همراه خود بردند. 43 پس از پايان ايام عيد، عازم ناصره شدند. اما عيسي بدون اطـلاع يوسف و مـادرش ، در اورشليم ماند. 44 آنان روز اول متوجه غيبت او نشدند، چون فكر مي كردند كه او در ميان همسفرانشان است . اما وقتي شب شد و ديدند كه عيسي هنوز نزد ايشان نيامده ، در ميان بستگان و دوستان خود بدنبال او گشتند، 45 اما اورا نيافتند. پس مجبور شدند به اورشليم بازگردند و او را جستجو كنند.
46و47 سرانجام ، پس از سه روز جستجو او را يافتند. عيسي در خانه خدا و در ميان علماي ديني نشسته بود و درباره مسايل عميق با ايشان گفتگو مي كرد و همه از فهم و جوابهاي او در حيرت بودند.
48 يوسف و مريم نمي دانستند چه كنند! مادرش به او گفت : «پسرم ، چرا با ما چنين كردي ؟ من و پدرت ، دلواپس بوديم و همه جا را بدنبالت گشتيم !»
49 عيسي پاسخ داد: «چه لزومي داشت براي پيدا كردنم ، به اينسو و آنسو برويد؟ مگر نمي دانستيد كه من بايد در خانه پدرم باشم ؟» 50 اما آنان منظور عيسي را درك نكردند.
راهنما
لوقا 2 : 1 - 38 . تولد عيسي
آنچه كه در اين بخش در ارتباط با تولد عيسي در بابهاي 1 و 2 نقل شده، در اناجيل ديگر حذف شده است. فقط در انجيل متي است كه به تولد عيسي در بيت لحم (متي 1 : 25 - 2 : 1) و بازگشت به جليل (متي 2 : 21 و 22) اشاره شده است.
بيت لحم
محل تولد عيسي، مكاني بود كه مركز يك محل
اجتماع بسيار تاريخي محسوب ميشد. اين مكان شهر
داود بود. قبر راحيل در آنجا بود، روت نيز اهل اين
منطقه بود. حبرون كه در 24 كيلومتري جنوب قرار
داشت، محل زندگي ابراهيم، اسحق و يعقوب بود.
جبعون در 16 كيلومتري شمالي غربي واقع شده بود.
اين مكان همان جايي بود كه خورشيد توسط يوشع از
حركت در آسمان ايستاد. سُكو در 20 كيلومتري غرب
قرار داشت و اين همان منطقهاي بود كه در آن داود
و سر جليات را از تن جدا نمود. اورشليم در 10
كيلومتري شمال قرار داشت. در اينجا بود كه ابراهيم
عشر خود را به ملكيصدق تقديم نمود. بيت لحم
پايتخت باشكوه داود و سليمان و مكان انجام نقشه 50
مأموريت اشعياء و ارميا بود و بعدها مركز ظهور خداي
مجسم شد.
كليساي «ولادت مسيح» در بيت لحم كه قديميترين ساختمان كليسايي در عصر مسيحيت ميباشد، توسط «هلنا» مادر كنستانتين، نخستين امپراطور مسيحي امپراطوري روم در سال 330 ميلادي بنا شد. اين كليسا داراي زيرزمين غار گونهاي است كه بسياري بر اين عقيدهاند كه اين مكان همان طويلهاي است كه عيسي در آنجا به دنيا آمد. برحسب روايات، اين اطاق بخشي از خانة اجدادي بوعز و روت و داود است. «جِروم»، دانشمند زبان لاتين، مدت 30 سال در اين اطاق به ترجمة كتابمقدس به زبان لاتين مشغول بود.
لوقا 2 : 1 - 5 . سرشماري كرينيوس
اين بخش، راجع به سرشماري است كه در سراسر امپراطوري روم صورت گرفت. مورخان رومي، تاريخ اين سرشماري را سال 7 ميلادي تخمين ميزنند كه تقريباً 10 تا 12 سال پس از واقعة تولد مسيح بوده است. اين اختلاف تاريخي تا مدتي ميان دانشجويان بحث انگيز و مشكل آفرين بود ولي در سالهاي اخير با پيدا كردن طومارهاي باستاني معلوم شد كه كرينيوس دو بار حاكم سوريه بوده است. لوقا صريحاً به «اولين سرشماري» اشاره ميكند. همچنين آثار باستاني نشان ميدهند كه بسياري از مردم مجبور بودند كه به خاطر اين سرشماري به سرزمينهاي اجدادي خود باز گردند. بنابراين كاوشهاي باستان شناسي كه همچنان ادامه دارند، يكي پس از ديگري به ميزان دقت و صحت كوچكترين جزء تاريخي كتابمقدس اشاره ميكنند.
تدارك شگفتانگيز الهي
مسيح موعود ميبايست از نسل داود باشد و در بيت لحم مولود گردد (ميكاه 5 : 2 - 5). اما والدين برگزيدة او در ناصره كه در 160 كيلومتري بيت لحم بود اقامت داشتند. اعلامية امپراطوري روم باعث شد كه آنان مجبور شوند، درست در زمان تولد طفل به بيت لحم بروند. بنابراين خدا اعلامية يك پادشاه بيايمان را وسيلة انجام پيشگوييهاي كتابمقدس قرار داد.
لوقا 2 : 6 - 7 . تولد در طويله
كلمهاي كه تحت عنوان «منزل» در اين بخش ترجمه شده است، احتمالاً به معني محل استقرار عمومي و يا اطاق مهمان يك خانة شخصي بوده است. عقيدة عمومي بيشتر به مورد دوم اشاره ميكند. اين مكان احتمالاً خانة اجدادي آنها از طرف داود بود. اين همان خانهاي بود كه بعدها مجوسيان نيز به آنجا آمدند (متي 2 : 11). مسافرت چند صد كيلومتري از ناصره، با پاي پياده و يا سوار بر حمار، براي زني كه قرار است بزودي وضع حمل نمايد، امري بسيار دشوار بود. جمعيت مهمانان و مسافراني كه زودتر از آنها به ناصره رسيده بودند بيرون از خانه به چشم ميخورد و همين امر باعث شد كه آنها اجباراً در طويلهاي مستقر شوند. بالاخره لحظة مقدس فرا رسيد. پسر خدا به دنيا آمد و آنان از محل تغذية يكي از حيوانات جهت گهواره براي او استفاده نمودند. پس از اينكه شبانان آمدند و از آنچه ديده و شنيده بودند خبر دادند، بدون شك بهترين خانه براي مريم و يوسف خالي شد.
لوقا 2 : 8 - 20 . شبانان
مرتعي كه در آن فرشتگان آسماني بشارت تولد پادشاه جديد را براي شبانان سرائيدند، در حدود 2 كيلومتري شرق بيت لحم قرار گرفته است.
تولد عيسي
تولد عيسي در حال حاضر در 25 دسامبر جشن گرفته ميشود، اين تاريخ در هيچ جاي كتابمقدس به ثبت نرسيده است و اولين بار در قرن 4 ميلادي در غرب جشن گرفته شد، در حالي كه كليساي شرق 6 ژانويه را روز تولد مسيح در نظر ميگيرد.
جبرئيل
جبرئيل نام فرشتهاي است كه مأمور تدارك مربوط به ظهور پسر خدا بود (لوقا 1 : 19 و 26). اينطور فرض ميشود كه اين همان فرشتهاي بود كه بر شبانان ظاهر شد (2 : 9 و 13) و همچنين به سوي يوسف فرستاده شد (متي 1 : 24) و مريم و يوسف را به سوي مصر هدايت نمود (متي 2 : 13 و 19). اين جبرئيل بود كه نبوت 70 هفته را بر دانيال مكشوف نمود (دانيال 9 : 21). خدا در نقشة محبت خود اين فرشته را بسيار بكار برده است.
لوقا 2 : 21 - 38 . ختنه كردن و تقديم نمودن عيسي
يوسف و مريم طبق سنت ميبايستي برهاي قرباني كنند ولي آنها كبوتري را تقديم ميكنند و اين نشانة فقر آنها بود (لاويان 12 : 8).
لوقا 2 : 39 . مراجعت به ناصره
در اين بخش، لوقا پس از طرح مسألة تقديم عيسي، مستقيماً به ناصره اشاره ميكند و حذف مطالب مذكور در متي 2 : 1 - 21 كه شامل ملاقات مجوسيان، فرار به مصر، قتل عام پسر بچهها و بازگشت از مصر بود ميپردازد.
ترتيب زماني وقايع مربوط به تولد و دوران كودكي عيسي
مرقس و يوحنا هيچ اشارهاي به تولد و دوران كودكي عيسي نميكنند. اما متي و لوقا به ذكر وقايع مختلف ميپردازند (به توضيحات مربوط به لوقا 1 : 5 - 80 مراجعه شود). هماهنگ ساختن اين وقايع جهت مشخص ساختن ترتيب زماني آنها كاري بس دشوار است. جدول زير ترتيب احتمالي زماني اين وقايع را مشخص ميكند.
5 ق.م. اعلام تولد يحيي به زكريا لوقا 1 : 5 - 25
6 ماه بعد اعلام تولد عيسي به مريم لوقا 1 : 26 - 38
ملاقات مريم از اليصابات لوقا 1 : 39 - 56
3 ماه بعد مراجعت مريم به ناصره لوقا 1 : 56
اعلام تولد عيسي به يوسف متي 1 : 18 - 24
تولد يحيي تعميد دهنده لوقا 1 : 57 - 80
4 ق.م. تولد عيسي متي 1 : 25؛ لوقا 2 : 1 - 7
اعلام تولد عيسي به شبانان لوقا 2 : 8 - 20
8 روز بعد ختنه كردن عيسي لوقا 2 : 21
32 روز بعد تقديم كردن عيسي لوقا 2 : 22 - 38
3 ق.م. ملاقات مجوسيان متي 2 : 1 - 12
فرار به مصر متي 2 : 13 - 15
قتل عام كودكان متي 2 : 16 - 18
2 ق. م. مراجعت به ناصره لوقا 2 : 39؛ متي 2 : 19 - 23
چرا تاريخ تولد عيسي 4 ق. م. فرض ميشود؟
هنگام تولد عيسي، تاريخ از روي تقويم رومي كه مبناي آن پيدايش شهر روم بود حساب ميشد. هنگامي كه مسيحيت به صورت مذهبي فراگير درآمد، راهبي به نام ديونسيوس اگزيگوس در سال 526 ميلادي با درخواست امپراطور ژوستينين اقدام به نگارش تقويمي نمود كه مبدا آن تولد مسيح بود و بعدها نيز جاي تقويم رومي را اتخاذ نمود. سالهاي متمادي پس از اينكه تقويم مسيحي جايگزين تقويم رومي گرديد، معلوم شد كه ديونسيوس تاريخ تولد مسيح را 753 سال پس از پيدايش دولت روم درنظر گرفته است، درحالي كه ميبايستي 749 سال بعد از آن درنظر گرفته ميشد.
لوقا 2 : 40 . دوران كودكي عيسي
دوران كودكي عيسي شامل چند ماه اول نوزادي عيسي در بيت لحم، يك يا دو سال در مصر و سپس در ناصره و جريانات زمان كودكي او در هيكل كه نشانگر بلوغ زودرس او بود، ميباشد. كتابمقدس بخش مختصري را به زمان كودكي عيسي اختصاص ميدهد. عيسي فرزند ارشد خانوادهاي بود كه صاحب 7 فرزند بودند. از آنجا كه اين خانواده فقير بود، ميبينيم كه عيسي از همان دوران اوليه مسؤوليت پذيري را آموخت. چقدر خوب ميشد اگر اطلاعات بيشتري از زندگي خانوادگي عيسي در حكم پسر بچهاي كه تحت شرايط عادي و عمومي زندگي رشد ميكرد، در دست داشتيم.
كتب آپوكريفا حاوي افسانههاي خندهدار معجزات عيسي در دوران كودكي اوست. همة اين معجزات بطوركلي غير موثق و نادرست ميباشند چرا كه كلام خدا از معجزة قاناي جليل به عنوان اولين معجزه ياد ميكند (يوحنا 2 : 11).
تحصيلات عيسي
عيسي مادري مقدس و فهميده داشت. او از همان ابتدا به حكايت داستانها و آموزش احكام عهد عتيق به عيسي پرداخته بود. عيسي، بعدها بايستي، تحت آموزش مدرسهاي كه بوسيلة كنيسه اداره ميشد قرار گرفته باشد. پس از سن 12 سالگي، او بايد حداقل 3 دفعه در سال به مناسبت اعياد مهم به اورشليم رفته باشد. بدون شك، عيسي از همان سالهاي اوليه به شكوه و جلال شريرانه، و بيخدايي در طبقات مختلف روحانيون وقت، كه به نام خدا مرتكب هر عملي ميشدند، پي برده بود. او از همان ابتدا متوجه نزول سطح روحانيت آنان شده بود. مسائل موجود روح او را دردمند ميساخت، آتش غيرتي مقدس جهت متوقف ساختن وضع موجود در وجودش شعلهور ميشد. او همچنين در كنار آموزش انساني، بتدريج دانشي را نيز كه پيش از تجسم داشته، دريافت مينمود.
لوقا 2 : 41 - 50 . ملاقات اورشليم
اين واقعه مربوط به زماني است كه عيسي 12 سال داشت. به نظر ميرسد كه اين اولين سفر او به اورشليم ميباشد. او در حالي كه با علاقه و شيفتگي مجذوب كنندهاي مشغول مباحثة روحاني با الهيون و معلمين بود، والدين خود را مدت 3 روز گم ميكند. آنها مدت يك روز كامل متوجه غيبت او در كاروان زائريني كه اورشليم را ترك ميكردند، نبودند، تا اينكه شب هنگام جهت استراحت در مكاني توقف ميكنند. احتمالاً اين كاروان شامل گروه عظيمي بود كه همانند خطي طولاني در جاده حركت ميكردند. مريم و يوسف مطمئن بودند كه پسرشان در حالي كه بسيار خود ساخته بود، احتمالاً در بين افراد كاروان است و به حد كافي قدرت ادارة امور خود را دارد. به همين دليل يك روز را بدون نگراني سپري كردند تا اينكه آن شب متوجه شدند كه عيسي اصلاً در ميان گروه مسافران نيست.
آية 47 نمايانگر معلومات عيسي در ارتباط با عهد عتيق است. در آن زمان عهد عتيق، كلام مكتوب الهي بود و عيسي به آن عشق ميورزيد. وسعت ميزان آشنايي او با عهد عتيق در نظر الهيون آن زمان حيرتآور بود. او با كلام خدا زندگي ميكرد و آن را در جهت غلبه بر وسوسهها بكار ميگرفت. (متي 4 : 4 و 7 و 10). مرگ صليب، نشانگر ميزان اطاعت او از اين كلام است (متي 27 : 46). بعدها به عهد عتيق، نوشتههاي عهدجديد نيز اضافه شد كه بر زندگي خود عيسي متمركز بود. اگر آنچه را كه عيسي از كلام خدا در دسترس داشت در نظرش اينقدر مهم و عزيز بود، حال كه زندگي نامه عيسي نيز به آن اضافه شده، چقدر بيشتر بايستي براي ما مهم و با ارزش باشد.
بكارگيري عبارت «در امور پدر خود» يا «در خانة پدرم (انجيل شريف)» توسط عيسي، مريم را به حيرت واداشت. احتمالاً او تا به حال به عيسي چيزي دربارة طريق تولدش نگفته بود چرا كه به يوسف در حكم پدر عيسي اشاره ميكند (آية 48). پاسخ عيسي به مريم در ارتباط با اينكه او خدا را پدر خود معرفي نمود، نشانگر اين مطلب بود كه عيسي از راز فاش نشدة مريم با خبر بود.
لوقا 2 : 51 - 52 . هجده سال سكوت
همة ما علاقه داريم كه معلوماتي دربارة زندگي عيسي از سن 12 سالگي تا 30 سالگي كسب كنيم. اما خدا بر حسب حكمت خويش ترجيح داد كه اين بخش از زندگي عيسي پوشيده باقي بماند.
زبان جليلي
زبان آرامي، زبان عمومي مردم آن زمان بود. اين همان زباني بود كه عيسي نيز به آن صحبت مينمود. او در عين حال عبري را نيز كه زبان عهد عتيق بود، فرا گرفته بود. او ميبايد زبان يوناني را نيز آموخته باشد. زبان يوناني، زبان جهاني آن زمان محسوب ميشد و اكثر مردم مجبور بودند آن را فرا بگيرند. عيسي هم با عهدعتيق عبري و هم با عهدعتيق يوناني (ترجمة هفتاد) آشنا بود.
ناصره