ترجمه شریف گویا
|
ترجمه شریف انجیل یوحنا
- « یقین بدانید هر که از در به آغل گوسفندان وارد نشود بلکه از راه دیگری بالا برود او دزد و راهزن است.
- اما کسی که از در وارد شود شبان گوسفندان است.
- دربان در را برای او باز می کند و گوسفندان صدایش را میشنوند. او گوسفندان خود را به نام میخواند و آنان را بیرون میبرد.
- وقتی گوسفندان خود را بیرون می برد خودش در جلوی آنها حرکت میکند و گوسفندان به دنبالش میروند زیرا صدای او را میشناسند.
- به دنبال غریبه نمی روند بلکه از او میگریزند زیرا صدای غریبه ها را نمی شناسند.»
- عیسی این مثل را برای ایشان آورد ولی آنها مقصود او را نفهمیدند.
شبان نیکو - پس عیسی بار دیگر به آنها گفت:« یقین بدانید که من برای گوسفندان در هستم.
- همۀ کسانیکه قبل از من آمدند دزد و راهزن بودند و گوسفندان به صدای آنان گوش ندادند.
- من در هستم، هر که بوسیلۀ من وارد شود نجات می یابد و به داخل و خارج میرود و علوفه پیدا میکند.
- دزد می آید تا بدزدد، بکشد و نابود سازد. من آمده ام تا آدمیان حیات یابند و آن را به طور کامل داشته باشند.
- من شبان نیکو هستم، شبان نیکو جان خود را برای گوسفندان فدا می سازد
- اما مزدوری که شبان نیست و گوسفندان به او تعلق ندارند وقتی ببیند که گرگ به گله حمله میکند و گوسفندان را پراکنده می سازد.
- او می گریزد چون مزدور است و به فکر گوسفندان نیست.
- من شبان نیکو هستم، من گوسفندان خود را می شناسم و آنها هم مرا می شناسند.
- همانطور که پدر مرا می شناسد، من هم پدر را می شناسم و جان خود را در راه گوسفندان فدا می سازم.
- من گوسفندان دیگری هم دارم که از این گله نیستند، باید آنها را نیز بیاورم. آنها صدای مرا خواهند شنید و یک گله و یک شبان خواهند شد.
- پدرم مرا دوست دارد زیرا من جان خود را فدا می کنم تا آنرا بار دیگر باز یابم.
- هیچکس جان مرا از من نمیگیرد، من به میل خود آنرا فدا میکنم. اختیار دارم که آنرا فدا سازم و اختیار دارم آنرا باز بدست آورم. پدر این دستور را به من داده است.»
- به خاطر این سخنان، بار دیگر در بین یهودیان دو دستگی بوجود آمد.
- بسیاری از آنان گفتند:« او دیو دارد و دیوانه است. چرا به سخنان او گوش میدهید؟»
- دیگران گفتند:« کسی که دیو دارد نمیتواند این طور سخن بگوید. آیا دیو میتواند چشمان کور را باز نماید؟»
- وقتی عید تقدیس در اورشلیم فرا رسید، زمستان بود
- و عیسی در صحن معبد و در داخل رواق سلیمان قدم میزد.
- یهودیان در اطراف او گرد آمدند و از او پرسیدند:« تا کی ما را در بی تکلیفی نگاه میداری؟ اگر مسیح هستی آشکارا بگو.»
- عیسی گفت:« من به شما گفته ام اما شما باور نمی کنید. کارهائی که بنام پدر انجام میدهم بر من شهادت میدهند.
- اما شما چون گوسفندان من نیستید ایمان نمی آورید.
- گوسفندان من صدای مرا میشنوند و من آنها را میشناسم و آنها به دنبال من می آیند.
- من به آنها حیات جاودان می بخشم و آنها هرگز هلاک نخواهند شد و هیچ کس نمی تواند آنها را از دست من بگیرد.
- پدری که آنان را به من بخشیده است از همه بزرگتر است و هیچ کس نمیتواند آنها را از دست پدر من بگیرد.
- من و پدر یک هستیم.»
- بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند.
- عیسی به آنها گفت:« من از جانب پدر کارهای نیک بسیاری در برابر شما انجام داده ام. به خاطر کدامیک از آنها مرا سنگسار می کنید؟»
- یهودیان در جواب گفتند:« برای کارهای نیک نیست که می خواهیم تو را سنگسار کنیم بلکه به خاطر کفر تو است. تو که یک انسان هستی ادعای الوهیت میکنی!»
- عیسی در جواب گفت:« مگر در شریعت شما نوشته نشده است که شما خدایان هستید؟
- اگر خدا کسانی را که کلام او را دریافت کردند خدایان خوانده است و ما میدانیم که کلام خدا هرگز باطل نمیشود،
- پس چرا به من که پدر ، مرا برگزیده و به جهان فرستاده است نسبت کفر میدهید وقتی می گویم پسر خدا هستم؟
- اگر من کارهای پدرم را بجا نمی آورم به من ایمان نیاورید
- و اما اگر کارهای او را انجام میدهم حتی اگر به من ایمان نمی آورید به کارهای من ایمان بیاورید تا بدانید و مطمئن شوید که پدر در من است و من در او.»
- پس بار دیگر آنها میخواستند او را دستگیر کنند اما از نظر ایشان دور شد.
- باز عیسی از رود اردن گذشته به جائیکه یحیی قبلاً تعمید میداد رفت و در آنجا ماند.
- بسیاری از مردم پیش او آمدند و گفتند:« یحیی هیچ معجزه ای نکرد اما آنچه او در بارۀ این مرد گفت راست بود.»
شبان نيكو
«آمين آمين به شما ميگويم هر كه از در به آغل گوسفند داخل نشود، بلكه از راه ديگر بالا رود، او دزد و راهزن است. 2 و امّا آنكه از در داخل شود، شبان گوسفندان است. 3 دربان بجهت او ميگشايد و گوسفندان آواز او را ميشنوند و گوسفندان خود را نام بنام ميخواند و ايشان را بيرون ميبرد. 4 و وقتي كه گوسفندان خود را بيرون بَرَد، پيش روي ايشان ميخرامد و گوسفندان از عقب او ميروند، زيرا كه آواز او را ميشناسند. 5 ليكن غريب را متابعت نميكنند، بلكه از او ميگريزند زيرا كه آواز غريبان را نميشناسند.»
6 و اين مَثَل را عيسي براي ايشان آورد، امّا ايشان نفهميدند كه چه چيز بديشان ميگويد. 7 آنگاه عيسي بديشان باز گفت: «آمين آمين بهشما ميگويم كه من درِ گوسفندان هستم. 8 جميع كساني كه پيش از من آمدند، دزد و راهزن هستند، ليكن گوسفندان سخن ايشان را نشنيدند. 9 من در هستم! هر كه از من داخل گردد، نجات يابد و بيرون و درون خرامد و علوفه يابد. 10 دزد نميآيد مگر آنكه بدزدد و بكشد و هلاك كند. من آمدم تا ايشان حيات يابند و آن را زيادتر حاصل كنند.
11 «من شبان نيكو هستم. شبان نيكو جان خود را در راه گوسفندان مينهد. 12 امّا مزدوري كه شبان نيست و گوسفندان از آنِ او نميباشند، چون بيند كه گرگ ميآيد، گوسفندان را گذاشته، فرار ميكند و گرگ گوسفندان را ميگيرد و پراكنده ميسازد. 13 مزدور ميگريزد چونكه مزدور است و به فكر گوسفندان نيست. 14 من شبان نيكو هستم و خاصّان خود را ميشناسم و خاصّان من مرا ميشناسند، 15 چنانكه پدر مرا ميشناسد و من پدر را ميشناسم و جان خود را در راه گوسفندان مينهم. 16 و مرا گوسفندان ديگر هست كه از اين آغل نيستند. بايد آنها را نيز بياورم و آواز مرا خواهند شنيد و يك گله و يك شبان خواهند شد. 17 و از اين سبب پدر مرا دوست ميدارد كه من جان خود را مينهم تا آن را باز گيرم. 18 كسي آن را از من نميگيرد، بلكه من خود آن را مينهم. قدرت دارم كه آن را بنهم و قدرت دارم آن را باز گيرم. اين حكم را از پدر خود يافتم.»
19 باز بهسبب اين كلام، در ميان يهوديان اختلاف افتاد. 20 بسياري از ايشان گفتند كه «ديو دارد و ديوانه است. براي چه بدو گوش ميدهيد؟» 21 ديگران گفتند كه «اين سخنان ديوانه نيست. آيا ديو ميتواند چشم كوران را باز كند؟»
22 پس در اورشليم، عيد تجديد شد و زمستان بود. 23 و عيسي در هيكل، در رواق سليمان ميخراميد. 24 پس يهوديان دور او را گرفته، بدو گفتند: «تا كي ما را متردّد داري؟ اگر تو مسيح هستي، آشكارا به ما بگو.» 25 عيسي بديشان جواب داد: «من به شما گفتم و ايمان نياورديد. اعمالي كه به اسم پدر خود بجا ميآورم، آنها براي من شهادت ميدهد. 26 ليكن شما ايمان نميآوريد زيرا از گوسفندان من نيستيد، چنانكه به شما گفتم. 27 گوسفندان من آواز مرا ميشنوند و من آنها را ميشناسم و مرا متابعت ميكنند. 28 و من به آنها حيات جاوداني ميدهم و تا به ابد هلاك نخواهند شد و هيچكس آنها را از دست من نخواهد گرفت. 29 پدري كه به من داد از همه بزرگتر است و كسي نميتواند از دست پدر من بگيرد. 30 من و پدر يك هستيم.»
31 آنگاه يهوديان باز سنگها برداشتند تا او را سنگسار كنند. 32 عيسي بديشان جواب داد: «از جانب پدر خود بسيار كارهاي نيك به شما نمودم. بهسبب كدام يك از آنها مرا سنگسار ميكنيد؟» 33 يهوديان در جواب گفتند: «بهسبب عمل نيك، تو را سنگسار نميكنيم، بلكه بهسبب كفر، زيرا تو انسان هستي و خود را خدا ميخواني.» 34 عيسي در جواب ايشان گفت: «آيا در تورات شما نوشته نشده است كه من گفتم شما خدايان هستيد؟ 35 پس اگر آناني را كه كلام خدا بديشان نازل شد، خدايان خواند و ممكن نيست كه كتاب محوگردد، 36 آيا كسي را كه پدر تقديس كرده، به جهان فرستاد، بدو ميگوييد كفر ميگويي، از آن سبب كه گفتم پسر خدا هستم؟ 37 اگر اعمال پدر خود را بجا نميآورم، به من ايمان مياوريد. 38 و لكن چنانچه بجا ميآورم، هرگاه به من ايمان نميآوريد، به اعمال ايمان آوريد تا بدانيد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او.» 39 پس ديگر باره خواستند او را بگيرند، امّا از دستهاي ايشان بيرون رفت.
40 و باز به آن طرف اُردُن، جايي كه اوّل يحيي تعميد ميداد، رفت و در آنجا توقّف نمود. 41 و بسياري نزد او آمده، گفتند كه يحيي هيچ معجزه ننمود و لكن هر چه يحيي درباره اين شخص گفت، راست است. 42 پس بسياري در آنجا به او ايمان آوردند.
شبان مهربان
«هر كه نخواهد از در به آغل گوسفندان داخل شود بلكه از روي ديوار به داخل بپرد، يقيناً دزد است . 2 زيرا شبان گوسفندان هميشه از در وارد مي شود. 3 دربان نيز براي شبان در را مي گشايد، گوسفندان صداي او را مي شنوند و نزد او مي آيند. شبان نام گوسفندان خود را يك به يك مي خواند و آنها را بيرون مي برد. 4 او پيشاپيش گوسفندان حركت مي كند و گوسفندان بدنبال او مي روند، چون صداي او را مي شناسند. 5 گوسفندان دنبال غريبه نمي روند، بلكه از او فرار مي كنند، چون با صداي غريبه ها آشنا نيستند.»
6 كساني كه اين مَثَل را شنيدند، منظور عيسي را درك نكردند. 7 پس براي ايشان توضيح داد و فرمود: «مطمئن باشيد كه من آن دري هستم كه گوسفندان از آن وارد مي شوند. 8 ديگران كه پيش از من آمدند، همه دزد و راهزن بودند. بهمين جهت ، گوسفندان واقعي به سخنان ايشان گوش ندادند. 9 بلي ، من در هستم . كساني كه از اين در وارد مي شوند، نجات پيدا مي كنند و در داخل و بيرون مي گردند و چراگاه سبز وخرم مي يابند. 10 كار دزد اينست كه بدزدد، بكشد و نابود كند؛ اما من آمده ام تا به شما حيات واقعي را به فراواني عطا نمايم .
11 «من شبان خوب و دلسوزم . شبان خوب از جان خود مي گذرد تا گوسفندان را از چنگال گرگها نجات دهد. 12 ولي كسي كه مزدور است و شبان نيست ، وقتي مي بيند گرگ مي آيد، گوسفندان را گذاشته ، فرار مي كند، چون گوسفندان از آن او نيستند و او شبانشان نيست . آنگاه گرگ به گله مي زند و گوسفندان را پراكنده مي كند. 13 مزدور مي گريزد، چون براي مزد كار مي كند و به فكر گوسفندان نيست .
14 «من شبان خوب و مهربانم و گوسفندانم را مي شناسم و آنها نيز مرا مي شناسند. 15 درست همانطور كه پدرم مرا مي شناسد و من او را مي شناسم . من جان خود را در راه گوسفندان فدا مي كنم . 16 من در آغلهاي ديگر نيز گوسفنداني دارم ؛ آنها را نيز بايد بياورم . آنگاه به صداي من توجه كرده ، همه با هم يك گله خواهند شد و يك شبان خواهند داشت .
17 «پدرم مرا دوست دارد، چون من جانم را مي دهم و باز پس مي گيرم . 18 كسي نمي تواند بزور مرا بكشد، من داوطلبانه جانم را فدا مي كنم . چون اختيار و قدرت اين را دارم كه هرگاه بخواهم ، جانم را بدهم و باز پس بگيرم . پدرم اين اختيار را به من داده است .»
19 سران قوم وقتي اين سخنان را شنيدند، باز درباره او اختلاف نظر پيدا كردند. 20 بعضي گفتند: «اين مرد ديوانه است و عقل خود را از دست داده است . چرا به حرفهاي او گوش مي دهيد؟» 21 ديگران گفتند: «بنظر ديوانه نمي آيد. مگر ديوانه مي تواند چشمان كور را باز كند؟»
يهوديان عيسي را بعنوان مسيح قبول نمي كنند
22و23 زمستان بود و عيسي به هنگام جشن سالگرد بناي خانه خدا در اورشليم بود و در «تالار سليمان » در خانه خدا، قدم مي زد. 24 سران قوم يهود دور او را گرفتند و پرسيدند: «تا به كي مي خواهي ما را در شك و ترديد نگاه داري ؟ اگر تو همان مسيح هستي ، روشن و واضح به ما بگو.»
25 عيسي جواب داد: «من قبلاً به شما گفتم ولي باور نكرديد. معجزه هايي كه به قدرت پدرم مي كنم ، ثابت مي كند كه من مسيح هستم . 26 اما شما به من ايمان نمي آوريد، زيـرا جزو گوسفندان مـن نيستيـد. 27 گوسفندان من صداي مرا مي شناسند، من نيز ايشان را مي شناسم و آنها بدنبال من مي آيند. 28 من به ايشان زندگي جاويد مي بخشم تا هرگز هلاك نشوند. هيچكس نيز نمي تواند ايشان را از دست من بگيرد. 29 چون پدرم ايشان را به من داده است و او از همه قويتر است ؛ هيچ انساني نمي تواند ايشان را از پدرم بگيرد. 30 من و پدرم خدا يك هستيم .»
31 باز سران قوم سنگها برداشتند تا او را بكشند.
32 عيسي فرمود: «به امر خدا براي كمك به مردم ، معجزه هاي بسيار كرده ام . براي كدام يك از آن معجزه ها مي خواهيد مرا بكشيد؟»
33 جواب دادند: «ما بخاطر كفري كه مي گويي مي خواهيم تو را بكشيم ، نه براي كارهاي خوبت . چون تو يك انساني ولي ادعاي خدايي مي كني .»
34و35و36 عيسي جواب داد: «مگر در تورات شما نوشته نشده «شما خدايان هستيد»؟ حال ، اگر كتاب آسماني كه غير ممكن است مطالب نادرستي در آن باشد، به كساني كه پيغام خدا به ايشان رسيده است ، مي گويد كه خدايان هستند، آيا كفر است كسي كه خدا او را تقديس كرد و به جهان فرستاد، بگويد من فرزند خدا هستم ؟ 37 اگر معجزه نمي كنم ، به من ايمان نياوريد. 38 ولي اگرمي كنم و باز نمي توانيد به خود من ايمان بياوريد، لااقل به معجزاتم ايمان آوريد تا بدانيد كه "پدر" در وجود من است و من در وجود او هستم .»
راهنما
يوحنا 10 : 1 - 21 . عيسي، شبان نيكو
عيسي اعلام ميكند كه او شبان نيكوي انسانهايي است كه او را به عنوان شبان خود ميپذيرند. اين يكي از زيباترين تشبيهاتي است كه در آن مهرباني و مراقبت مسيح از پيروانش، ترسيم شده است و بسيار باعث تسلي مسيحيان ميگردد.
يوحنا 10 : 22 - 39 . جشن تجديد (تخصيص)
مدتي برابر 2 ماه بين آيات 21 و 22 فاصله وجود دارد. جشن خيمهها در اكتبر بود. حضور مسيح در آن جشن، از يوحنا 7 : 2 الي 10 : 21 ترسيم شده است. اكنون عيد تجديد است (دسامبر). بنظر ميرسد در اين خلال، مسيح به جليل و به شمال برگشته باشد، و تغيير هيئت او در اين فاصله رخ داده باشد.
يوحنا 10 : 40 - 42 . آنسوي اردن