ترجمه شریف گویا
|
ترجمه شریف انجیل یوحنا
- بعد از آن عیسی برای یکی از عیدهای یهود به اورشلیم رفت.
- در اورشلیم نزدیک دروازه ای معروف به دروازۀ گوسفند استخری با پنج رواق وجود دارد که به زبان عبری آنرا بیت حسدا می گویند.
- در آنجا عدۀ زیادی از بیماران، نابینایان لنگان و مفلوجان دراز کشیده [ و منتظر حرکت آب بودند
- زیرا هر چند وقت یکبار فرشتۀ خداوند به استخر داخل می شد و آب را به حرکت در میآورد و اولین بیماری که بعد از حرکت آب به استخر داخل می گردید از هر مرضی که داشت شفا می یافت.]
- در میان آنها مردی دیده می شد که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود.
- وقتی عیسی او را در آنجا خوابیده دید و دانست که مدت درازی است که بیمار میباشد، از او پرسید:« آیا می خواهی خوب و سالم شوی؟»
- آن مریض پاسخ داد:« ای آقا، وقتی آب به حرکت می آید کسی نیست که به من کمک کند و مرا در استخر بیاندازد. تا من از جایم حرکت میکنم شخص دیگری پیش از من به داخل می رود.»
- عیسی به او گفت:« بلند شو، بسترت را بردار و برو.»
- آن مرد فوراً شفا یافت و بستر خود را برداشت و براه افتاد.آن روز، روز سبت بود.
- به همین علت یهودیان به مردی که شفا یافته بود گفتند:« امروز روز سبت است، تو اجازه نداری بستر خود را حمل نمائی.»
- او در جواب ایشان گفت:« آن کسی که مرا شفا داد بمن گفت:« بسترت را بردار و برو.»
- از او پرسیدند:« چه شخصی به تو گفت بسترت را بردار برو؟»
- ولی آن مردی که شفا یافته بود او را نمی شناخت زیرا آن محل پر از جمعیت بود و عیسی از آنجا رفته بود.
- بعد از این جریان، عیسی او را در معبد یافته به او گفت:« اکنون که شفا یافته ای دیگر گناه نکن مبادا به وضع بدتری دچار شوی.»
- آن مرد رفت و به یهودیان گفت:« کسی که مرا شفا داد عیسی است.»
- چون عیسی درروز سبت این کارها را میکرد، یهودیان به اذیت و آزار او پرداختند
- اما عیسی به آنان گفت:« پدرم هنوز کار می کند و من هم کار میکنم.»
- این سخن، یهودیان را در کشتن او مصمم تر ساخت چون او نه تنها سبت را می شکست بلکه خدا را پدر خود می خواند و بدینطریق خود را با خدا برابر می ساخت.
- عیسی در جواب آنان گفت:« یقین بدانید که پسر نمی تواند از خود کاری انجام دهد مگر آنچه می بیند پدر انجام میدهد. هر چه پدر می کند پسر هم می کند،
- زیرا پدر پسر را دوست دارد و هر چه انجام دهد به پسر نیز نشان می دهد و کارهای بزرگتر از این هم به او نشان خواهد داد تا شما تعجب کنید،
- زیرا همان طور که پدر مردگان را زنده می کند و به آنها حیات می بخشد، پسر هم هرکه را بخواهد زنده می کند.
- پدر بر هیچ کس داوری نمی کند، او تمام داوری را به پسر سپرده است،
- تا آنکه همه، همانطور که پدر را احترام میکنند، پسر را نیز احترام نمایند. کسی که به پسر بی حرمتی کند، به پدر که فرستندۀ او است بی حرمتی کرده است.
- یقین بدانید، هر که سخنان مرا بشنود و به فرستندۀ من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و هرگز محکوم نخواهد شد بلکه از مرگ گذشته و به حیات رسیده است.
- یقین بدانید که زمانی خواهد آمد، و در واقع آن زمان شروع شده است، که مردگان صدای پسر خدا را خواهند شنید و هر که بشنود زنده خواهد شد،
- زیرا همان طور که پدر منشاء حیات است، به پسر هم این قدرت را بخشیده است تامنشاء حیات باشد.
- و به او اختیار داده است که داوری نماید زیرا پسر انسان است.
- از این تعجب نکنید زیرا زمانی خواهد آمد که همۀ مردگان صدای او را خواهند شنید
- و از قبرهای خود بیرون خواهند آمد ــ نیکوکاران برای حیات خواهد برخاست و گناهکاران برای محکومیت.
- من از خود نمی توانم کاری انجام دهم بلکه طبق آنچه که میشنوم قضاوت می کنم و قضاوت من عادلانه است زیرا در پی انجام خواسته های خودم نیستم بلکه انجام میل پدری که مرا فرستاده است.
- اگر من در بارۀ خودم شهادت بدهم شهادت من اعتباری ندارد،
- ولی شخص دیگری هست که در بارۀ من شهادت می دهد و می دانم که شهادت او در بارۀ من معتبر است.
- شما قاصدانی پیش یحیی فرستادید و او به حقیقت شهادت داد.
- من به شهادت انسان نیازی ندارم بلکه به خاطر نجات شما این سخنان را می گویم.
- یحیی مانند چراغی بود که می سوخت و می درخشید و شما مایل بودید برای مدتی در نور او شادی کنید.
- اما من شاهدی بزرگتر از یحیی دارم: کارهائی که پدر به من سپرده است تا انجام دهم بر این حقیقت شهادت می دهند که پدر مرا فرستاده است.
- پدری که مرا فرستاد خودش بر من شهادت داده است. شما هرگز نه او را دیده اید و نه صدایش را شنیده اید
- و کلام او در دلهای شما جائی ندارد زیرا به آن کسی که فرستاده است ایمان نمی آورید.
- کتابمقدس را مطالعه می نمائید چون خیال می کنید که در آن حیات جاودان خواهید یافت در حالیکه کتاب در بارۀ من شهادت می دهد،
- شما نمی خواهید پیش من بیائید تا حیات بیابید.
- من از مردم توقع احترام ندارم.
- من شمارا می شناسم و میدانم که خدا را از دل دوست ندارید.
- من به نام پدر خود آمده ام و شما مرا نمی پذیرید، ولی اگر کسی خود سرانه بیاید از او استقال خواهید کرد.
- شما که طالب احترام از یکدیگر هستید و به عزت و احترامی که از جانب خدای یکتا می آید توجه ندارید، چگونه می توانید ایمان بیاورید؟
- گمان نکنید که من در پیشگاه پدر، شما را متهم خواهم ساخت، کسی دیگر، یعنی همان موسی که به او امیدوار هستید، شما را متهم می نماید.
- اگر شما به موسی ایمان می داشتید به من نیز ایمان میآوردید زیرا او در بارۀ من نوشته است.
شفاي مردي در كنار حوض
و بعد از آن يهود را عيدي بود و عيسي به اورشليم آمد. 2 و در اورشليم نزد بابالضّان حوضي است كه آن را به عبراني بيتحسدا ميگويند كه پنج رواق دارد. 3 و در آنجا جمعي كثير از مريضان و كوران و لنگان و شلان خوابيده، منتظر حركت آب ميبودند. (a)
5 و در آنجا مردي بود كه سي و هشت سال به مرضي مبتلا بود. 6 چون عيسي او را خوابيده ديد و دانست كه مرض او طول كشيده است، بدو گفت: «آيا ميخواهي شفا يابي؟» 7 مريض او را جواب داد كه «اي آقا كسي ندارم كه چون آب به حركت آيد، مرا در حوض بيندازد، بلكه تا وقتي كه ميآيم، ديگري پيش از من فرو رفته است.» 8 عيسي بدو گفت: «برخيز و بستر خود را برداشته، روانه شو!» 9 كه در حال، آن مرد شفا يافت و بستر خود را برداشته، روانه گرديد. و آن روز سَبَّت بود.
10 پس يهوديان به آن كسي كه شفا يافته بود، گفتند: «روز سَبَّت است و بر تو روا نيست كه بستر خود را برداري.» 11 او در جواب ايشان گفت: «آن كسي كه مرا شفا داد، همان به من گفت بستر خود را بردار و برو.» 12 پس از او پرسيدند: «كيست آنكه به تو گفت، بستر خود را بردار و برو؟» 13 ليكن آن شفا يافته نميدانست كِه بود، زيرا كه عيسي ناپديد شد چون در آنجا ازدحامي بود. 14 و بعد از آن، عيسي او را در هيكل يافته بدو گفت: «اكنون شفا يافتهاي. ديگر خطا مكن تا براي تو بدتر نگردد.» 15 آن مرد رفت و يهوديان را خبر داد كه «آنكه مرا شفا داد، عيسي است.» 16 و از اين سبب يهوديان بر عيسي تعدّي ميكردند، زيرا كه اين كار را در روز سَبَّت كرده بود.
عيسي خود را پسر خدا
معرفي ميكند
17 عيسي در جواب ايشان گفت كه «پدر من تا كنون كار ميكند و من نيز كار ميكنم.» 18 پس از اين سبب، يهوديان بيشتر قصد قتل او كردند زيرا كه نه تنها سَبَّت را ميشكست بلكه خدا را نيز پدر خود گفته، خود را مساوي خدا ميساخت.
19 آنگاه عيسي در جواب ايشان گفت: «آمين آمين به شما ميگويم كه پسر از خود هيچ نميتواند كرد مگر آنچه بيند كه پدر به عمل آرد، زيرا كه آنچه او ميكند، همچنين پسر نيز ميكند. 20 زيرا كه پدر پسر را دوست ميدارد و هرآنچه خود ميكند بدو مينمايد و اعمال بزرگتر از اين بدو نشان خواهد داد تا شما تعجّب نماييد. 21 زيرا همچنان كه پدر مردگان را برميخيزاند وزنده ميكند، همچنين پسر نيز هر كه را ميخواهد زنده ميكند. 22 زيرا كه پدر بر هيچكس داوري نميكند بلكه تمام داوري را به پسر سپرده است. 23 تا آنكه همه پسر را حرمت بدارند، همچنان كه پدر را حرمت ميدارند؛ و كسي كه به پسر حرمت نكند، به پدري كه او را فرستاد احترام نكرده است. 24 آمين آمين به شما ميگويم هر كه كلام مرا بشنود و به فرستنده من ايمان آورد، حيات جاوداني دارد و در داوري نميآيد، بلكه از موت تا به حيات منتقل گشته است. 25 آمين آمين به شما ميگويم كه ساعتي ميآيد بلكه اكنون است كه مردگان آواز پسر خدا را ميشنوند و هر كه بشنود زنده گردد. 26 زيرا همچنان كه پدر در خود حيات دارد، همچنين پسر را نيز عطا كرده است كه در خود حيات داشته باشد. 27 و بدو قدرت بخشيده است كه داوري هم بكند زيرا كه پسر انسان است. 28 و از اين تعجّب مكنيد زيرا ساعتي ميآيد كه در آن جميع كساني كه در قبور ميباشند، آواز او را خواهند شنيد، 29 و بيرون خواهند آمد؛ هر كه اعمال نيكو كرد، براي قيامت حيات و هر كه اعمال بد كرد، بجهت قيامت داوري.
30 «من از خود هيچ نميتوانم كرد بلكه چنانكه شنيدهام داوري ميكنم و داوري من عادل است زيرا كه اراده خود را طالب نيستم بلكه اراده پدري كه مرا فرستاده است.
عيسي ادعاي خود را ثابت ميكند
31 «اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نيست. 32 ديگري هست كه بر من شهادت ميدهد و ميدانم كه شهادتي كه او بر من ميدهدراست است. 33 شما نزد يحيي فرستاديد و او به راستي شهادت داد. 34 امّا من شهادت انسان را قبول نميكنم وليكن اين سخنان را ميگويم تا شما نجات يابيد. 35 او چراغ افروخته و درخشندهاي بود و شما خواستيد كه ساعتي به نور او شادي كنيد. 36 و امّا من شهادت بزرگتر از يحيي دارم زيرا آن كارهايي كه پدر به من عطا كرد تا كامل كنم، يعني اين كارهايي كه من ميكنم، بر من شهادت ميدهد كه پدر مرا فرستاده است. 37 و خود پدر كه مرا فرستاد، به من شهادت داده است كه هرگز آواز او را نشنيده و صورت او را نديدهايد، 38 و كلام او را در خود ثابت نداريد زيرا كسي را كه پدر فرستاد، شما بدو ايمان نياورديد.
39 «كتب را تفتيش كنيد، زيرا شما گمان ميبريد كه در آنها حيات جاوداني داريد؛ و آنها است كه به من شهادت ميدهد. 40 و نميخواهيد نزد من آييد تا حيات يابيد. 41 جلال را از مردم نميپذيرم. 42 ولكن شما را ميشناسم كه در نفس خود محبّت خدا را نداريد. 43 من به اسم پدر خود آمدهام و مرا قبول نميكنيد، ولي هرگاه ديگري به اسم خود آيد، او را قبول خواهيد كرد. 44 شما چگونه ميتوانيد ايمان آريد و حال آنكه جلال از يكديگر ميطلبيد و جلالي را كه از خداي واحد است طالب نيستيد؟ 45 گمان مبريد كه من نزد پدر بر شما ادّعا خواهم كرد. كسي هست كه مدّعي شما ميباشد و آن موسي است كه بر او اميدوار هستيد. 46 زيرا اگر موسي را تصديق ميكرديد، مرا نيز تصديق ميكرديد چونكه او درباره من نوشته است. 47 امّا چون نوشتههاي او را تصديق نميكنيد، پسچگونه سخنهاي مرا قبول خواهيد كرد.»
عيسي افليجي را شفا مي دهد
پس از مدتي ، عيسي به اورشليم بازگشت تا در مراسم يكي از اعياد يهود شركت كند. 2 داخل شهر، نزديك دروازه اي به نام «دروازه گوسفند»، استخري بود به نام «بيت حسدا»، با پنج سكوي سرپوشيده در اطرافش . 3 در آنجا دسته دسته بيماران كور و لنگ و افليج برروي زمين دراز كشيده بودند و منتظر بودند آب استخر تكان بخورد. ( 4 زيرا معتقد بودند كه هر چند وقت يكبار، فرشته اي از آسمان مي آيد و آب استخر را تكان مي دهد و اولين كسي كه داخل استخر شود، شفا مي يابد.)
5 يكي از بيماراني كه در آنجا بود، مردي بود كه سي و هشت سال تمام زمينگير بود. 6 وقتي عيسي او را ديد و پي برد كه بيماري اش طول كشيده است ، پرسيد: «مي خواهي شفا بيابي ؟»
7 بيمار جواب داد: «ديگر رمقي در بدنم نمانده است . كسي را نيز ندارم كه وقتي آب تكان مي خورد، مرا در استخر بيندازد. تا مي آيم بخود حركتي بدهم ، مي بينم كه قبل از من ، ديگري داخل آب شده است .»
8 عيسي به او فرمود: «برخيز، بسترت را جمع كن و به خانه برو!»
9 همان لحظه بيمار شفا يافت و بستر خود را جمع كرد و به راه افتاد. ولي آن روز كه عيسي اين معجزه را كرد، شنبه ، روز استراحتِ يهوديان بود.
10 پس سران قوم اعتراض كنان به مردي كه شفا يافته بود گفتند: «چه مي كني ؟ مگر نمي داني امروز شنبه است و نبايد كاري انجام دهي ؟ پس چرا رختخوابت را جمع مي كني ؟»
11 جواب داد: «آن كسي كه مرا شفا داد، به من گفت چنين كنم .»
12 پرسيدند: «چه كسي به تو چنين دستوري داده است ؟»
13 آن مرد جوابي نداشت بدهد چون عيسي در ميان جمعيت ناپديد شده بود.
14 ولي بعد، عيسي در خانه خدا او را يافت و فرمود: «ببين ، تو ديگر شفا پيدا كرده اي ، حالا اگر مي خواهي وضعت بدتر از اول نشود، از گناهان سابقت دست بكش .»
15 او نزد سران قوم رفت و گفت : «كسي كه مرا شفا داد، عيسي است .»
16 پس ، ايشان به آزار و اذيت عيسي پرداختند و او را متهم به قانون شكني كردند چون روز شنبه اين معجزه را انجام داده بود. 17 ولي عيسي جواب داد: «پدر من خدا هميشه كارهاي نيك انجام مي دهد، و من نيز از او پيروي مي كنم .»
18 اين حرف عيسي ، سران قوم را در ريختن خون او مصمم تر ساخت ، چون نه تنها قانون مذهبي را مي شكست ، بلكه خدا را نيز پدر خود مي خواند و به اين ترتيب خود را با خدا برابر مي ساخت .
مقام و اختيارات عيسي
19 عيسي ادامه داد: «باور كنيد كه من به ميل خود كاري انجام نمي دهم ، بلكه فقط كارهايي را كه از پدر خود مي بينم ، بعمل مي آورم . 20 زيرا پدرم خدا مرا دوست دارد و هر چه مي كند، به من مي گويد. من معجزه هاي بزرگتر از شفاي اين مرد انجام خواهم داد تا شما تعجب كنيد. 21 حتي مرده ها را نيز زنده خواهم ساخت همانگونه كه خدا اين كار را مي كند. 22 پدرم خدا داوري گناهان تمام مردم را به من واگذار كرده ، 23 تا همه به من احترام بگذارند همانطور كه به خدا احترام مي گذارند. اگر به من كه فرزند خدا هستم احترام نگذاريد، درواقع به خدا كه پدر من است احترام نگذاشته ايد، زيرا اوست كه مرا نزد شما فرستاده است .
24 «باز تكرار مي كنم : هـر كه به پيغام من گوش دهد و به خدا كه مرا فرستاده است ايمان بياورد، زندگي جاويد دارد و هرگز بخاطر گناهانش بازخواست نخواهد شد، بلكه از همان لحظه از مرگ نجات پيدا كرده ، به زندگي جاويد خواهد پيوست . 25 مطمئن باشيد زماني فراخواهد رسيد و در واقع الان فرا رسيده است كه صداي من به گوش مرده ها خواهد رسيد و هر كه به آن گوش دهد، زنده خواهد شد. 26 پدرم خدا در خود حيات دارد و به من نيز كه فرزند او هستم عطا كرده تا در خود حيات داشته باشم . 27 او به من اختيار داده است تا گناهان مردم را داوري كنم چون من پسر انسان نيز هستم . 28 از اين گفته من تعجب نكنيد، چون وقت آن رسيده است كه تمام مرده ها در قبر صداي مرا بشنوند 29 و از قبر بيرون بيايند، تا كساني كه خوبي كرده اند، به زندگي جاويد برسند و كساني كه بدي كرده اند، محكوم گردند.
30 «و اما من پيش از آنكه كسي را محاكمه نمايم ، نخست با پدرم مشورت مي كنم . هرچه خدا به من دستور دهد، همان را انجام مي دهم ، از اين جهت محاكماتي كه من مي كنم كاملاً عادلانه است ، زيرا مطابق ميل و اراده خدايي است كه مرا فرستاده ، نه مطابق ميل خودم .
31 «وقتي در باره خودم چيزي مي گويم ، شما باور نمي كنيد. 32و33 پس شخصي ديگر را شاهد مي آورم و او يحياي پيامبر است و به شما اطمينان مي دهم كه هر چه او در باره من مي گويد، راست است . 34 از اين گذشته ، شاهد اصلي من انسان نيست بلكه خداست . گفتم كه يحيي شاهد است ، تا شما به من ايمان آوريد و نجات بيابيد. 35 يحيي مانند چراغي ، مدتي روشن بود و شما از نورش استفاده كرديد و شاد بوديد. 36 ولي من شاهدي بزرگتر از سخنان يحيي دارم و آن معجزاتي است كه مي كنم . پدرم به من گفته است اين معجزه ها را بكنم و همين معجزه هاست كه ثابت مي كند خدا مرا فرستاده است . 37 خدا خود گواه من است ، خدايي كه هرگز او را نديده ايد و صدايش را نشنيده ايد. 38 علتش نيز اين است كه شما به سخنان خدا گوش نمي دهيد، چون نمي خواهيد به من كه با پيغام خدا پيش شما فرستاده شده ام ، ايمان بياوريد.
39 «شما كتاب آسماني تورات را با دقت بخوانيد، چون عقيده داريد كه به شما زندگي جاويد مي دهد. درصورتي كه همان كتاب به من اشاره مي كند و مرا به شما معرفي مي نمايد. 40 با اينحال شما نمي خواهيد نزد من بياييد تا زندگي جاويد را بدست آوريد.
41 «نظر و تأييد شما براي من هيچ ارزشي ندارد، 42 زيرا شما را خوب مي شناسم كه در دلتان نسبت به خدا ذره اي محبت نداريد. 43 من از جانب خدا آمده ام و شما مرا رد مي كنيد؛ ولي حاضريد كساني را قبول كنيد كه از طرف خدا فرستاده نشده اند بلكه نماينده خود شما و از جنس خودتان مي باشند! 44 مي دانيد چرا نمي توانيد به من ايمان بياوريد؟ چون مي خواهيد مردم به شما احترام بگذارند و به احترامي كه از خدا مي آيد، توجهي نداريد.
راهنما
يوحنا 5 . معجزهاي در روز سبت در شهر اورشليم
اين معجزه به هنگام عيد صورت گرفت(1). البته مشخص نيست كه چه عيدي بوده است. اعيادي كه يهوديان در ايام عيسي نگاه ميداشتند و بدون شك بطور مرتب در آنها شركت ميكردند، عبارت بودند از:
عيد فصح (آوريل)، بمناسبت خروج از مصر كه 1400 سال پيش انجام شد.
عيد پنطيكاست (ژوئن)، 50 روز پس از عيد فصح، بمناسبت دريافت شريعت.
عيد خميرها (اكتبر)، بمناسبت جمع كردن حصاد.
عيد تخصيص يا تجديد (دسامبر) كه توسط يهوداي مكابي شروع شد.
پوريم (اندكي قبل از فصح)، كه در اناجيل هيچ ذكري از آن به ميان نيامده است.
بازگشت عيسي به جليل در ماه دسامبر يعني حدود ايام عيد تخصيص بوده است. عيد بعدي، عيد پوريم بوده و پس از آن، عيد فصح كه عمدتاً همزمان با ديدار عيسي از اورشليم صورت گرفته است.
يكسال قبل عيسي هيكل را تميز كرد تا نشان دهد كه همان مسيح است. در اين زمان او معجزهاي در روز سبت انجام ميدهد. بنظر ميرسد هدفش اين باشد كه با تحريك تصورات آنان در مورد سبت توجه حاكمان را جلب نموده، موقعيتي فراهم آورد تا بتواند آشكارا ادعاي الوهيت خود را در پايتخت قوم خود اشاعه دهد. نتيجه آن شد كه ادعاهاي او بطور كامل در جزئيات شنيده شد و سپس سنهدرين تصميم به قتل او گرفت (18). تصميمي كه دو سال بطول كشيد تا عملي بشود.
«حوض بيت حسدا» بر طبق روايات موثق، در قسمت شمالي هيكل قرار داشت. در حاليكه تعدادي از دانشمندان، آن را همان حوض باكره ميدانند كه درست در قسمت جنوبي هيكل است كه در حال حاضر يك چشمة فصلي است.
يكسال و نيم پس از اين جريان، عيسي از اين معجزه و تصميمي كه در مورد قتل او گرفته شد، ياد ميكند. شفا در روز سبت، يكي از اصليترين مشاجرات دشمنان وي بود (يوحنا 9 : 14 ، لوقا 14:13). آنها تصميم گرفتند عيسي را به خاطر شفاي مرد دست خشك در روز سبت، بكشند (مرقس 3 : 6). آنها كه شفا در روز سبت را محكوم ميكردند ولي خودشان مراسم ختنه را در آن روز انجام ميدادند، از نظر مسيح افراد متناقضي بودند.
به جز خشمي كه عيسي از شاگردان داشت وقتي كه نميگذاشتند بچهها نزد او آيند، تنها موردي كه از خشم عيسي صحبت شده، در ارتباط با مخالفت دشمنان با شفا در روز سبت است.
شفاهاي در روز سبت
7 مورد از شفاهايي كه در روز سبت انجام گرفته، به شرح ذيل ثبت شدهاند:
شخصي كه روح پليد داشت، در كفرناحوم (مرقس 1 : 21 - 27)
مادر زن پطرس، در كفرناحوم (مرقس 1 : 29 - 31)
شخص مريض و ناتوان، در اورشليم (يوحنا 5 : 1 - 9)
مردي كه دستش خشك شده بود (مرقس 3 : 1 - 6)
زن خميدهاي كه روح ضعف داشت (لوقا 13 : 10 - 17)
مردي كه بدنش آب آورده بود (لوقا 14 : 1 - 6)