نگه کن به مرغان پروازگر
که پرورده شان کرده مهر پدر
نه کارندگانند و نی بِدرَوند
نه در بند انبار یا غلّه اند
نبینید اینان خورش یافتند؟
به مهر پدر پرورش یافتند؟
شما خود ز مرغان بسی برترید
ز سودای فردا چرا نگذرید؟
توانید آیا به اندوه خویش
ذراعی کنی قامت خویش ، بیش؟
غم از بهر پوشاک از چه خورید
که بر سوسنان چمن بنگرید
که رویند و محنت کشان نیستند
بپوشند و ریسندگان نیستند
سلیمان بِدان شوکت و فَرّهی
نپوشید بر تن چنین جامه ای
گیاهی که امروز آید برون
که فردا فتد در تنور اندرون
به تن کرده شان جامۀ شاهوار
ببینید اعجاز پروردگار
پس اندوه خوردن و نوشیدنت
و یا ماتم جامه پوشیدنت
همه مردمان در تمنّای آن
بداند خدای بلندآسمان
پدر از نیاز شما آگه است
بخواهید از او ، چون که روزی دِه است
بجوئید شهر خدارا نَخُست
که افزون شود این همه ، هر که جُست
رها کن غم صبح فردای خویش
که فردا هم آید به سودای خویش
هم امروز را کارسازی بس است
غم روز را چاره سازی بس است .
از انجیل متی فصل 6 آیه های 25 تا 34