ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب پیدایش)
و واقع شد در ايام امرافل، مَلِك شنعار،و اريوك، مَلِكاَلاّسار، و كَدُرلاعُمر، مَلِك عيلام، و تدعال، ملك امّتها، 2 كه ايشان با بارع، مَلِك سَدُوم، و برشاع ملك عموره، و شِناب، ملك ادمه، و شَمئيبَر، ملك صبوئيم، و ملك بالع كه صوغر باشد، جنگ كردند. 3 اين همه در وادي سَدّيم كه بحرالمِلْح باشد، با هم پيوستند. 4 دوازده سال، كدرلاعمر را بندگي كردند، و در سال سيزدهم، بر وي شوريدند. 5 و در سال چهاردهم، كدرلاعمر با ملوكي كه با وي بودند، آمده، رفائيان را در عَشتَروت قَرْنَين، و زوزيان را در هام، و ايميان را در شاوه قريتَين، شكست دادند. 6 و حوريان را در كوه ايشان، سَعير، تا ايل فاران كه متصل به صحراست. 7 پس برگشته، به عَين مِشفاط كه قادش باشد، آمدند، و تمام مرز و بوم عَمالَقه و اموريان را نيز كه در حَصّون تامار ساكن بودند، شكست دادند. 8 آنگاهملك سدوم و ملك عموره و ملك ادمه و ملك صبوئيم و ملك بالع كه صُوغَر باشد، بيرون آمده، با ايشان در وادي سديم، صفآرايي نمودند، 9 با كدرلاعمر ملك عيلام و تدعال، ملك امّتها و امرافل، ملك شنعار و اريوك مَلِكِ الاسار، چهار ملك با پنج. 10 و وادي سَديم پر از چاههاي قير بود. پس ملوك سدوم و عموره گريخته، در آنجا افتادند و باقيان به كوه فرار كردند. 11 و جميع اموال سدوم و عموره را با تمامي مأكولات آنها گرفته، برفتند. 12 و لوط، برادرزادة اَبرام را كه در سَدوم ساكن بود، با آنچه داشت برداشته، رفتند.
13 و يكي كه نجات يافته بود آمده، ابرام عبراني را خبر داد. و او در بلوطستان مَمري آموري كه برادر اشكول و عانر بود، ساكن بود. و ايشان با ابرام همعهد بودند. 14 چون ابرام از اسيري برادر خود آگاهي يافت، سيصد و هجده تن از خانهزادان كارآزمودة خود را بيرون آورده، در عقب ايشان تا دان بتاخت. 15 شبانگاه، او و ملازمانش، بر ايشان فرقه فرقه شده، ايشان را شكست داده، تا به حوبه كه به شمال دمشق واقع است، تعاقب نمودند. 16 و همة اموال را باز گرفت، و برادر خود، لوط و اموال او را نيز با زنان و مردان باز آورد.
17 و بعد از مراجعت وي از شكست دادن كدرلاعمر و ملوكي كه با وي بودند، ملك سُدُوم تا به وادي شاوه، كه وادي المَلِك باشد، به استقبال وي بيرون آمد. 18 و ملكيصدق، مَلِكِ ساليم، نان و شراب بيرون آورد. و او كاهن خداي تعالي' بود، 19 و او را مبارك خوانده، گفت: «مبارك باد ابرام از جانب خداي تعالي'، مالك آسمان و زمين. 20 ومتبارك باد خداي تعالي'، كه دشمنانت را به دستت تسليم كرد.» و او را از هر چيز، ده يك داد. 21 و ملك سدوم به ابرام گفت: «مردم را به من واگذار و اموال را براي خود نگاه دار.» 22 ابرام به ملك سدوم گفت: «دست خود را به يهوه خداي تعالي'، مالك آسمان و زمين، برافراشتم، 23 كه از اموال تو رشتهاي يا دُوّال نعليني بر نگيرم، مبادا گويي "من ابرام را دولتمند ساختم". 24 مگر فقط آنچه جوانان خوردند و بهرة عانر و اشكول و ممري كه همراه من رفتند، ايشان بهرة خود را بردارند.»
ترجمه تفسیری
در آن زمان امرافل پادشاه بابل، اريوك پادشاه الاسار، كَدُرلاعُمَر پادشاه عيلام و تدعال پادشاه قوئيم، با پادشاهان زير وارد جنگ شدند:
بارع پادشاه سدوم،
برشاع پادشاه عموره،
شنعاب پادشاه ادمه،
شمئيبر پادشاه صبوئيم،
و پادشاه بالع (بالع همان صوغر است).
3 پس پادشاهان سدوم، عموره، ادمه، صبوئيم و بالع باهم متحد شده، لشكرهاي خود را در دره سدّيم بسيج نمودند. (دره سدّيم بعداً به «درياي مُرده» تبديل شد.) 4 ايشان دوازده سال زير سلطه كدرلاعمر بودند. اما در سال سيزدهم شورش نمودند و از فرمان وي سرپيچي كردند.
5و6 در سال چهاردهم، كدرلاعمر با پادشاهان همپيمانش به قبايل زير حمله برده، آنها را شكست داد:
رفائيها در زمين عشتروت قرنين،
زوزيها در هام،
ايميها در دشت قريتين،
حوريها در كوه سعير تا ايل فاران واقع در حاشيه صحرا.
7 سپس به عين مشفاط (كه بعداً قادش ناميده شد) رفتند و عماليقيها و همچنين اموريها را كه در حَصّون تامار ساكن بودند، شكست دادند.
8و9 آنگاه لشكريان پادشاهان سدوم، عموره، ادمه، صبوئيم و بالع (صوغر) به جنگ با كدرلاعمر و پادشاهان همپيمان او، تدعال و امرافل واريوك كه در دره سدّيم مستقر شده بودند، برخاستند؛ چهار پادشاه عليه پنج پادشاه. 10 دره سدّيم پُر از چاههايقير طبيعي بود. وقتي پادشاهان سدوم و عموره ميگريختند، به داخل چاههاي قير افتادند، اما سه پادشاه ديگر به كوهستان فرار كردند. 11و12 پس پادشاهان فاتح، شهرهاي سدوم و عموره را غارت كردند و همه اموال و مواد غذايي آنها را بردند. آنها لوط، برادرزاده ابرام را نيز كه در سدوم ساكن بود، با تمام اموالش با خود بردند. 13 يكي از مرداني كه از چنگ دشمن گريخته بود، اين خبر را به ابرامِ عبراني رساند. در اين موقع ابرام در بلوطستانِ ممريِ اموري زندگي ميكرد. (ممري اموري برادر اشكول و عانر بود كه با ابرام همپيمان بودند.)
14 چون ابرام از اسيري برادرزادهاش لوط آگاهي يافت، 318 نفر از افراد كارآزموده خود را آماده كرد و سپاه دشمن را تا دان تعقيب نمود. 15 شبانگاه ابرام همراهان خود را به چند گروه تقسيم كرده، بر دشمن حمله برد و ايشـان را تارومار كـرد و تا حوبَه كه در شمالِ دمشـق واقع شـده است، تعقيب نمـود. 16 ابرام، برادرزادهاش لوط و زنان و مرداني را كه اسير شده بودند، با همه اموالِ غارت شده پس گرفت.
17 هنگامي كه ابرام كدرلاعمر و پادشاهان همپيمان او را شكست داده، مراجعت مينمود، پادشاه سـدوم تا دره شـاوه (كه بعدهـا دره پادشاه ناميـده شـد) به استقبـال ابرام آمـد. 18 همچنيـن مَلك صادق، پادشاه ساليم (اورشليم) كه كاهن خـداي متعـال هم بود، بـراي ابـرام نان و شــراب آورد. 19و20 آنگاه مَلك صادق، ابرام را بركت داد و چنين گفت: «سپاس بر خداي متعال، خالق آسمان و زمين كه تو را بر دشمن پيروز گردانيد. او تو را بركت دهد.» سپس ابرام يك دهم از غنايم جنگي را به مَلك صادق داد.
21 پادشاه سدوم به ابرام گفت: «مردمِ مرا به من واگذار، ولي اموال را براي خود نگاهدار.» 22 ابرام در جواب گفت: «قسم به خداوند، خداي متعال، خالق آسمان و زمين، 23 كه حتي يك سر سوزن از اموال تو را برنميدارم، مبادا بگويي من ابرام را ثروتمند ساختم. 24 تنها چيزي كه ميپذيرم، خوراكي است كه افراد من خوردهاند؛ اما سـهم عانـر و اشكول و ممريرا كه همراه من با دشمن جنگيدند، به ايشان بده.»
راهنما
باب 14 . ابراهيم پادشاهان بابلي را شكست ميدهد
اينكار به منظور نجات دادن لوط بود. ابراهيم قاعدتاً از نبوغ نظامي برخوردار بوده است. به همراه 318 نفر از مردان خود، و به كمك برخي از همسايگانش، در حملة شبانة غافلگير كنندهاي، اقدام اين 4 پادشاه مشهور بابلي را خنثي كرد.
در آن هنگام لشكرها كوچك بودند و پادشاهان، شاهزادگان قبيلهها بودند. خود ابراهيم پادشاه بحساب ميآمد، و احتمالاً رهبر طايفهاي مركب از هزار نفر يا بيشتر بود.
نكتة باستانشناختي: حمورابي. «اَمرافِل» (1) عموماً با حمورابي يكي شناخته ميشود؛ حمورابي مشهورترين پادشاه دوران اولية بابل است، كه كشف مجموعة قوانين او، نامش را بر همگان آشنا ساخته است. شايد هنگامي كه ابراهيم در اور بوده، حمورابي را شخصاً ميشناخت. قانون معروف حمورابي درواقع حكايت از دنياي ابراهيم دارد.
نكتة باستانشناختي : «راه پادشاهان» (5 و 6). مكانهايي كه در آيات 5 و 6 از آنها نام برده شده و چهار پادشاه شرق از آنها به سدوم حمله كردند، بقدري از جادة بازرگاني معمولي فاصله داشتند كه آلبرايت، روزگاري آن را نشانهاي از ماهيت افسانهاي باب 14 پيدايش تصور ميكرد. اما در سال 1929، در حاران و در طول مرز شرقي جلعاد و موآب، يك رشته تپة عظيم از شهرهايي يافت كه در حدود 2000 ق. م. رونق يافتند؛ و اين كشف بر وجود كشوري كاملاً مسكوني دلالت داشت كه در كنار جادة بازرگاني ميان دمشق و منطقة معادن طلا و مس ادوم و سينا، واقع شده بود.
ملكيصدق . 14 : 18 - 20