ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب دوم تواریخ)
تعمير خانة خدا
و يوآش هفت ساله بود كه پادشاه شد و چهل سال در اورشليم سلطنت نمود و اسم مادرش ظَبِيَّة بئرشَبَعي بود. 2 و يوآش در تمامي روزهاي يَهُوياداع كاهن، آنچه را كه در نظر خداوند راست بود، به عمل ميآورد. 3 و يَهُوياداع دو زن برايش گرفت و او پسران و دختران توليد نمود.4 و بعد از آن، يوآش اراده كرد كه خانة خداوند را تعمير نمايد. 5 و كاهنان و لاويان را جمع كرده، به ايشان گفت: «به شهرهاي يهودا بيرون رويد و از تمامي اسرائيل نقره براي تعميرخانة خداي خود، سال به سال جمع كنيد، و در اين كار تعجيل نماييد.» اما لاويان تعجيل ننمودند. 6 پس پادشاه، يَهُوياداع رئيس (كهنه) را خوانده، وي را گفت: «چرا از لاويان بازخواست نكردي كه جزيهاي را كه موسي بندة خداوند و جماعت اسرائيل به جهت خيمة شهادت قرار دادهاند، از يهودا و اورشليم بياورند؟» 7 زيرا كه پسران عَتَلْياي خبيثه، خانة خدا را خراب كرده، و تمامي موقوفات خانة خداوند را صرف بَعْليم كرده بودند.
8 و پادشاه امر فرمود كه صندوقي بسازند و آن را بيرون دروازة خانة خداوند بگذارند. 9 و در يهودا و اورشليم ندا دردادند كه جزيهاي را كه موسي بندة خدا در بيابان بر اسرائيل قرار داده بود، براي خداوند بياورند. 10 و جميع سروران و تمامي قوم آن را به شادماني آورده، در صندوق انداختند تا پر شد. 11 و چون صندوق به دست لاويان، نزد وكلاي پادشاه آورده ميشد و ايشان ميديدند كه نقره بسيار هست. آنگاه كاتبِ پادشاه و وكيلِ رئيس كَهَنه آمده، صندوق را خالي ميكردند و آن را برداشته، باز به جايش ميگذاشتند. و روز به روز چنين كرده، نقرة بسيار جمع كردند. 12 و پادشاه و يَهُوياداع آن را به آناني كه در كار خدمت خانة خداوند مشغول بودند دادند، و ايشان بنّايان و نجّاران به جهت تعمير خانة خداوند و آهنگران و مسگران براي مَرِمَّت خانة خداوند اجير نمودند. 13 پس عملهها به كار پرداختند و كار از دست ايشان به انجام رسيد و خانة خدا را به حالت اولش برپا داشته، آن را محكم ساختند. 14 و چون آن را تمام كرده بودند،بقية نقره را نزد پادشاه و يَهُوياداع آوردند و از آن براي خانة خداوند اسباب يعني آلات خدمت و آلات قربانيها و قاشقها و ظروف طلا و نقره ساختند، و در تمامي روزهاي يَهُوياداع، قربانيهاي سوختني دائماً در خانة خداوند ميگذرانيدند.
15 اما يَهُوياداع پير و سالخورده شده، بمرد و حين وفاتش صد و سي ساله بود. 16 و او را در شهر داود با پادشاهان دفن كردند، زيرا كه در اسرائيل هم براي خدا و هم براي خانة او نيكويي كرده بود.
گناه يهوآش
17 و بعد از وفات يَهُوياداع، سروران يهودا آمدند و پادشاه را تعظيم نمودند و پادشاه در آن وقت به ايشان گوش گرفت. 18 و ايشان خانة يَهُوَه خداي پدران خود را ترك كرده، اَشَيريم و بتها را عبادت نمودند، و به سبب اين عصيان ايشان، خشم بر يهودا و اورشليم افروخته شد. 19 و او انبياء نزد ايشان فرستاد تا ايشان را به سوي يَهُوَه برگردانند و ايشان آنها را شهادت دادند، اما ايشان گوش نگرفتند.
20 پس روح خدا زكريا ابن يَهُوياداع كاهن را ملبّس ساخت و او بالاي قوم ايستاده، به ايشان گفت: «خدا چنين ميفرمايد: شما چرا از اوامر يَهُوَه تجاوز مينماييد؟ پس كامياب نخواهيد شد. چونكه خداوند را ترك نمودهايد، او شما را ترك نموده است.» 21 و ايشان بر او توطئه نموده، او را به حكم پادشاه در صحن خانة خداوند سنگسار كردند. 22 پس يوآشِ پادشاه احساني راكه پدرش يَهُوياداع، به وي نموده بود، بياد نياورد، بلكه پسرش را به قتل رسانيد. و چون او ميمرد، گفت: « خداوند اين را ببيند و بازخواست نمايد.»
23 و در وقت تحويل سال، لشكر اَراميان به ضد وي برآمده، به يهودا و اورشليم داخل شده، جميع سروران قوم را از ميان قوم هلاك ساختند، و تمامي غنيمت ايشان را نزد پادشاه دمشق فرستادند. 24 زيرا كه لشكر اَرام با جمعيت كمي آمدند و خداوند لشكر بسيار عظيمي به دست ايشان تسليم نمود، چونكه يَهُوَه خداي پدران خود را ترك كرده بودند؛ پس بر يوآش قصاص نمودند.
25 و چون از نزد او رفتند (زيرا كه او را در مرضهاي سخت واگذاشتند)، بندگانش به سبب خون پسران يَهُوياداعِ كاهن، براو فتنه انگيخته، او را بر بسترش كشتند. و چون مرد، او را در شهر داود دفن كردند، اما او را در مقبرة پادشاهان دفن نكردند. 26 و آناني كه بر او فتنه انگيختند، اينانند: زاباد، پسر شِمْعَه عَمُّونيه و يَهُوزاباد، پسر شِمْريتِ موآبيه. 27 و اما حكايت پسرانش و عظمت وَحي كه بر او نازل شد و تعمير خانة خدا، اينك در مِدْرَسِ تواريخ پادشاهان مكتوب است، و پسرش اَمَصْيا در جايش پادشاه شد.
ترجمه تفسیری
يوآش، پادشاه يهودا
(دوم پادشاهان 12:1-16)
يوآش هفت ساله بود كه پادشاه شد و چهل سال در اورشليم سلطنت كرد. (مادرش ظبيه، از اهالي بئرشبع بود.) 2 مادامي كه يهوياداع كاهن زنده بود يوآش مطابق ميل خداوند رفتار ميكرد. 3 يهوياداع دو زن براي يوآش گرفت و آنها براي او پسران و دختران بدنيا آوردند.
4 سپس يوآش تصميم گرفت خانه خداوند را تعمير كند. 5 او كاهنان و لاويان را فراخواند و اين دستور را به ايشان داد:
«به تمام شهرهاي يهودا برويد و هداياي ساليانه را جمع كنيد تا بتوانيم خانه خدا را تعمير كنيم. هر چه زودتر اين كار را انجام دهيد.» اما لاويان تأخير نمودند.
6 بنابراين پادشاه، يهوياداع كاهن اعظم را خواست و به او گفت: «چرا از لاويان نخواستهاي كه بروند و ماليات خانه خدا را كه موسي، خدمتگزار خداوند مقرر كرده، از شهرهاي يهودا و اورشليم جمعآوري كنند؟»
7 (پيروان عتلياي فاسد ، خسارات زيادي به خانه خدا وارد كرده بودند و اشياي مقدس آن را غارت نموده، آنها را در بتخانه بعل گذاشته بودند.) 8 پس پادشاه دستور داد كه صندوقي بسازند و آن را بيرون دروازه خانه خداوند بگذارند. 9 سپس در همه شهرهاي يهودا و اورشليم اعلام نمود كه مالياتي را كه موسي براي قوم اسرائيل مقرر كرده، براي خداوند بياورند. 10 بنابراين، تمام قوم و رهبرانشان با خوشحالي ماليات خود را ميآوردند و در آنصندوق ميريختند تا اينكه پر ميشد. 11 سپس لاويان صندوق را به مسئول آن كه از دربار بود تحويل ميدادند. هر وقت پول زيادي جمع ميشد منشي دربار و نماينده كاهن اعظم پولها را از صندوق خارج ميكردند و صندوق را دوباره به خانه خدا برميگرداندند. اين كار هر روز ادامه داشت و مردم مرتب در صندوق پول ميريختند. 12 پادشاه و يهوياداع پولها را به ناظران كار ساختماني ميدادند و ايشان بناها، نجارها و فلزكارها را براي تعمير خانه خداوند بكار ميگرفتند.
13 به اين ترتيب، كارگران به تعمير خانه خدا پرداختند و آن را مستحكم ساخته، بصورت اول درآوردند. 14 وقتي تعميرات خانه خدا تمام شد، باقيمانده پول را نزد پادشاه و يهوياداع آوردند و آنها دستور دادند با آن پول، ظروف طلا و نقره و وسايل ديگر براي خانه خداوند درست كنند.
دوري يوآش از خداوند
در طول عمر يهوياداع كاهن، قربانيهاي سوختني بطور مرتب در خانه خداوند تقديم ميشد. 15 يهوياداع در كمال پيري، در سن 130 سالگي درگذشت 16 و در شهر داود در آرامگاه سلطنتي دفن شد، زيرا در اسرائيل براي خدا و خانه او خدمات ارزندهاي انجام داده بود.
17و18 اما پس از مرگ يهوياداع، بزرگان يهودا نزد يوآش پادشاه آمده، با سخنان خود او را تحريك كردند تا دست از خانه خداوند، خداي اجدادش بكشد و همراه ايشان بت شرمآور اشيره و بتهاي ديگر را بپرستد. پادشاه سخنان آنها را پذيرفت و از اين رو بار ديگر خشم خدا بر يهودا و اورشليم افروخته شد. 19 خداوند انبيايي فرستاد تا آنها را بسوي خود بازگرداند، ولي مردم اعتنا نكردند.
20 سپس روح خدا بر زكريا، پسر يهوياداع نازل شد. او در مقابل قوم ايستاده، گفت: «خداوند ميفرمايد: چرا از دستورات من سرپيچي ميكنيد و خود را دچار مصيبت مينماييد. شما مرا ترك گفتهايد، من هم شما را ترك ميگويم.»
21 بزرگان يهودا برضد زكريا توطئه چيدند و به دستور يوآش پادشاه، او را در حياط خانه خداوند سنگسار كرده، كشتند. 22 پس يوآش خوبيهاي يهوياداع را فراموش كرد و پسرش را كشت. زكريا قبل از مرگش چنين گفت: «خداوند اين را ببيند و از شما بازخواست كند.»
پايان سلطنت يوآش
23 چند ماه پس از كشته شدن زكريا، نيروهاي سوري، يهودا و اورشليم را تسخير كردند و همه سران كشور را كشتند. آنها تمام غنايمي را كه به چنگ آوردند براي پادشاه سوريه فرستادند. 24 براي سپاه كوچك سوريه اين يك پيروزي بزرگ محسوب ميشد. خداوند به آنها اجازه داد سپاه نيرومند يهودا را شكست دهند، زيرا مردم يهودا خداوند، خداي اجدادشان را ترك گفته بودند. به اين طريق خدا يوآش پادشاه را مجازات كرد. 25 سوريها يوآش را بشدت مجروح كرده، از آنجا رفتند. در اين ضمن دو نفر از افراد يوآش تصميم گرفتند انتقام خون زكريا پسر يهوياداع را از او بگيرند. پس او را در بسترش كشتند و بعد در شهر داود دفن كردند، اما نه در آرامگاه سلطنتي. 26 توطئهكنندگان، زاباد پسر يك زن عموني به نام شمعه و يهوزاباد پسر يك زن موآبي به نام شمريت بودند.
27 شرح حال پسران يوآش و نبوتهايي كه درباره او شد و شرح تعمير خانه خدا در كتاب «تاريخ پادشاهان» نوشته شده است.
بعد از مرگ يوآش، پسرش امصيا بجاي او پادشاه شد.
راهنما
باب 24 . يوآش (يهوآش)، پادشاه يهودا. 843 - 803 ق. م.
40 سال سلطنت كرد (احتمالاً همزمان با 6 سال سلطنت عتليا). (مذكور در دوم پادشاهان 12). يوآش نوة عتليا بود. در زماني كه عتليا مشغول قتل عام خاندان سلطنتي بود، يوآش پسر اخزيا كه كودكي بيش نبود، دزديده شد و به مدت 6 سال در هيكل نگهداري شد. هنگامي كه يوآش 7 ساله بود، يهوياداع كاهن اعظم كه دائي يوآش بود، ترتيب بركناري عتليا را داد و يوآش را بر تخت نهاد. تا موقعي كه يهوياداع زنده بود، فرمانرواي واقعي او بود. تحت تعليم او، يوآش پرستش بعل را در سراسر سرزمين نابود كرد، معبد را كه عتليا تخريب كرده بود، تعمير كرد و پرستش خدا را دوباره برقرار كرد.
«يوآش در تمامي روزهاي يهوياداع آنچه را كه در نظر خداوند راست بود، به عمل ميآورد.» ولي پس از مرگ يهوياداع، مرتد شد و بتها را بر پا داشت. شاهزادگان كه پرستش آميخته به شهوت عشتورت را تجربه كرده بودند، موجب سقوط يوآش شدند. يوآش حتي تا به آنجا پيش رفت كه دستور داد زكريا پسر يهوياداع را سنگسار كنند. يك سال پس از مرگ زكريا، اهالي سوريه به اورشليم حمله كرده و آن را غارت كردند، شاهزادگان را قتل عام كردند و «بر يوآش قصاص نمودند.»