ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب دوم تواریخ)
پيروزي يهوشافاط بر موآب و عمون
و بعد از اين، بنيموآب و بنيعَمُّون و با ايشان بعضي از عَمّونيان، براي مقاتله با يَهُوشافاط آمدند. 2 و بعضي آمده، يَهُوشافاط را خبر دادند و گفتند: «گروه عظيمي از آن طرف دريا از ارام به ضد تو ميآيند؛ و اينك ايشان در حَصُّون تامار كه همان عَيْن جَدِي باشد، هستند.» 3 پس يَهُوشافاط بترسيد و در طلب خداوند جزم نمود و در تمامي يهودا به روزه اعلان كرد. 4 و يهودا جمع شدند تا از خداوند مسألت نمايند و از تمامي شهرهاي يهودا آمدند تا خداوند را طلب نمايند.
5 و يَهُوشافاط در ميان جماعت يهودا و اورشليم، در خانة خداوند ، پيش روي صحن جديد بايستاد، 6 و گفت: «اي يَهُوَه، خداي پدران ما، آيا تو در آسمان خدا نيستي و آيا تو بر جميع ممالكِ امّتها سلطنت نمينمايي؟ و در دست توقوت و جبروت است و كسي نيست كه با تو مقاومت تواند نمود. 7 آيا تو خداي ما نيستي كه سكنه اين زمين را از حضور قوم خود اسرائيل اخراج نموده، آن را به ذريت دوست خويش ابراهيم تا ابدالا´باد دادهاي؟ 8 و ايشان در آن ساكن شده، مَقْدَسي براي اسم تو در آن بنا نموده، گفتند: 9 حيني كه بلا يا شمشير يا قصاص يا وبا يا قحطي بر ما عارض شود و ما پيش روي اين خانه و پيش روي تو (زيرا كه اسم تو در اين خانه مقيم است) بايستيم، و در وقت تنگي خود نزد تو استغاثه نماييم، آنگاه اجابت فرموده، نجات بده. 10 و الا´ن اينك بنيعَمُّون و موآب و اهل كوه سَعِير، كه اسرائيل را وقتي كه از مصر بيرون آمدند اجازت ندادي كه به آنها داخل شوند، بلكه از ايشان اجتناب نمودند و ايشان را هلاك نساختند، 11 اينك ايشان مكافات آن را به ما ميرسانند، به اينكه ميآيند تا ما را از ملك تو كه آن را به تصرف ما دادهاي، اخراج نمايند. 12 اي خداي ما آيا تو بر ايشان حكم نخواهي كرد؟ زيرا كه ما را به مقابل اين گروه عظيمي كه بر ما ميآيند، هيچ قوتي نيست و ما نميدانيم چه بكنيم. اما چشمان ما به سوي تو است.»
13 و تمامي يهودا با اطفال و زنان و پسران خود به حضور خداوند ايستاده بودند. 14 آنگاه روح خداوند بر يَحَزْئيل بنزكريا ابن بنايا ابن يَعِيئِيل بن مَتَّنْياي لاوي كه از بنيآساف بود، در ميان جماعت نازل شد. 15 و او گفت: «اي تمامي يهودا و ساكنان اورشليم! و اي يَهُوشافاط پادشاه گوش گيريد! خداوند به شما چنين ميگويد: از اين گروه عظيم ترسان و هراسان مباشيد زيرا كهجنگ از آن شما نيست بلكه از آن خداست. 16 فردا به نزد ايشان فرود آييد. اينك ايشان به فراز صِيص برخواهند آمد و ايشان را در انتهاي وادي در برابر بيابانِ يَروئيل خواهيد يافت. 17 در اين وقت بر شما نخواهد بود كه جنگ نماييد. بايستيد و نجات خداوند را كه با شما خواهد بود مشاهده نماييد. اي يهودا و اورشليم ترسان و هراسان مباشيد و فردا به مقابل ايشان بيرون رويد و خداوند همراه شما خواهد بود.»
18 پس يَهُوشافاط رو به زمين افتاد و تمامي يهودا و ساكنان اورشليم به حضور خداوند افتادند و خداوند را سجده نمودند. 19 و لاويان از بنيقَهاتيان و از بنيقورَحيان برخاسته، يَهُوَه خداي اسرائيل را به آواز بسيار بلند تسبيح خواندند.
20 و بامدادان برخاسته، به بيابان تَقُوع بيرون رفتند و چون بيرون ميرفتند، يَهُوشافاط بايستاد و گفت: «مرا بشنويد اي يهودا و سكنة اورشليم! بر يَهُوَه خداي خود ايمان آوريد و استوار خواهيد شد، و به انبياي او ايمان آوريد كه كامياب خواهيد شد.» 21 و بعد از مشورت كردن با قوم، بعضي را معين كرد تا پيش روي مُسَلّحان رفته، براي خداوند بسرايند و زينت قدوسيت را تسبيح خوانند و گويند: « خداوند را حمد گوييد زيرا كه رحمت او تا ابدالا´باد است.» 22 و چون ايشان به سراييدن و حمد گفتن شروع نمودند، خداوند به ضد بنيعَمُّون و موآب و سكنه جبل سَعِير كه بر يهودا هجوم آورده بودند، كمين گذاشت و ايشان مُنْكَسِر شدند. 23 زيرا كه بنيعَمُّون و موآب بر سكنه جبل سَعِير برخاسته،يشان را نابود و هلاك ساختند، و چون از ساكنان سَعِير فارغ شدند، يكديگر را به كار هلاكت امداد كردند.
24 و چون يهودا به ديدهبانگاه بيابان رسيدند و به سوي آن گروه نظر انداختند، اينك لاشهها بر زمين افتاده، و احدي رهايي نيافته بود. 25 و يَهُوشافاط با قوم خود به جهت گرفتن غنيمت ايشان آمدند و در ميان آنها اموال و رخوت و چيزهاي گرانبها بسيار يافتند، و براي خود آنقدر گرفتند كه نتوانستند ببرند، و غنيمت اينقدر زياد بود كه سه روز مشغول غارت ميبودند. 26 و در روز چهارم در وادي بَرَكَة جمع شدند زيرا كه در آنجا خداوند را متبارك خواندند، و از اين جهت آن مكان را تا امروز وادي بَرَكَة مينامند. 27 پس جميع مردان يهودا و اورشليم و يَهُوشافاط مقدم ايشان با شادماني برگشته، به اورشليم مراجعت كردند زيرا خداوند ايشان را بر دشمنانشان شادمان ساخته بود. 28 و با بربطها و عودها و كَرِنّاها به اورشليم به خانة خداوند آمدند. 29 و ترس خدا بر جميع ممالك كشورها مستولي شد چونكه شنيدند كه خداوند با دشمنان اسرائيل جنگ كرده است. 30 و مملكت يَهُوشافاط آرام شد، زيرا خدايش او را از هر طرف رفاهيت بخشيد.
پايان سلطنت يهوشافاط
31 پس يَهُوشافاط بر يهودا سلطنت نمود و سي و پنج ساله بود كه پادشاه شد و بيست و پنج سال در اورشليم سلطنت كرد و اسم مادرش عَزُوْبَه دختر شِلْحِي بود. 32 و موافق رفتار پدرش آسا سلوك نموده، از آن انحراف نورزيد و آنچه در نظر خداوند راست بود بجا ميآورد. 33 ليكنمكانهاي بلند برداشته نشد و قوم هنوز دلهاي خود را به سوي خداي پدران خويش مصمم نساخته بودند.
34 و بقية وقايع يَهُوشافاط از اول تا آخر در اخبار يِيهُو ابن حناني كه در تواريخ پادشاهان اسرائيل مندرج ميباشد، مكتوب است.
35 و بعد از اين، يَهُوشافاط پادشاه يَهُودا با اَخَزْيا پادشاه اسرائيل كه شريرانه رفتار مينمود، طرح آميزش انداخت. 36 و در ساختن كشتيها براي رفتن به ترشيش با وي مشاركت نمود و كشتيها را در عَصْيُون جابَر ساختند. 37 آنگاه اَلِعازَر بن دوُداواهُوي مَريشاتي به ضد يَهُوشافاط نبوت كرده، گفت: «چونكه تو با اَخَزْيا متحد شدي، خداوند كارهاي تو را تباه ساخته است.» پس آن كشتيها شكسته شدند و نتوانستند به ترشيش بروند.
ترجمه تفسیری
يهوشافاط موآبيها و عمونيها را شكست ميدهد
پس از چندي، قشون موآب و عمون به اتفاق معونيها براي جنگ با يهوشافاط، پادشاه يهودا بسيج شدند. 2 به يهوشافاط خبر رسيد كه سپاهي بزرگ از آنسوي درياي مرده، از ادوم بهجنگ او ميآيند و به حصون تامار رسيدهاند. (حصون تامار همان «عين جدي» است.) 3 يهوشافاط از اين خبر بسيار ترسيد و از خداوند كمك خواست. سپس دستور داد تمام مردم يهودا روزه بگيرند. 4 مردم از سراسر يهودا به اورشليم آمدند تا دعا كرده، از خداوند كمك بخواهند. 5 وقتي همه در حياط تازه خانه خداوند جمع شدند، يهوشافاط در ميان آنها ايستاد و چنين دعا كرد:
6 «اي خداوند، خداي اجداد ما، يگانه خداي آسمانها، فرمانرواي تمام ممالك دنيا، تو قدرتمند و عظيم هستي. كيست كه بتواند دربرابر تو بايستد؟ 7 تو خداي ما هستي. هنگام ورود قوم اسرائيل به اين سرزمين، تو اقوام بتپرست را از اينجا بيرون راندي و اين سرزمين را تا به ابد به فرزندان دوست خود ابراهيم بخشيدي. 8 قوم تو در اينجا ساكن شدند و اين عبادتگاه را براي تو ساختند 9 تا در چنين مواقعي كه بلاي جنگ و مرض و قحطي دامنگير آنان ميشود، در اين خانه در حضورت بايستند (زيرا كه تو در اينجا حضور داري)، و براي نجات خود به درگاه تو دعا كنند و تو دعاي ايشان را اجابت فرموده، آنان را نجات دهي.
10 «حال ملاحظه فرما كه سپاهيان عمون و موآب و ادوم چه ميكنند! تو به اجداد ما كه از مصر بيرون آمدند، اجازه ندادي به اين ممالك حمله كنند. پس سرزمينشان را دور زدند و آنها را از بين نبردند. 11 ببين اكنون پاداش ما را چگونه ميدهند! آمدهاند تا ما را از سرزميني كه تو آن را به ما بخشيـدهاي، بيـرون كنند. 12 اي خداي ما، آيا تو آنها را مجازات نخواهي كرد؟ ما براي مقابله با اين سپاه بزرگ قدرتي نداريم. كاري از دست ما برنميآيد، جز اينكه منتظر كمك تو باشيم.»
13 تمام مردان يهودا با زنان و فرزندان خود آمده، در حضور خداوند ايستاده بودند. 14 آنگاه روح خداوند بر يكي از مرداني كه در آنجا ايستاده بود، نازل شد. نام اين مرد يحزئيل بود. (يحزئيل پسر زكريا، زكريا پسر بنايا، بنايا پسر يعيئيل و يعيئيل پسر متنياي لاوي از طايفه آساف بود.)
15 يحزئيل گفت: «اي مردم يهودا و اورشليم، اي يهوشافاط پادشاه، به من گوش دهيد! خداوند ميفرمايد: نترسيد! از اين سپاه نيرومند دشمن وحشت نكنيد! زيرا شما نميجنگيد، بلكه من بجاي شما با آنها ميجنگم. 16 فردا براي مقابله با آنها برويد. شما آنها را خواهيد ديد كه از دامنههاي صيص، در انتهاي درهاي در بيابان يروئيل بالا ميآيند. 17 اما اي مردم يهودا و اورشليم لازم نيست شما با آنها بجنگيد. فقط بايستيد و منتظر باشيد؛ آنگاه خواهيد ديد خداوند چگونه شما را نجات ميدهد. نترسيد و روحيه خود را نبازيد. به مقابله با دشمن برويد، زيرا خداوند با شماست.»
18 يهوشافاط پادشاه و تمام مردم يهودا و اورشليم كه در آنجا ايستاده بودند در حضور خداوند به خاك افتادند و او را سجده كردند. 19 سپس لاويهاي طوايف قهات و قورح بلند شدند و با صداي بلند در وصف خداوند، خداي اسرائيل سرود خواندند.
20 صبـح زود روز بعـد، سپـاه يهـودا به بيابان تقـوع رهسپار شد. در اين ضمن يهوشافاط ايستاد و گفت: «اي مردم يهودا و اورشليم گوش كنيد: به خداوند، خداي خود ايمان داشته باشيد تا پيروز شويد. سخنـان انبيـاي او را باور كنيد تا موفـق شويـد.»
21 يهوشافاط بعد از مشورت با سران قوم، دستور داد كه دسته سرايندگاني آراسته به جامههاي مقدس تشكيل گردد و پيشاپيش سپاه برود و در وصف خداوند بسرايد و بگويد: «خداوند را حمد و ستايش كنيد، زيرا محبت او ابدي است.» 22 همين كه ايشان مشغول سراييدن و حمد گفتن شدند، خداوند سپاهيان موآب و عمون و ادوم را به جان هم انداخت. 23 سپاهيان عمون و موآب بضد سپاه ادوم برخاستند و همه را كشتند. بعد از آن عمونيها و موآبيها به جان هم افتادند. 24 وقتي سربازان يهودا به برج ديدهباني بيابان رسيدند، ديدند اجساد دشمنان تا جايي كه چشم كار ميكرد بر زمين افتاده و همه از بين رفته بودند. 25 يهوشافاط و سربازانش به سراغ جنازهها رفتند و پول و لباس و جواهرات فراوان يافتند.غنيمت بقدري زياد بود كه جمعآوري آن سه روز طول كشيد. 26 روز چهارم در «دره بركت» (كه همان روز اين اسم را بر آن دره گذاشتند و تا به امروز هم به همان نام معروف است)، جمع شدند و خداوند را براي بركاتش ستايش كردند.
27 سپس سپاهيان يهودا با خوشحالي تمام از اينكه خداوند ايشان را از چنگ دشمن نجات داده بود بدنبال يهوشافـاط پيروزمندانـه به اورشليم بازگشتند. 28 آنها با صداي عود و بربط و شيپور به اورشليم آمدند و به خانه خداوند رفتند. 29 وقتي قومهاي همسايه شنيدند كه خداوند با دشمنان اسرائيل جنگيده است، ترس خدا آنها را فرا گرفت. 30 در سرزمين يهوشافاط صلح برقرار شد، زيرا خدايش به او آسايش بخشيده بود.
تاريخچه زندگي يهوشافاط
(اول پادشاهان 22:41-50)
31 يهوشافاط در سن سي و پنج سالگي پادشاه يهودا شد و بيست و پنج سال در اورشليم سلطنت كـرد. مادرش عزوبه نـام داشت و دختـر شلحي بود. 32 او مثل پدرش آسا، مطابق ميل خداوند عمل ميكرد. 33 ولي با اين همه، بتخانهها را كه بر بالاي تپهها بود، خراب نكرد و قوم هنوز با تمام دل و جان به سوي خداي اجداد خود بازگشت نكرده بودند.
34 شرح بقيه رويدادهاي دوران سلطنت يهوشافاط، از اول تا آخر، در كتاب «تاريخ ييهو پسر حناني» كه جزو «كتاب تاريخ پادشاهان اسرائيل» است، يافت ميشود.
35 يهوشافاط، پادشاه يهودا در روزهاي آخر عمرش با اخزيا، پادشاه اسرائيل كه بسيار شرور بود پيمان بست. 36 آنها در عصيـون جابر كشتيهاي بزرگ تجاري ساختند. 37 آنگاه العازار (پسر دوداواهوي مريشاتي) بر ضد يهوشافاط پيشگويي كرد و گفت: «چون تو با اخزياي پادشاه متحد شدي، خداوند زحمات تو را بر باد خواهد داد.» پس آن كشتيها شكسته شدند و هرگز به سفـر تجـاري نرفتنـد.
راهنما
بابهاي 17، 18، 19، 20 . يهوشافاط، پادشاه يهودا. 874 - 850 ق. م.
25 سال سلطنت كرد. (مذكور در اول پادشاهان 22:41-50). شخصي بسيار مذهبي بود، و «در همه چيز خدا را ميطلبيد». يك نظام آموزش عمومي پايه گذاري كرد، و كاهنان و لاويان را طبق برنامههاي منظم همراه با «كتاب شريعت» گسيل ميكرد تا به مردم آموزش دهند. او دادگاههايي در سرتاسر سرزمين داير نمود. ارتش عظيمي به وجود آورد، و به غايت عظيم گرديد.