ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قديمي(كتاب امثال سليمان)
هشدار دربارة زنا
اي پسر من سخنان مرا نگاه دار، و اوامر مرا نزد خود ذخيره نما. 2 اوامر مرا نگاه دار تا زنده بماني، و تعليم مرا مثل مردمك چشمخويش. 3 آنها را بر انگشتهاي خود ببند و آنها را بر لوح قلب خود مرقوم دار. 4 به حكمت بگو كه تو خواهر من هستي و فهم را دوست خويش بخوان 5 تا تو را از زن اجنبي نگاه دارد، و از زن غريبي كه سخنان تملّقآميز ميگويد.
6 زيرا كه از دريچه خانه خود نگاه كردم، و از پشت شبكه خويش. 7 در ميان جاهلان ديدم، و در ميان جوانان، جواني ناقصالعقل مشاهده نمودم، 8 كه در كوچه بسوي گوشه او ميگذشت، و به راه خانه وي ميرفت، 9 در شام در حين زوال روز، در سياهي شب و در ظلمت غليظ؛ 10 كه اينك زني به استقبال وي ميآمد، در لباس زانيه و در خباثت دل. 11 زني ياوهگو و سركش كه پايهايش در خانهاش قرار نميگيرد. 12 گاهي در كوچهها و گاهي در شوارع عام، و نزد هر گوشهاي در كمين ميباشد. 13 پس او را بگرفت و بوسيد و چهره خود را بيحيا ساخته، او را گفت: 14 «نزد من ذبايح سلامتي است، زيرا كه امروز نذرهاي خود را وفا نمودم. 15 از اين جهت به استقبال تو بيرون آمدم، تا روي تو را به سعي تمام بطلبم و حال تو را يافتم. 16 بر بستر خود دوشكها گسترانيدهام، با ديباها از كتان مصري. 17 بستر خود را با مُرّ و عود و سليخه معطّر ساختهام. 18 بيا تا صبح از عشق سير شويم، و خويشتن را از محبت خرّم سازيم. 19 زيرا صاحبخانه در خانه نيست، و سفر دور رفته است. 20 كيسه نقرهاي به دست گرفته و تا روزِ بدرِ تمام مراجعت نخواهد نمود.»
21 پس او را از زيادتي سخنانش فريفته كرد، و از تملّق لبهايش او را اغوا نمود. 22 در ساعت از عقب او مثل گاوي كه به سلاّخخانه ميرود، روانه شد و مانند احمق به زنجيرهاي قصاص. 23 تا تيربه جگرش فرو رود، مثل گنجشكي كه به دام ميشتابد و نميداند كه به خطر جان خود ميرود.
24 پس حال اي پسران مرا بشنويد، و به سخنان دهانم توجه نماييد. 25 دل تو به راههايش مايل نشود، و به طريقهايش گمراه مشو، 26 زيرا كه او بسياري را مجروح انداخته است، و جميع كشتگانش زورآورانند. 27 خانه او طريق هاويه است و به حجرههاي موت مُؤَدّي ميباشد.
ترجمه تفسيري
دوري از زن فاحشه
پسرم، نصايح مرا بشنو و هميشه آنها را به يادداشته باش. 2 اوامر مرا به جا آور تا زنده بماني. تعليم مرا مانند مردمك چشم خود حفظ كن. 3 آن را آويزه گوش خود بساز و در اعماق دل خود نگهدار. 4 حكمت را خواهر خود بدان و بصيرت را دوست خود. 5 بگذار حكمت، تو را از رفتن بدنبال زنان هرزه و گوش دادن به سخنان فريبنده آنان باز دارد.
6 يك روز از پنجره خانهام بيرون را تماشا ميكردم. 7و8و9 يكي از جوانان احمق و جاهل را ديدم كه در تاريكي شب از كوچهاي كه در آن خانه زني بدكار قرار داشت، ميگذشت. 10 آن زن در حاليكه لباس وسوسهانگيزي بر تن داشت و نقشههاي پليدي در سر ميپروراند، بسويش آمد. 11و12 (او زن گستاخ و بيشرمي بود و اغلب در كوچه و بازار پرسه ميزد تا در هر گوشه و كناري مردان را بفريبد.) 13 آن زن بازوان خود را به دور گردن جوان حلقه كرده، او را بوسيد و با نگاهي هوسانگيز به او گفت: 14 «امروز نذر خود را ادا كردم و گوشت قرباني در خانه آماده است. 15 پس براي يافتن تو از خانه بيرون آمدم. در جستجوي تو بودم كه تو را ديدم. 16و17 بر رختخوابم ملافههاي رنگارنگ از پارچه حرير مصر پهن كردهام و آن را با عطرهاي خوشبو معطر ساختهام. 18 بيا از يكديگر لذت ببريم و تا صبح از عشق سير شويم. 19 شوهرم در خانه نيست و به سفر دوري رفته است. 20 به اندازه كافي با خود پول برده و تا آخر ماه بر نميگردد.»
21 به اين ترتيب با سخنان فريبنده و وسوسهانگيزش آن جوان را اغوا كرد؛ 22و23 بطوريكه او مثل گاوي كه به كشتارگاه ميرود، چون گوزن به دام افتادهاي كه در انتظار تيري باشد كه قلبش را بشكافد، بدنبال آن فاحشه رفت. او مثل پرندهاي است كه به داخل دام ميپرد و نميداند در آنجا چه سرنوشتي در انتظارش است.
24 اي جوانان، به من گوش دهيد و به سخنانم توجه كنيد. 25 نگذاريد چنين زني دل شما را بربايد. از او دور شويد، مبادا شما را به گمراهي بكشد. 26 او بسياري را خانه خراب كرده است و مردان زيادي قرباني هوسرانيهاي او شدهاند 27 خانه او راهي است بسوي مرگ و هلاكت.
راهنما
باب7 . هشدار در مورد زنا با زنياستكهشوهرشبهسفر دور رفتهاست. بابهاي5 و 6 و 7، دربارةزنانزناكار و اغواكنندهميباشند. قضاوتسليماندربارةزنانبر مبناينظر شخصياشميباشد و يقيناً در آندورانزنانخوبينيز وجود داشتهاند (جامعه7 : 28).