5 حنانیا و سفیره؛ معجزات رسولان و جفا بر آنها

ترجمه شریف گویا

ترجمه شریف اعمال رسولان


حنانیا و سفیره


1. اما شخصی به نام حنانیا با همسر خود سفیره قطعۀ زمینی را فروخت
2. وبا اطلاع زن خود مبلغی از پول آن را نگهداشت و بقیه را آورد و در اختیار رسولان نهاد.
3. پطرس گفت : « ای حنانیا ، چرا اینطور تسلیم شیطان شدی تا او تو را وادار کند به روح القدس دروغ بگوئی و مقداری از پول زمینت را نگاهداری ؟
4. آیا وقتی آن را داشتی مال خودت نبود؟ آیا وقتی آن را فروختی باز هم در اختیار خودت نبود؟ چطور شد که فکر چنین کاری کردی ؟ تو نه به انسان بلکه به خدا دروغ گفته ای.»
5. همینکه حنانیا این سخنان را شنید به زمین افتاد و جان سپرد و همۀ آنانی که این را شنیدند بسیار ترسیدند.
6. آنگاه جوانان آمدند و او را کفن کرده بخاک سپردند.
7. پس از سه ساعت همسرش بدون اینکه از جریان آگاه باشد وارد شد.
8. پطرس از او پرسید :« بگو ببینم آیا زمین را به همین مبلغ فروختید ؟ » زن گفت :« آری به همین مبلغ .»
9. پطرس به او گفت : « چرا هر دو همدست شدید که روح خداوند را بیازمائید؟ کسانیکه شوهرت را دفن کردند هم اکنون در آستانۀ در هستند و ترا هم خواهند برد.»
10. در همان لحظه او پیش پاهای پطرس افتاد و جان داد. جوانان که وارد شدند او را مرده یافتند و جسدش را بردند و پیش شوهرش دفن کردند.
11. برهمۀ کلیسا و کسانیکه این را شنیدند ترس عظیمی مستولی شد.

آیات و معجزات

12. رسولان آیات و معجزات بیشماری در میان قوم انجام می دادند و با وحدت نظر در ایوان سلیمان جمع می شدند.
13. هیچکس خارج از جمع خودشان جرأت نمیکرد با آنان همنشین شود ، اما مردم عمومأ از ایشان تعریف میکردند.
14. ولی بیش از پیش مردان و زنان بسیاری به خداوند ایمان آوردند و به ایشان پیوستند.
15. کار بجائی رسید که مردم ، بیماران خود را در کوچه ها میآوردند و آنان را بر بستر و تشک میخوابانیدند تا وقتیکه پطرس از آنجا میگذشت لااقل سایه او بر بعضی از آنان بیفتد.
16. عدۀ زیادی از شهرهای اطراف اورشلیم آمدند و بیماران و کسانی را که گرفتار ارواح ناپاک بودند آورده و همه شفا یافتند.

بازداشت رسولان و بازجوئی از آنان

17. در این هنگام کاهن اعظم و دستیاران او یعنی فرقه صدوقی از روی حسد اقداماتی بعمل آوردند:
18. آنها رسولان را گرفتند و بزندان عمومی انداختند ،
19. اما همان شب فرشتۀ خداوند درهای زندان را باز کرد و آنان را بیرون برد و به ایشان گفت :
20. « بروید و در معبد بایستید و در مورد این حیات تازه با همه صحبت کنید.»
21. پس آنان این را شنیدند و به آن عمل کردند و صبح زود به معبد رفته به تعلیم پرداختند. کاهن اعظم و دستیاران او ، اعظای شورا و مشایخ اسرائیل را فراخوانده جلسه ای تشکیل دادند و کسانی را فرستادند تا رسولان را از زندان بیآورند.
22. وقتی مأموران وارد زندان شدند آنان را نیافتند. پس باز گشتند و گزارش داده گفتند:
23. « ما دیدیم که درهای زندان کاملا بسته بود و نگهبانان در جلوی درها سر خدمت حاضر بودند ولی وقتی در را باز کردیم هیچکس را نیافتیم .»
24. هنگامیکه فرماندۀ پاسداران معبد و سران کاهنان این را شنیدند ، حیران ماندند که چه بسر رسولان آمده و عاقبت کار چه خواهد شد.
25. در این هنگام شخصی جلو آمد و گفت : « زندانیان شما در معبد ایستاده اند و قوم را تعلیم میدهند.»
26. پس فرمانده با پاسداران معبد رفت و آنان را آورد ،البته بدون اعمال زور زیرا میترسیدند که قوم آنان را سنگسار کنند.
27. رسولان را آوردند و در برابر شورا بپا داشتند و کاهن اعظم بازپرسی را چنین آغاز کرده گفت :
28. « مگر ما اکیدأ به شما اخطار نکردیم که دیگر به این نام تعلیم ندهید ؟ اما شما برخلاف دستور ما اورشلیم را با تعلیمات خود پر کرده اید و میکوشید که خون این شخص را به گردن ما بیندازید.»
29. پطرس و رسولان پاسخ دادند : « از خدا باید اطاعت کرد ، نه از انسان.
30. خدای پدران ما همان عیسی را که شما مصلوب کرده و کشتید زنده گردانید
31. وبه عنوان سرور و نجات دهنده با سرافرازی در سمت راست خود نشانید تا فرصت توبه و آمرزش گناهان را به بنی اسرائیل عطا فرماید
32. و ما شاهدان این امور هستیم یعنی ما و روح القدس که خدا به مطیعان خود بخشیده است.»
33. هنگامیکه این را شنیدند چنان خشمگین شدند که تصمیم گرفتند آنان را بکشند.
34. اما شخصی از فرقه فریسی به نام غمالائیل که استاد شریعت و پیش همه مردم محترم بود در مجلس به پا خاست و دستور داد که متهمان را مدتی بیرون برند.
35. سپس به حاضران گفت : « ای اسرائیلیان موظب باشید که با اینها چه میکنید.
36. مدتی قبل شخصی بنام تئودا برخاست و با این ادعا که شخص مهمی است تقریبأ چهارصد نفر را دور خود جمع کرد . اما او بقتل رسید و همۀ پیروانش از هم پاشیده شدند و تمام نقشه های او نقش بر آب شد.
37. یهودای جلیلی هم در زمان سرشماری برخاست و گروهی را بدنبال خود کشید ، اما او هم از بین رفت و پیروانش پراکنده شدند.
38. و امروز این را به شما میگویم که با این افراد کاری نداشته باشید. آنها را بحال خود بگذارید ، زیرا اگر نقشه و کاری که دارند از آن انسان باشد به ثمر نخواهد رسید.
39. اما اگر از آن خدا باشد شما نمیتوانید آنها را شکست بدهید چون در این صورت شما هم جزء کسانی خواهید شد که با خدا ستیزه می کنند.»
40. آنان به نصیحت او گوش دادند. رسولان را احضار کردند و پس از آنکه آنها را با شلاق زدند ، به آنان اخطار کردند که باید از سخن گفتن به نام عیسی دست بردارند. سپس آنها را آزاد ساختند.
41. پس رسولان چون خدا آنان را شایسته دانسته بود که بخاطر نام عیسی بیحرمتی ببینند شادی کنان از حضور شورا بیرون رفتند
و همه روزه در معبد و در خانه ها به تعلیم و اعلام این مژده که عیسی ، مسیح موعود است ، ادامه دادند.
ترجمه قدیمی(اعمال رسولان)


حنانيا و سفيره‌
‌ اما شخصي‌ حَنّانِيا نام‌، با زوجه‌اش‌ سِفيرَه ملكي‌ فروخته‌، 2 قدري‌ از قيمت‌ آن‌ را به‌اطّلاع‌ زن‌ خود نگاه‌ داشت‌ و قدري‌ از آن‌ را آورده‌، نزد قدمهاي‌ رسولان‌ نهاد. 3 آنگاه‌ پطرس‌ گفت‌: «اي‌ حنّانيا چرا شيطان‌ دل‌ تو را پر ساخته‌ است‌ تا روح‌القدس‌ را فريب‌ دهي‌ و مقداري‌ از قيمت‌ زمين‌ را نگاه‌ داري‌؟ 4 آيا چون‌ داشتي‌ از آنِ تو نبود و چون‌ فروخته‌ شد در اختيار تو نبود؟ چرا اين‌ را در دل‌ خود نهادي‌؟ به‌ انسان‌ دروغ‌ نگفتي‌ بلكه‌ به‌ خدا.» 5 حنانيا چون‌ اين‌ سخنان‌ را شنيد افتاده‌، جان‌ بداد و خوفي‌ شديد بر همه‌ شنوندگانِ اين‌ چيزها مستولي‌ گشت‌. 6 آنگاه‌ جوانان‌ برخاسته‌، او را كفن‌ كردند و بيرون‌ برده‌، دفن‌ نمودند.
7 و تخميناً سه‌ ساعت‌ گذشت‌ كه‌ زوجه‌اش‌ از ماجرا مطّلع‌ نشده‌ درآمد. 8 پطرس‌ بدو گفت‌: «مرا بگو كه‌ آيا زمين‌ را به‌ همين‌ قيمت‌ فروختيد؟» گفت‌: «بلي‌، به‌ همين‌.» 9 پطرس‌ به‌ وي‌ گفت‌: «براي‌ چه‌ متّفق‌ شديد تا روح‌ خداوند را امتحان‌ كنيد؟ اينك‌ پايهاي‌ آناني‌ كه‌ شوهر تو را دفن‌ كردند، بر آستانه‌ است‌ و تو را هم‌ بيرون‌ خواهند برد.» 10 در ساعت‌ پيش‌ قدمهاي‌ او افتاده‌، جان‌ بداد و جوانان‌ داخل‌ شده‌، او را مرده‌ يافتند. پس‌ بيرون‌ برده‌، به‌ پهلوي‌ شوهرش‌ دفن‌ كردند. 11 و خوفي‌ شديد تمامي‌ كليسا و همه‌ آناني‌ را كه‌ اين‌ را شنيدند، فرو گرفت‌.
معجزات‌ رسولان‌
12 و آيات‌ و معجزات‌ عظيمه‌ از دستهاي‌ رسولان‌ در ميان‌ قوم‌ به‌ ظهور مي‌رسيد و همه‌ به‌ يكدل‌ در رواق‌ سليمان‌ مي‌بودند. 13 اما احدي‌ از ديگران‌ جرأت‌ نمي‌كرد كه‌ بديشان‌ ملحق‌ شود، ليكن‌ خلق‌، ايشان‌ را محترم‌ مي‌داشتند. 14 و بيشتر ايمانداران‌ به‌ خداوند متّحد مي‌شدند،انبوهي‌ از مردان‌ و زنان‌، 15 بقسمي‌ كه‌ مريضان‌ را در كوچه‌ها بيرون‌ آوردند و بر بسترها و تختها خوابانيدند تا وقتي‌ كه‌ پطرس‌ آيد، اقّلاً سايه‌ او بر بعضي‌ از ايشان‌ بيفتد. 16 و گروهي‌ از بُلدانِ اطراف‌ اورشليم‌، بيماران‌ و رنج‌ديدگان‌ ارواح‌ پليده‌ را آورده‌، جمع‌ شدند و جميع‌ ايشان‌ شفا يافتند.
جفا بر رسولان‌
17 اما رئيس‌ كَهَنَه‌ و همه‌ رفقايش‌ كه‌ از طايفه‌ صدّوقيان‌ بودند، برخاسته‌، به‌ غيرت‌ پر گشتند 18 و بر رسولان‌ دست‌ انداخته‌، ايشان‌ را در زندانِ عامّ انداختند. 19 شبانگاه‌ فرشته‌ خداوند درهاي‌ زندان‌ را باز كرده‌ و ايشان‌ را بيرون‌ آورده‌، گفت‌: 20 «برويد و در هيكل‌ ايستاده‌، تمام‌ سخنهاي‌ اين‌ حيات‌ را به‌ مردم‌ بگوييد.» 21 چون‌ اين‌ را شنيدند، وقت‌ فجر به‌ هيكل‌ درآمده‌، تعليم‌ دادند.
اما رئيس‌ كَهَنَه‌ و رفيقانش‌ آمده‌، اهل‌ شورا و تمام‌ مشايخ‌ بني‌اسرائيل‌ را طلب‌ نموده‌، به‌ زندان‌ فرستادند تا ايشان‌ را حاضر سازند. 22 پس‌ خادمان‌ رفته‌، ايشان‌ را در زندان‌ نيافتند و برگشته‌، خبر داده‌، 23 گفتند كه‌ «زندان‌ را به‌ احتياطِ تمام‌ بسته‌ يافتيم‌ و پاسبانان‌ را بيرون‌ درها ايستاده‌؛ ليكن‌ چون‌ باز كرديم‌، هيچ‌كس‌ را در آن‌ نيافتيم‌.» 24 چون‌ كاهن‌ و سردار سپاه‌ هيكل‌ و رؤساي‌ كَهَنَه‌ اين‌ سخنان‌ را شنيدند، درباره‌ ايشان‌ در حيرت‌ افتادند كه‌ «اين‌ چه‌ خواهد شد؟» 25 آنگاه‌ كسي‌ آمده‌، ايشان‌ را آگاهانيد كه‌ اينك‌ آن‌ كساني‌ كه‌ محبوس‌ نموديد، در هيكل‌ ايستاده‌، مردم‌ را تعليم‌ مي‌دهند. 26 پس‌ سردار سپاه‌ با خادمان‌ رفته‌، ايشان‌ را آوردند، ليكن‌ نه‌ به‌ زور زيرا كه‌ از قوم‌ ترسيدند كه‌ مبادا ايشان‌ را سنگسار كنند.
27 و چون‌ ايشان‌ را به‌ مجلس‌ حاضر كرده‌، برپا بداشتند، رئيس‌ كَهَنَه‌ از ايشان‌ پرسيده‌، گفت‌: 28 «مگر شما را قدغن‌ بليغ‌ نفرموديم‌ كه‌ بدين‌ اسم‌ تعليم‌ مدهيد؟ همانا اورشليم‌ را به‌ تعليم‌ خود پر ساخته‌ايد و مي‌خواهيد خون‌ اين‌ مرد را به‌ گردن‌ ما فرود آريد.» 29 پطرس‌ و رسولان‌ در جواب‌ گفتند: «خدا را مي‌بايد بيشتر از انسان‌ اطاعت‌ نمود. 30 خداي‌ پدران‌ ما، آن‌ عيسي‌ را برخيزانيد كه‌ شما به‌ صليب‌ كشيده‌، كشتيد. 31 او را خدا بر دست‌ راست‌ خود بالا برده‌، سرور و نجات‌دهنده‌ ساخت‌ تا اسرائيل‌ را توبه‌ و آمرزش‌ گناهان‌ بدهد. 32 و ما هستيم‌ شاهدان‌ او بر اين‌ امور، چنانكه‌ روح‌القدس‌ نيز است‌ كه‌ خدا او را به‌ همه‌ مطيعان‌ او عطا فرموده‌ است‌.»
33 چون‌ شنيدند دلريش‌ گشته‌، مشورت‌ كردند كه‌ ايشان‌ را به‌ قتل‌ رسانند. 34 اما شخصي‌ فريسي‌، غمالائيل‌ نام‌ كه‌ مُفتي‌ و نزد تمامي‌ خلق‌ محترم‌ بود، در مجلس‌ برخاسته‌، فرمود تا رسولان‌ را ساعتي‌ بيرون‌ برند. 35 پس‌ ايشان‌ را گفت‌: «اي‌ مردان‌ اسرائيلي‌، برحذر باشيد از آنچه‌ مي‌خواهيد با اين‌ اشخاص‌ بكنيد. 36 زيرا قبل‌ از اين‌ ايّام‌، تِيودا نامي‌ برخاسته‌، خود را شخصي‌ مي‌پنداشت‌ و گروهي‌ قريب‌ به‌ چهارصد نفر بدو پيوستند. او كشته‌ شد و متابعانش‌ نيز پراكنده‌ و نيست‌ گرديدند. 37 و بعد از او يهوداي‌ جليلي‌ در ايّام‌ اسم‌نويسي‌ خروج‌ كرد و جمعي‌ را در عقب‌ خود كشيد. او نيز هلاك‌ شد و همه‌ تابعان‌ او پراكنده‌ شدند. 38 الا´ن‌ به‌ شما مي‌گويم‌ از اين‌ مردم‌ دست‌ برداريد و ايشان‌ را واگذاريد زيرا اگر اين‌ رأي‌ و عمل‌ از انسان‌ باشد، خود تباه‌ خواهدشد. 39 ولي‌ اگر از خدا باشد، نمي‌توانيد آن‌ را برطرف‌ نمود مبادا معلوم‌ شود كه‌ با خدا منازعه‌ مي‌كنيد.» 40 پس‌ به‌ سخن‌ او رضا دادند و رسولان‌ را حاضر ساخته‌، تازيانه‌ زدند و قدغن‌ نمودند كه‌ ديگر به‌ نام‌ عيسي‌ حرف‌ نزنند پس‌ ايشان‌ را مرخّص‌ كردند. 41 و ايشان‌ از حضور اهل‌ شورا شادخاطر رفتند از آنرو كه‌ شايسته‌ آن‌ شمرده‌ شدند كه‌ بجهت‌ اسم‌ او رسوايي‌ كشند. 42 و هر روزه‌ در هيكل‌ و خانه‌ها از تعليم‌ و مژده‌ دادن‌ كه‌ عيسي‌ مسيح‌ است‌ دست‌ نكشيدند.
ترجمه هزاره نو

ترجمه تفسیری


خدا را نمي توان فريب داد
در ضمـن ، شخصـي نيز بـود به نـام حنانيا با همسرش سفيره . او زميني را فروخت ، 2 ولي فقط قسمتي از پول آن را آورد و ادعا كرد تمام قيمت زمين را آورده است . زن او نيز از حيله او باخبر بود.
3 پطرس گفت : «حنانيا، شيطان قلب تو را از طمع پر كرده است . وقتي گفتي اين تمام قيمت زمين است ، در واقع به روح القدس دروغ گفتي . 4 زمين مال خودت بود كه بفروشي يا نفروشي . بعد از فروش هم دست خودت بود كه چقدر بدهي يا ندهي . چرا اين كار را كردي ؟ تو به ما دروغ نگفتي ، بلكه به خدا دروغ گفتي .»
5 بمحض اينكه حنانيا اين سخن را شنيد، بر زمين افتاد و جابجا مرد! همه وحشت كردند! 6 پس جوانان آمدند، او را در كفن پيچيدند و به خاك سپردند.
7 حدود سه ساعت بعد، همسر او بي خبر از مرگ شوهرش آمد. 8 پطرس از او پرسيد: «آيا شما زمينتان را به همين قيمت فروختيد؟»
گفت : «بلي ، به همين قيمت .»
9 پطرس گفت : «تو و شوهرت چطور جرأت كرديد چنين كار وحشتناكي بكنيد؟ چرا باهم همدست شديد تا روح خدا را امتحان كنيد؟ آيا مي خواستيد بدانيد كه او از آنچه مي كنيد باخبر است يا نه ؟ جواناني كه شوهرت را بردند و به خاك سپردند، تازه برگشته اند. پس تو را نيز خواهند برد.»
10 بلافاصله آن زن نيز بر زمين افتاد و جان داد. وقتي جوانان رسيدند، ديدند كه او هم مرده است .پس ، جنازه او را نيز بردند و در كنار شوهرش به خاك سپردند. 11 در نتيجه ، ترس عظيمي كليسا و تمام كساني را كه اين واقعه را مي شنيدند فراگرفت .
12و13و14 از آن پس مردم جرأت نمي كردند به رسولان نزديك شوند، ولي احترام زيادي براي ايشان قائل بودند و مردان و زنان ايماندار دسته دسته به خداوند روي مي آوردند. در ضمن ، رسولان بطور مرتب براي دعا در خانه خدا، در قسمتي به نام «ايوان سليمان » جمع مي شدند. ايشان در ميان مردم معجزات زياد و حيرت آوري مي كردند، 15 تا جايي كه مردم بيماران خود را بر روي تخت و تشك به كوچه ها مي آوردند تا وقتي پطرس از آنجا رد مي شود، اقلاً سايه او بر بعضي از ايشان بيفتد! 16 مردم حتي از اطراف اورشليم مي آمدند و ديوانه ها و بيماران خود را مي آوردند و همه شفا مي يافتند.
17 پس ، كاهن اعظم و بستگان و دوستان او از فرقه صدوقي ها، از حسد به جوش آمدند، 18 و رسولان را گرفتند و زنداني كردند.
19 ولي همان شب فرشته خداوند آمده ، درهاي زندان را باز كرد و آنان را بيرون آورد و به ايشان گفت : 20 «به خانه خدا برويد و باز درباره اين راه حيات موعظه كنيد!»
21 پس صبح زود به خانه خدا رفتند و مشغول موعظه شدند! كاهن اعظم و دار و دسته او نيز به خانه خدا آمدند و از تمام اعضاي شوراي يهود و رؤسا دعوت كردند تا جلسه اي تشكيل دهند. چند نفر را نيز فرستادند تا رسولان را از زندان بياورند و محاكمه كنند. 22 اما وقتي مأموران به زندان رفتند، كسي را در آنجا نيافتند. پس بازگشتند و گزارش داده ، گفتند: 23 «درهاي زندان كاملاً قفل بود، نگهبان ها نيز كنار درها نگهباني مي دادند. اما وقتي درها را باز كرديم ، كسي داخل زندان نبود!»
24 فرمانده نگهبانان و كاهنان اعظم از اين خبر گيج و مبهوت شدند و از خود مي پرسيدند كه اين ماجرا آخرش به كجا خواهد كشيد! 25 در همين وقت يك نفر خبر آورد و گفت : «اشخاصي كه شما زنداني كرده بوديد، در خانه خدا براي مردم موعظه مي كنند!»
26و27 فرمانده نگهبانان با افراد خود رفت و ايشان را با احترام به جلسه شورا آورد، چون مي ترسيد كه اگر به زور متوسل شود، بدست مردم كشته شوند.
28 كاهن اعظم به ايشان گفت : «مگر ما به شما نگفتيم كه ديگر درباره اين عيسي موعظه نكنيد؟ اما شما برخلاف دستور ما، تمام شهر اورشليم را با سخنان خود پر كرده ايد و مي خواهيد خون اين مرد را به گردن ما بيندازيد!»
29 پطرس و رسولان جواب دادند: «ما دستور خدا را اطاعت مي كنيم ، نه دستور انسان را. 30 شما عيسي را بر روي صليب كشتيد، اما خداي اجداد ما او را زنده كرد، 31 و با قدرت خود، او را سرافراز فرمود تا پادشاه و نجات دهنده باشد و قوم اسرائيل فرصت داشته باشند كه توبه كنند تا گناهانشان بخشيده شود. 32 حال ، ما رسولان ، شاهد اين واقعه هستيم و روح القدس نيز شاهد است ، همان روح پاك كه خدا او را به مطيعان خود عطا مي كند.»
33 اعضاي شورا از جواب رسولان به خشم آمدند و تصميم گرفتند كه ايشان را نيز بكشند. 34 اما يكي از اعضاي شورا به نام غمالائيل ، از فرقه فريسيان ، كه هم در مسائل ديني خبره بود و هم در نظر مردم محترم ، برخاست و خواهش كرد كه رسولان را چند لحظه بيرون ببرند.
35 سپس به همكاران خود گفت :
«اي سران قوم اسرائيل ، مواظب باشيد چه تصميمي درباره اين اشخاص مي گيريد. 36 چندي پيش ، شخصي به نام تئودا كه ادعا مي كرد شخص بزرگي است ، نزديك به چهارصد نفر را با خود همدست ساخت . او كشته شد و دار و دسته اش نيز بي سروصدا تارومار شدند.
37 «پس از او، در زمان سرشماري ، شخصي ديگر به نام يهوداي جليلي برخاست و عده اي مريد پيدا كرد. ولي او نيز كشته شد و مريدانش پراكنده شدند.
38 «پس به نظر من كاري به كار ايـن اشخاص نداشته باشيد. اگر آنچه مي گويند و مي كنند از خودشان است ، طولي نمي كشد كه خودبخود از بين خواهد رفت . 39 اما اگر از جانب خداست ، نمي توانيدجلو آن را بگيريد. مواظب باشيد مبادا با خدا درافتاده باشيد.»
40 اعضاي شورا نصيحت او را قبول كردند، و رسولان را آورده ، شلاق زدند و گفتند كه درباره عيسي با كسي سخن نگويند. سپس ايشان را آزاد كردند. 41 رسولان از آنجا بيرون آمدند و شاد بودند كه خدا ايشان را شايسته دانست كه بخاطر نام او رنج بكشند و بي احترامي ببينند. 42 از آن پس هر روز در خانه ها كلام خدا را تعليم مي دادند و در خانه خدا وعظ مي كردند كه عيسي همان مسيح است .

راهنما

اعمال‌ رسولان‌ 5 : 1 - 11 . حنانيا و سفيره‌
آنها در واقع‌ در وانمود كردن‌ به‌ اينكة‌ همة‌ اموال‌ خود را وقف‌ نموده‌اند، مرتكب‌ ناراستي‌ شدند. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ فقط‌ بخشي‌ از آن‌ را بخشيده‌ بودند. مرگ‌ آنها در واقع‌ از سوي‌ خدا بود و نه‌ از سوي‌ پطرس‌. اين‌ تنبيه‌ نشانگر عدم‌ خشنودي‌ خدا از گناه‌ طمعكاري‌ و رياكاري‌ مذهبي‌ بود. ولي‌ خدا هميشه‌ ما را بخاطر ارتكاب‌ گناه‌ نمي‌كشد. اگر خدا اينكار را مي‌كرد، مردم‌ دائماً در كليساهاي‌ در حال‌ مردن‌ بودند. اين‌ واقعه‌ در واقع‌ نشانگر نظر خدا نسبت‌ به‌ ناراستي‌ درون‌ است‌. خدا بدينوسيله‌ درست‌ در آغاز ايجاد كليسا عمل‌ سوءاستفاده‌ از كليسا را جهت‌ نفع‌ شخصي‌ مورد هشدار قرار مي‌دهد. اين‌ جريان‌ به‌ عنوان‌ نمونة‌ تنبيهي‌، اثر هشداردهنده‌اي‌ بر كليسا داشت‌ (5 : 11).
اعمال‌ رسولان‌ 5 : 12 - 42 . رسولان‌ براي‌ دومين‌ بار زنداني‌ مي‌شوند
پس‌ از آزاد شدن‌ از زندان‌، هنگام‌ شفاي‌ لنگ‌، پطرس‌ و يوحنا مورد تهديد قرار گرفتند و به‌ آنها هشدار داده‌ شد تا ديگر در مورد عيسي‌ صحبت‌ نكنند (4 : 17 - 21). اما آنها همچنان‌ به‌ اعلام‌ قيام‌ عيسي‌ مي‌پرداختند. خدا نيز به‌ انجام‌ معجزات‌ عظيم‌ ادامه‌ مي‌داد (5 : 12 - 16) و تعداد ايمان‌ آورندگان‌ هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شد (5 : 14). حكام‌ نيز بيش‌ از پيش‌ قدرت‌ خود را بر عليه‌ پيروان‌ اين‌ شخص‌ ناصري‌ كه‌ آنها او را قبلاً مصلوب‌ نموده‌ بودند، افزايش‌ مي‌دادند. آنها دوباره‌ رسولان‌ را زنداني‌ كردند و اگر از مردم‌ نمي‌ترسيدند يا چنانكه‌ غمالائيل‌ مداخله‌ نمي‌نمود، آنها را سنگسار مي‌نمودند.
پطرس‌ با شجاعت‌ تمام‌ نسبت‌ به‌ تهديدات‌ حكام‌ بي‌اعتنايي‌ مي‌كرد (5 : 29 - 32) و ساير رسولان‌ نيز اگرچه‌ مورد تمسخر قرار مي‌گرفتند، اما همچنان‌ به‌ موعظه‌ دربارة‌ عيسي‌ ادامه‌ مي‌دادند و از زحمت‌ كشيدن‌ براي‌ او شادي‌ مي‌كردند (41 و 42).
غمالائيل‌ كه‌ در آن‌ روز باعث‌ نجات‌ موقتي‌ رسولان‌ شده‌ بود، يكي‌ از معلمين‌ يهود بود كه‌ در آن‌ زمان‌ شهرت‌ زيادي‌ داشت‌. پولس‌ تحت‌ تعليم‌ او قرار گرفته‌ بود (22 : 3). سولس‌ جوان‌ احتمالاً در اين‌ شورا حضور داشت‌ چون‌ او يكي‌ از اعضاي‌ آن‌ محسوب‌ مي‌شد (26 : 10) و تقريباً كمي‌ بعد هنگاميكه‌ شورا حكم‌ سنگسار كردن‌ استيفان‌ را به‌ اجرا درآورد، او جزو شركت‌ كنندگان‌ بود (7 : 58).
  • مطالعه 1712 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ق ظ, %06 %360 %1394 %07:%بهمن