ترجمه شریف گویا
|
ترجمه شریف رومیان
رابطۀ ما با شریعت
1. ای برادران ، شما از قوانین اطلاع دارید و میدانید که انسان فقط تا زمانیکه زنده است ملزم به اطاعت از قانون است .
2. مثلا یک زن شوهردار تا وقتی شوهرش زنده است قانونأ به او تعلق دارد اما اگر شوهر او بمیرد ، دیگر آن زن از قانونی که او را به شوهرش مقید می ساخت آزاد است .
3. از این جهت اگر آن زن در زمان حیات شوهرش با مرد دیگر زندگی کند زناکار خوانده خواهد شد اما اگر شوهرش بمیرد دیگر این قانون شامل حال او نیست و چنانچه با مرد دیگری ازدواج کند مرتکب زنا نمیشود.
4. ای برادران ، شما نیز در همین وضع هستند. شما چون جزئی از بدن مسیح هستید ، نسبت بشریعت مرده اید و اکنون به آن کسی که پس از مرگ زنده شد تعلق دارید ، تا در نتیجه برای خدا ثمری بیاوریم
5. زیرا هنگامیکه ما گرفتار طبیعت نفسانی بودیم ، شهوات گناه که بوسیلۀ شریعت برانگیخته شده بود در وجود ما کار میکرد و موجب مرگ ما می شد.
6. اما اکنون از قید شریعت آزاد شده ایم زیرا نسبت به آنچه که ما را در بردگی نگاه میداشت مرده ایم تا بنحوی تازه یعنی بوسیلۀ روح القدس ، خدا را خدمت کنیم نه مانند گذشته که از قوانین نوشته شده اطاعت میکردیم.
جنگ طبیعت نفسانی با روح خدا
7. پس چه بگوئیم ؟ آیا شریعت گناهکار است ؟ بهیچ وجه ! اگر شریعت نبود من گناه را نمیشناختم . مثلا اگر شریعت نگفته بود: « طمع نکن » ، من هرگز نمیدانستم طمع کردن چیست .
8. گناه با استفاده از این قانون هر نوع طمعکاری در زندگی من پدید آورد زیرا گناه بدون شریعت مثل جسد بیجان است.
9. خود من زمانی بی خبر از شریعت زنده بودم اما همینکه این حکم شریعت آمد گناه جان تازه ای گرفت
10. و من مردم و شریعت که قرار بود بحیات منجر شود در مورد من مرگ ببار آورد.
11. زیرا گناه با استفاده از آن حکم شریعت مرا فریب داده کشت.
12. بنابرین شریعت به خودی خود مقدس است و تمام احکام آن مقدس و عادلانه و نیکو است .
13. آیا مقصود این است که چیزی نیکو موجب مرگ من شد ؟ بهیچ وجه ! گناه این کار را کرد تا ماهیت واقعی آن آشکار شود. گناه با استفاده از یک چیز نیکو موجب مرگ من شد تا بوسیلۀ این حکم شریعت ، پستی و شرارت بیحد گناه معلوم گردد.
14. ما میدانیم که شریعت روحانی است اما من نفسانی هستم و مانند برده ای بگناه فروخته شده ام .
15. نمی دانم چه کار می کنم زیرا آنچه را که دلم میخواهد انجام نمیدهم بلکه بر خلاف ، چیزی را که از آن تنفر دارم بعمل می آورم .
16. وقتی کاری میکنم که نمیخواهم بکنم ، این نشان میدهد که من با حقانیت شریعت موافقم.
17. پس در واقع من آن کسیکه این عمل را انجام میدهد نیستم بلکه این گناه است که در من بسر میبرد.
18. میدانم که در من یعنی در طبیعت نفسانی من جائی برای نیکوئی نیست زیرا اگر چه میل به نیکی کردن در من هست ولی قدرت انجام آنرا ندارم.
19. آن نیکی ای را که میخواهم ، انجام نمیدهم بلکه کار بدی را که نمیخواهم ، بعمل می آورم.
20. اگر کاری را که نمی خواهم ، انجام میدهم دیگر کنندۀ آن کار من نیستم بلکه گناه است که در من بسر میبرد.
21. پس باین قاعدۀ کلی پی میبرم که : هر وقت میخواهم کاری نیکو انجام دهم فقط شرارت از من سر می زند.
22. باطنأ از شریعت خدا لذت میبرم،
23. ولی میبینم فرمان دیگری بر بدن من حاکم است که با فرمان حاکم برذهن من می جنگند و مرا اسیر فرمان گناه می سازد ـ یعنی اعضای بدن مرا مطیع خود نموده است .
24. من چه آدم بدبختی هستم ! این بدن ، مرا بسوی مرگ می کشاند.کی میتواند مرا از دست آن ـ آزاد سازد ؟
25. خدا را بوسیله خداوند ما عیسی مسیح شکر میکنم که چنین کاری را کرده است . خلاصه در حالیکه طبیعت نفسانی من بندۀ گناه است با عقل خود شریعت خدا را بندگی میکنم.
تشبيه به ازدواج
اي برادران آيا نميدانيد (زيرا كه با عارفين شريعت سخن ميگويم) كه مادامي كه انسان زنده است، شريعت بر وي حكمراني دارد؟ 2 زيرا زن منكوحه برحسب شريعت به شوهرِ زنده بسته است، امّا هرگاه شوهرش بميرد، از شريعتِ شوهرش آزاد شود. 3 پس مادامي كه شوهرش حيات دارد، اگر به مرد ديگر پيوندد، زانيه خوانده ميشود. لكن هرگاه شوهرش بميرد،از آن شريعت آزاد است كه اگر به شوهري ديگر داده شود، زانيه نباشد.
4 بنابراين، اي برادرانِ من، شما نيز بوساطت جسد مسيح براي شريعت مرده شديد تا خود را به ديگري پيونديد، يعني با او كه از مردگان برخاست، تا بجهت خدا ثمر آوريم. 5 زيرا وقتي كه در جسم بوديم، هوسهاي گناهاني كه از شريعت بود، در اعضاي ما عمل ميكرد تا بجهت موت ثمر آوريم. 6 امّا الحال چون براي آن چيزي كه در آن بسته بوديم مُرديم، از شريعت آزاد شديم، بحدّي كه در تازگي روح بندگي ميكنيم نه در كُهنگي حرف.
كشمكش با گناه
7 پس چه گوييم؟ آيا شريعت گناه است؟ حاشا! بلكه گناه را جز به شريعت ندانستيم. زيرا كه شهوت را نميدانستم، اگر شريعت نميگفت كه طمع مورز. 8 لكن گناه از حكم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پديد آورد، زيرا بدون شريعت گناه مرده است. 9 و من از قبل بدون شريعت زنده ميبودم؛ لكن چون حكم آمد، گناه زنده گشت و من مردم. 10 و آن حكمي كه براي حيات بود، همان مرا باعث موت گرديد. 11 زيرا گناه از حكم فرصت يافته، مرا فريب داد و به آن مرا كُشت.
12 خلاصه شريعت مقدّس است و حكم مقدّس و عادل و نيكو. 13 پس آيا نيكويي براي من موت گرديد؟ حاشا! بلكه گناه، تا گناه بودنش ظاهر شود. بوسيله نيكويي براي من باعث مرگ شد تا آنكه گناه بهسبب حكم بغايت خبيث شود.
14 زيرا ميدانيم كه شريعت روحاني است، لكن من جسماني و زير گناه فروخته شده هستم، 15 كه آنچه ميكنم نميدانم زيرا آنچه ميخواهم نميكنم بلكه كاري را كه از آن نفرت دارم بجا ميآورم. 16 پس هرگاه كاري را كه نميخواهم بجا ميآورم، شريعت را تصديق ميكنم كه نيكوست. 17 و الحال من ديگر فاعل آن نيستم بلكه آن گناهي كه در من ساكن است. 18 زيرا ميدانم كه در من يعني در جسدم هيچ نيكويي ساكن نيست، زيرا كه اراده در من حاضر است امّا صورت نيكو كردن ني. 19 زيرا آن نيكويي را كه ميخواهم نميكنم، بلكه بدي را كه نميخواهم ميكنم. 20 پس چون آنچه را نميخواهم ميكنم، من ديگر فاعل آن نيستم بلكه گناه كه در من ساكن است.
21 لهذا اين شريعت را مييابم كه وقتي كه ميخواهم نيكويي كنم بدي نزد من حاضر است. 22 زيرا برحسب انسانيّت باطني به شريعت خدا خشنودم. 23 لكن شريعتي ديگر در اعضاي خود ميبينم كه با شريعت ذهن من منازعه ميكند و مرا اسير ميسازد به آن شريعت گناه كه در اعضاي من است. 24 واي بر من كه مرد شقياي هستم! كيست كه مرا از جسم اين موت رهايي بخشد؟ 25 خدا را شكر ميكنم بوساطت خداوند ما عيسي مسيح. خلاصه اينكه من به ذهن خود شريعت خدا را بندگي ميكنم و امّا به جسم خود شريعت گناه را.
آزادي از شريعت
اي برادران عزيز، شمـا كه از اصول شريعت آگاهي داريد، يقيناً مي دانيد كه وقتي شخصي مي ميرد، اصول شريعت ديگر بر او حاكم نيست . 2و3 بعنوان مثال زني كه ازدواج كرده ، تا زماني كه شوهرش زنده است ، شرعاً به شوهرش تعلق دارد و مجاز نيست با مرد ديگري ازدواج كند. اما اگر شوهرش فوت كند، آزاد است و مي تواند با مرد ديگري ازدواج كند. آن زن در صورتي كه پيش از فوت شوهر دست به چنين عملي بزند، زناكار خوانده مي شود، اما پس از مرگ شوهرش ، اشكالي در اين كار وجود ندارد.
4 درمورد شما نيز همين امر صادق است ، به اين ترتيب كه شريعت يهود در گذشته همچون شوهر و صاحب اختيار شما بود. اما شما همراه مسيح بر روي صليب مرديد، از اينرو از قيد «ازدواج و تعلق به شريعت يهود» آزاد شده ايد و شريعت ديگر بر شما تسلط و حكمراني ندارد. سپس همانطور كه مسيح زنده شد، شما هم زنده شديد و اكنون شخص جديدي هستيد. حال ، مي توان گفت كه شما با آن كسي كه از مردگان برخاست و زنده شد، «ازدواج كرده ايد»، و از اينرو مي توانيد براي خدمت خدا مفيد باشيد و ثمر بياوريد. 5 هنگامي كه هنوز طبيعت كهنه شما بر وجودتان مسلط بود، شريعت و احكام دين يهود باعث مي شد خواهشهاي گناه آلود در شما بيدار شوند و وادارتان سازند تا اعمالي را انجام دهيد كه خدا نهي كرده است ؛ به اين ترتيب به سوي تباهي و مرگ مي رفتيد. 6 اما اكنون ديگر وظيفه اي نسبت به احكام دين يهود نداريد، زيرا در همان زمان كه اسير آنها بوديد، «مرديد» و حال مي توانيد خدا را بطور حقيقي خدمت كنيد، نه به روش سابق يعني اطاعت از تعدادي امر و نهي ، بلكه به روش نوين يعني بوسيله روح القدس .
شريعت و گناه
7 پس آيا منظور اينست كه شريعت بد است ؟ هرگز! شريعت بد نيست ، اما همين شريعت بود كه بدي و گناهان مرا به من نشان داد. بعنوان مثال اگر در احكام و شريعت ، گفته نشده بود كه «نبايد در قلب خود خواهشهاي ناپاك داشته باشيد»، من هيچگاه به وجود چنين خواهشهايي در خود پي نمي بردم . 8 پس شريعت عليه خواهشهاي ناپسند من بود؛ گناه نيز با استفاده از اين امر، نادرستي اين قبيل خواهشها و اميال را به ياد من مي آورد و آنها را در من بيدار مي كرد! درواقع انسان فقط زماني گناه نمي كند كه هيچ شريعت و حكمي وجود نداشته باشد.
9 به همين دليل ، من تا زماني كه از احكام شريعت آگاهي نداشتم ، از زندگي آسوده اي برخوردار بودم . اما وقتي از اين احكام آگاهي يافتم ، متوجه شدم كه آنها را زير پا گذاشته ام ، و به همين علت گناهكار و محكوم به مرگ هستم . 10 همان احكام نيكو كه انتظار مي رفت راه زندگي را به من نشان دهند، سبب محكوميت و مرگ من شدند. 11 گناه مرا فريب داد و با استفاده از احكام پاك الهي ، مرا محكوم به مرگ كرد. 12 اما باوجود اين مسايل ، هيچ شكي نيست كه شريعت ، بخودي خود كاملاً خوب و مقدس ومنصفانه است .
13 اما چگونه چنين چيزي ممكن است ؟ اگر شريعت موجب محكوميت و هلاكت من شد، چگونه مي تواند خوب باشد؟ واقعيت اينست كه شريعت نيكوست ، اما اين گناه بود كه از وسيله اي نيكو سوءاستفاده كرد تا باعث محكوميت من گردد. پس ملاحظه مي كنيد كه گناه چقدر فريبنده و مرگبار و سزاوار لعنت است كه براي رسيدن به هدف خود يعني نابودي من ، از احكام و شريعت خوب خدا سوءاستفاده مي كند. 14 پس ، شريعت خوب است و اشكالي در آن وجود ندارد. اشكال در من است كه همچون يك برده به گناه فروخته شده ام . 15 بنابراين ، من اختيار عمل خود را ندارم ، زيرا هر چه مي كوشم كار درست را انجام دهم نمي توانم ، بلكه كاري را انجام مي دهم كه از آن متنفرم ! 16 من بخوبي مي دانم كه آنچه مي كنم ، اشتباه است و وجدان ناراحت من نيز نشان مي دهد كه خوب بودن شريعت را تصديق مي كنم . 17 اما كاري از دستم بر نمي آيد، زيرا كننده اين كارها من نيستم . اين گناه درون من است كه مرا وادار مي كند مرتكب اين اعمال زشت گردم ، زيرا او از من قويتر است .
18 اكنون ديگر براي من ثابت شده است كه وجود من بخاطر اين طبيعت نفساني ، از سر تا پا فاسد است . هر چه تلاش مي كنم ، نمي توانم خود را به انجام اعمال نيكو وادارم . مي خواهم خوب باشم ، اما نمي توانم . 19 مي خواهم كار درست و خوب انجام دهم ، اما قادر نيستم . سعي مي كنم كار گناه آلودي انجام ندهم ، اما بي اختيار گناه مي كنم . 20 پس اگر كاري را انجام مي دهم كه نمي خواهم ، واضح است كه اشكال در كجاست : گناه هنوز مرا در چنگال خود اسير نگاه داشته است .
21 به نظر مي رسد كه در زندگي ، اين يك واقعيت است كه هرگاه مي خواهيم كار نيك انجام دهيم ، بي اختيار كار بد از ما سر مي زند. 22 البته طبيعت تازه ام مايل است خواست خدا را انجام دهد، 23و24و25 اما چيزي در عمق وجودم ، در طبيعت نفساني من هست كه با فكرم در جنگ و جدال مي باشد و در اين مبارزه پيروز مي شود و مرا برده گناه مي سازد، گناهي كه هنوز در درون من وجود دارد. در فكرم اراده مي كنم كه خدمتگزار از جان گذشته خدا باشم ، اما مي بينم كه هنوز اسير گناه هستم .
راهنما
روميان 7 . شريعت چه معني دارد؟
اگر ما از اين به بعد در قيد شريعت نيستيم، پس اصلاً چرا شريعت عطا شد؟ شريعت جهت نجات ما داده نشد، بلكه وسيلهاي بود جهت آمادهسازي انسان براي مواجهه با واقعيت نياز به نجات دهنده. شريعت ما را كمك ميكند تا خوب و بد را از يكديگر تميز دهيم. اگر شريعت عطا نميشد، ما از بيچارگي و عدم توانايي خود با خبر نميشديم و نياز به يك نجات دهنده را درك نميكرديم.