22 حکایت جشن عروسی؛ سؤال در باره باج و خراج، قیامت

ترجمه شریف گویا

ترجمه شریف انجیل متی


مثل جشن عروسی
«هنچنین در لوقا 14 : 15 ـ 24 »


1. عیسی باز هم برای مردم مثلی آورده گفت :
2. « پادشاهی آسمانی مانند پادشاهی است که برای عروسی پسر خود جشنی ترتیب داد.
3. او نوکران خود را فرستاد تا به دعوت شدگان بگویند در جشن حاضر شوند، اما آنها نخواستند بیایند.
4. پادشاه بار دیگر عده ای را فرستاده به آنها فرمود که به دعوت شدگان بگویند: « به جشن عروسی بیائید ، چون ضیافتی که ترتیب داده ام آماده است ، گاوها و پرواریهای خود را سربریده و همه چیز را آماده کرده ام.»
5. اما دعوت شدگان به دعوت او اعتنائی نکردند و مشغول کار خود شدند ـ یکی به مزرعه خود رفت و دیگری به کسب و کار خود پرداخت
6. در حالی که دیگران، نوکران پادشاه را گرفته زدند و آنها را کشتند.
7. وقتی پادشاه این را شنید غضبناک شد و سربازان خود را فرستاد و آنها قاتلان را کشتند و شهرشان را آتش زدند.
8. آنگاه پادشاه به نوکران خود گفت: « جشن عروسی آماده است ، اما کسانی که دعوت کرده بودم لایق نبودند.
9. پس به کوچه ها و خیابانها بروید و هر که را یافتید به عروسی دعوت کنید.»
10. آنان رفته و هر که را پیدا کردند ـ چه نیک و چه بد ـ با خود آوردند و به این ترتیب تالار از مهمانان پر شد.
11. هنگامیکه شاه وارد شد تا مهمانان را ببیند مردی را دید که لباس عروسی بر تن نداشت
12. پادشاه از او پرسید : « ای دوست ، چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمدی ؟» او ساکت ماند.
13. پس پادشاه به ملازمان خود گفت : « دست و پای او را ببندید و او را به بیرون در تاریکی بیندازید ـ در جائی که گریه و دندان بر دندان سائیدن وجود دارد»
14. زیرا دعوت شدگان بسیارند اما برگزیدگان کم هستند.»

مسأ له مالیات
«همچنین در مرقس 12 : 13 ـ 17 و لوقا 20 : 20 ـ 26 »

15. آنگاه فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیندازند.
16. آنها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عده ای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: « ای استاد ، ما می دانیم که تو مرد راستگوئی هستی چون به ظاهر انسان توجهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان ، با راستی تعلیم می دهی ،
17. پس به ما بگو عقیده تو در این باره چیست ؟ آیا دادن مالیات به امپراطور روم جایز است یا نه ؟»
18. عیسی به نیرنگ آنان پی برد و به آنان فرمود : « ای ریاکاران ، چرا می خواهید مرا امتحان کنید؟
19. سکه ای را که با آن مالیات خود را می پردازید به نشان دهید.» آنها یک سکه نقره به او دادند.
20. عیسی پرسید: « این تصویر و عنوان مال کیست ؟»
21. آنها جواب دادند: « مال قیصر .» عیسی به آنان فرمود: « پس آنچه را که مال قیصر است به قیصر و آنچه را که مال خدا است به خدا بدهید.»
22. آنها که از این پاسخ مات و مبهوت مانده بودند از آنجا بلند شده رفتند و عیسی را تنها گذاشتند.

مسأله معاد
«همچنین در مرقس 12 : 18 ـ 27 و لوقا 20 : 27 ـ 40 »

23. همان روز صدوقیان که منکررستاخیز مردگان هستند پیش او آمدند و از او سؤال نمودند:
24. « ای استاد ، موسی گفته است که هر گاه شخصی بدون اولاد بمیرد برادرش باید با زن او ازدواج کند و برای او فرزندانی بوجود آورد.
25. باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج کرد و قبل از آنکه دارای فرزندی شود مرد و زوجه او به برادرش واگذار شد.
26. همینطور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج کردند و بدون اولاد مردند.
27. آن زن هم بعد از همه مرد.
28. پس در روز قیامت آن زن همسر کدام یک از آنها خواهد بود زیرا همه آنان با او ازدواج کرده بودند؟»
29. عیسی جواب داد : « شما در اشتباهید ! نه از کلام خدا چیزی میدانید و نه از قدرت او !
30. در روز رستاخیز کسی نه زن می گیرد و نه شوهر می کند ، بلکه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند.
31. اما در خصوص رستاخیز مردگان آیا نخوانده اید که خود خدا به شما چه فرموده است ؟
32. او فرموده است : من خدای ابراهیم ، خدای اسحق و خدای یعقوب هستم . خدا خدای مردگان نیست ، بلکه خدای زندگانست.»
33. مردم که این را شنیدند ، از تعالیم او مات و مبهوت شدند.

حکم اعظم
«همچنین در مرقس 12 : 28 ـ 34 و لوقا 10 : 25 ـ 28 »

34. وقتی فریسیان شنیدند که عیسی صدوقیان را مجاب کرده است دور او را گرفتند
35. ویک نفر از آنها که معلم شریعت بود از روی امتحان از عیسی سؤالی نموده گفت :
36. « ای استاد ، کدام یک از احکام شریعت از همه بزرگتر است ؟»
37. عیسی جواب داد: « خداوند ، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار.
38. این اولین و بزرگترین حکم شریعت است.
39. دومین حکمی که بهمان اندازه مهم است شبیه اولی است ، یعنی همسایه خود را مانند خویش دوست بدار .
40. در این دو حکم تمام تورات و نوشته های انبیاء خلاصه شده است .»

مسیح کیست؟
«همچنین در مرقس 12 : 35 ـ 37 و لوقا 20 : 41 ـ 44 »

41. عیسی از آن فریسیانی که اطراف او ایستاده بودند پرسید :
42. « عقیده شما در باره مسیح چیست ؟ او فرزند کیست ؟» آنها جواب دادند : « او فرزند داود است.»
43. عیسی از آنها پرسید : « پس چطور است که داود با الهام از جانب خدا او را خداوند می خواند؟ زیرا داود می گوید:
44. خداوند به خداوند من گفت : بر دست راست من بنشین تا دشمنان تو را زیر پاهای تو قرار دهم .
45. او چطور می تواند فرزند داود باشد در صورتیکه خود داود او را خداوند می خواند؟»
هیچ کس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نکرد از او سؤالی بنماید.
ترجمه قدیمی(انجیل متی)



حكايت‌ جشن‌ عروسي‌
‌ و عيسي‌ توجّه‌ نموده‌، باز به‌ مَثَلها ايشان را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: 2 «ملكوت‌ آسمان‌ پادشاهي‌ را ماند كه‌ براي‌ پسر خويش‌ عروسي‌ كرد. 3 و غلامان‌ خود را فرستاد تا دعوت‌شدگان‌ را به‌ عروسي‌ بخوانند و نخواستند بيايند. 4 باز غلامان‌ ديگر روانه‌ نموده‌، فرمود: "دعوت‌شدگان‌ را بگوييد كه‌ اينك‌ خوان‌ خود راحاضر ساخته‌ام‌ و گاوان‌ و پرواريهاي‌ من‌ كشته‌ شده‌ و همه‌ چيز آماده‌ است‌، به‌ عروسي‌ بياييد." 5 ولي‌ ايشان‌ بي‌اعتنايي‌ نموده‌، راه‌ خود را گرفتند، يكي‌ به‌ مزرعه‌ خود و ديگري‌ به‌ تجارت‌ خويش‌ رفت‌. 6 و ديگران‌ غلامان‌ او را گرفته‌، دشنام‌ داده‌، كشتند. 7 پادشاه‌ چون‌ شنيد، غضب‌ نموده‌، لشكريان‌ خود را فرستاده‌، آن‌ قاتلان‌ را به‌ قتل‌ رسانيد و شهر ايشان‌ را بسوخت‌. 8 آنگاه‌ غلامان‌ خود را فرمود: "عروسي‌ حاضر است‌؛ ليكن‌ دعوت‌ شدگان‌ لياقت‌ نداشتند. 9 الا´ن‌ به‌ شوارع‌ عامّه‌ برويد و هر كه‌ را بيابيد به‌ عروسي‌ بطلبيد." 10 پس‌ آن‌ غلامان‌ به‌ سر راهها رفته‌، نيك‌ و بد هر كه‌ را يافتند جمع‌ كردند، چنانكه‌ خانه‌ عروسي‌ از مجلسيان‌ مملّو گشت‌. 11 آنگاه‌ پادشاه‌ بجهت‌ ديدن‌ اهل‌ مجلس‌ داخل‌ شده‌، شخصي‌ را در آنجا ديد كه‌ جامه‌ عروسي‌ در بر ندارد. 12 بدو گفت‌: "اي‌ عزيز چطور در اينجا آمدي‌ و حال‌ آنكه‌ جامه‌ عروسي‌ در بر نداري‌؟" او خاموش‌ شد. 13 آنگاه‌ پادشاه‌ خادمان‌ خود را فرمود: "اين‌ شخص‌ را دست‌ و پا بسته‌ برداريد و در ظلمت‌ خارجي‌ اندازيد، جايي‌ كه‌ گريه‌ و فشار دندان‌ باشد." 14 زيرا طلبيدگان‌ بسيارند و برگزيدگان‌ كم‌.»
سؤال‌ درباره‌ پرداخت‌ باج‌ و خراج‌
(مرقس‌ 12:13-17، لوقا 20:20-26)
15 پس‌ فريسيان‌ رفته‌، شورا نمودند كه‌ چطور او را در گفتگو گرفتار سازند. 16 و شاگردان‌ خود را با هيروديان‌ نزد وي‌ فرستاده‌، گفتند: «استادا مي‌دانيم‌ كه‌ صادق‌ هستي‌ و طريق‌ خدا را به‌راستي‌ تعليم‌ مي‌نمايي‌ و از كسي‌ باك‌ نداري‌ زيرا كه‌ به‌ ظاهر خلق‌ نمي‌نگري‌. 17 پس‌ به‌ ما بگو رأي‌ تو چيست‌. آيا جزيه‌ دادن‌ به‌ قيصر رواست‌ يا نه‌؟» 18 عيسي‌ شرارت‌ ايشان‌ را درك‌ كرده‌، گفت‌: «اي‌ رياكاران‌، چرا مرا تجربه‌ مي‌كنيد؟ 19 سكّة‌ جزيه‌ را به‌ من‌ بنماييد.» ايشان‌ ديناري‌ نزد وي‌ آوردند. 20 بديشان‌ گفت‌: «اين‌ صورت‌ و رقم‌ از آن‌ كيست‌؟» 21 بدو گفتند: «از آنِ قيصر.» بديشان‌ گفت‌: «مال‌ قيصر را به‌ قيصر ادا كنيد و مال‌ خدا را به‌ خدا!» 22 چون‌ ايشان‌ شنيدند، متعجّب‌ شدند و او را واگذارده‌، برفتند.
سؤال‌ درباره‌ قيامت‌
(مرقس‌ 12:18-27، لوقا 20:27-40)
23 و در همان‌ روز، صدّوقيان‌ كه‌ منكر قيامت‌ هستند نزد او آمده‌، سؤال‌ نموده‌، 24 گفتند: «اي‌ استاد، موسي‌ گفت‌ اگر كسي‌ بي‌اولاد بميرد، مي‌بايد برادرش‌ زن‌ او را نكاح‌ كند تا نسلي‌ براي‌ برادر خود پيدا نمايد. 25 باري‌ در ميان‌ ما هفت‌ برادر بودند كه‌ اوّل‌ زني‌ گرفته‌، بمرد و چون‌ اولادي‌ نداشت‌ زن‌ را به‌ برادر خود ترك‌ كرد. 26 و همچنين‌ دوّمين‌ و سوّمين‌ تا هفتمين‌. 27 و آخر از همه‌ آن‌ زن‌ نيز مرد. 28 پس‌ او در قيامت‌، زن‌ كدام‌ يك‌ از آن‌ هفت‌ خواهد بود زيرا كه‌ همه‌ او را داشتند؟» 29 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «گمراه‌ هستيد از اين‌ رو كه‌ كتاب‌ و قوّت‌ خدا را در نيافته‌ايد، 30 زيرا كه‌ در قيامت‌، نه‌ نكاح‌ مي‌كنند و نه‌ نكاح‌ كرده‌ مي‌شوند بلكه‌ مثل‌ ملائكه‌ خدا در آسمان‌ مي‌باشند. 31 امّا درباره‌ قيامت‌ مردگان‌، آيا نخوانده‌ايد كلامي‌ را كه‌ خدا به‌ شماگفته‌ است‌، 32 من‌ هستم‌ خداي‌ ابراهيم‌ و خداي‌ اسحاق‌ و خداي‌ يعقوب‌؟ خدا، خداي‌ مردگان‌ نيست‌ بلكه‌ خداي‌ زندگان‌ است‌.»
بزرگترين‌ حكم‌
(مرقس‌ 12:28-34)
33 و آن‌ گروه‌ چون‌ شنيدند، از تعليم‌ وي‌ متحيّر شدند. 34 امّا چون‌ فريسيان‌ شنيدند كه‌ صدّوقيان‌ را مجاب‌ نموده‌ است‌، با هم‌ جمع‌ شدند. 35 و يكي‌ از ايشان‌ كه‌ فقيه‌ بود، از وي‌ به‌ طريق‌ امتحان‌ سؤال‌ كرده‌، گفت‌: 36 «اي‌ استاد، كدام‌ حكم‌ در شريعت‌ بزرگتر است‌؟» 37 عيسي‌ وي‌ را گفت‌: «اينكه‌ خداوند خداي‌ خود را به‌ همه‌ دل‌ و تمامي‌ نفس‌ و تمامي‌ فكر خود محبّت‌ نما. 38 اين‌ است‌ حكم‌ اوّل‌ و اعظم‌. 39 و دوّم‌ مثل‌ آن‌ است‌ يعني‌ همسايه‌ خود را مثل‌ خود محبّت‌ نما. 40 بدين‌ دو حكم‌، تمام‌ تورات‌ و صُحُف‌ انبيا متعلّق‌ است‌.»
ناتواني‌ از جواب‌ دادن‌ به‌ عيسي‌
(مرقس‌ 12:35-37، لوقا 20:41-44)
41 و چون‌ فريسيان‌ جمع‌ بودند، عيسي‌ از ايشان‌ پرسيده‌، 42 گفت‌: «درباره‌ مسيح‌ چه‌ گمان‌ مي‌بريد؟ او پسر كيست‌؟» بدو گفتند: «پسر داود.» 43 ايشان‌ را گفت‌: «پس‌ چطور داود در روح‌، او را خداوند مي‌خواند؟ چنانكه‌ مي‌گويد: 44 "خداوند به‌ خداوند من‌ گفت‌، به‌ دست‌ راست‌ من‌ بنشين‌ تا دشمنان‌ تو را پاي‌انداز تو سازم‌." 45 پس‌ هرگاه‌داود او را خداوند مي‌خواند، چگونه‌ پسرش‌ مي‌باشد؟» 46 و هيچ‌كس‌ قدرت‌ جواب‌ وي‌ هرگز نداشت‌ و نه‌ كسي‌ از آن‌ روز ديگر جرأت‌ سؤال‌ كردن‌ از او نمود.
ترجمه هزاره نو

ترجمه تفسیری


نبايد نسبت به ملكوت خداوند بي اعتنا بود
عيسي براي تشريح ملكوت آسمان ،حكايت ديگري بيان كرده ، گفت :
«پادشاهي براي عروسي پسرش جشن مفصلي ترتيب داد 3 و عده بسياري را نيز به اين جشن دعوت كرد. وقتي همه چيز آماده شد، افراد خود را به دنبال دعوت شدگان فرستاد تا آنان را به جشن بياورند. اما هيچكس نيامد! 4 پس بار ديگر افرادي فرستاد تا بگويند: "عجله كنيد! به عروسي بياييد! زيرا گاوهاي پرواري خود را سر بريده ام و همه چيز آماده است !"
5 «ولي مهمانان با بي اعتنايي ، پوزخندي زدند و هر يك به سر كار خود رفتند، يكي به مزرعه اش و ديگري به محل كسب خود! 6 حتي بعضي ، فرستاده هاي پادشاه را زدند و چند نفرشان را نيز كشتند.
7 «وقتي خبر به گوش پادشاه رسيد، به خشم آمد و فوري سپاهي فرستاده ، همه آنان را كشت و شهرشان را به آتش كشيد. 8 سپس به افراد خود گفت : جشن عروسي سر جاي خود باقي است ، اما مهماناني كه من دعوت كرده بودم ، لياقت آن را نداشتند. 9 حال ، به كوچه و بازار برويد و هر كه را ديديد به عروسي دعوت كنيد.
10 «پس ايشان رفته ، هر كه را يافتند، خوب و بد، با خود آوردند، بطوريكه تالار عروسي از مهمانان پر شد. 11 ولي وقتي پادشاه وارد شد تا به مهمانان خوش آمد گويد، متوجه شد يكي از آنان لباس مخصوص عروسي را كه برايش آماده كرده بودند، به تن ندارد.
12 «پادشاه از او پرسيد: رفيق ، چرا بدون لباس عروسي به اينجا آمدي ؟ ولي او جوابي نداشت بدهد.
13 «پس پادشاه دستور داد: دست و پايش را ببنديد و بيرون در تاريكي رهايش كنيد تا در آنجا گريه و زاري كند.
14 «پس ملاحظه مي كنيد كه دعوت شدگان بسيارند، اما برگزيدگان كم !»

جواب دندان شكن
15 فريسيان با هم مشورت كردند تا راهي بيابند كه عيسي را به هنگام بحث به دام بيندازند و مدركي از سخنانش عليه او بدست آورند و دستگيرش كنند. 16 پس تصميم گرفتند چند نفر از پيروان خود را با عده اي از هواداران هيروديس پادشاه ، نزد عيسي بفرستند و اين سؤال را از او بكنند: «استاد، مي دانيم كه شما درستكاريد و هر چه مي گوييد به آن عمل مي كنيد؛ و بدون اين كه از كسي باكي داشته باشيد و يا به آن چه مردم مي گويند توجه كنيد، حقيقت را مي گوييد. 17 حال بفرماييد آيا بايد به دولت روم باج و خراج داد يا خير؟»
18 عيسي كه مي دانست آنها چه نقشه اي در سر دارند، جواب داد: «اي رياكاران ، با اين سؤالها مي خواهيد مرا غافلگير كنيد؟ 19 يكي از سكه هايي را كه با آن باج و خراج مي دهيد، به من نشان دهيد.» به او سكه اي دادند.
20 از ايشان پرسيد: «عكس و نام چه كسي روي سكه نقش شده است ؟»
21 جواب دادند: «امپراطور روم .»
فرمود: «بسيار خوب ، مال امپراطور را به امپراطور بدهيد، و مال خدا را به خدا.»
22 جواب عيسي ايشان را مات و مبهوت ساخت ؛پس او را رها كرده ، رفتند.

آيا قيامتي در كار هست ؟
23 در همان روز، يك دسته از صدوقي ها كه معتقد بودند مرگ پايان زندگي است و قيامتي در كار نيست ، نزد عيسي آمدند و پرسيدند: 24 «استاد، موسي فرموده است كه اگر مردي بي اولاد فوت شود، برادر آن مرد بايد زن او را بگيرد و فرزندان ايشان وارث تمام دارايي آن متوفي خواهند شد و نسل او به حساب خواهند آمد. 25 ما خانواده اي را مي شناختيم كه هفت برادر بودند. اولي ، زني گرفت و بي اولاد فوت كـرد. بنابراين همسـر او، زن برادر دومـي شـد. 26 اين يكي هم بي اولاد مرد، و آن زن به عقد برادر سومي درآمد؛ و به همين ترتيب ادامه يافت و او زن هر هفت برادر شد. 27 در آخر، آن زن نيز درگذشت . 28 حال در روز قيامت ، آن زن ، همسر كداميك از اين برادران خواهد بود؟ چون او در واقع زن همه ايشان بوده است .»
29 عيسي جواب داد: «سؤال شما نشان مي دهد كه چقدر در اشتباهيد. نه از كلام خدا چيزي مي دانيد، نه از قدرت خدا. 30 زيرا در روز قيامت ، انسانها ديگر ازدواج نمي كنند بلكه مثل فرشتگان آسمان خواهند بود. 31 اما درباره روز قيامت ، مگر در كتاب آسماني نخوانده ايد كه خدا مي فرمايد: 32 من هستم خداي ابراهيم ، اسحاق و يعقوب ؟ پس خدا، خداي مردگان نيست ، بلكه خداي زندگان مي باشد.»

بزرگترين دستور خدا
33 مردم از جواب عيسي بسيار حيرت كردند و تحت تأثير قرار گرفتند. 34و35 اما فريسيان وقتي شنيدند كه عيسي چه جواب دندان شكني به صدوقيان داده است ، تصميم گرفتند خودشان او را در بحث گرفتار سازند.
از اينرو، يكي از فريسي ها كه از علماي ديني بود، پرسيد: 36 «استاد، در ميان دستورهاي مذهبي كداميك از همه مهم تر است ؟»
37 عيسي جواب داد: «خداوند را كه خداي توست ، با تمام قلب و جان و عقل خود دوست داشته باش . 38و39 اين اولين و مهم ترين دستور خداست . دومين دستور مهم نيز مانند اولي است : همسايه خود را دوست بدار، به همان اندازه كه خود را دوست مي داري . 40 تمام احكام خدا و گفتار انبياء در اين دو حكم خلاصه مي شود و اگر شما اين دو را انجام دهيد، در واقع همه را انجام داده ايد.»
41 در همان حال كه فريسيان دور عيسي را گرفته بودند، از ايشان پرسيد: 42 «درباره مسيح چه فكر مي كنيد؟ او پسر كيست ؟» جواب دادند: «پسر داود پيغمبر.»
43 عيسي پرسيد: «پس چرا داود با الهام خدا، مسيح را خداوند مي خواند؟ زيرا او در كتاب زبور گفته است : 44 خدا به خداوند من گفت : به دست راست من بنشين ، تا دشمنانت را زير پايهايت بيفكنم . 45 چگونه ممكن است داود پسر خود را خداوند خود بخواند؟» 46 ايشان جوابي نداشتند؛ و پس از آن ديگر كسي جرأت نكرد از او سؤالي بكند.

راهنما

متي‌ 22 : 1 - 14 . مثل‌ جشن‌ عروسي‌
در اين‌ بخش‌، تشريح‌ ديگري‌ از يك‌ نكتة‌ خاص‌ ارائه‌ داده‌ شده‌ است‌: اين‌ مثل‌ در مورد قوم‌ برگزيدة‌ خدا است‌. آنها رفتار بيشرمانه‌اي‌ با انبياي‌ الهي‌ از خود نشان‌ دادند. به‌ همين‌ دليل‌ امتيازات‌ خاص‌ خود را از دست‌ دادند. در نتيجه‌ امّتهاي‌ ديگر نيز دعوت‌ شدند. اين‌ مثل‌ به‌ نكتة‌ ديگري‌ نيز اشاره‌ مي‌كند و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ دعوت‌ شدگان‌ جديد نيز بايد مراقب‌ باشند تا سرنوشت‌ مدعوين‌ قبلي‌، گريبانگير آنها نگردد.
متي‌ 22 : 15 - 22 ، پرداخت‌ ماليات‌ به‌ قيصر (به‌ مرقس‌ 12 : 13 - 17 مراجعه‌ شود).
متي‌ 22 : 23 - 33 ، قيامت‌ مردگان‌ (به‌ مرقس‌ 12 : 18 - 27 مراجعه‌ شود).
متي‌ 22 : 34 - 40 ، حكم‌ اعظم‌ (به‌ مرقس‌ 12 : 28 - 34 مراجعه‌ شود).
متي‌ 22 : 41 - 46 ، پسر داود (به‌ مرقس‌ 12 : 35 - 37 مراجعه‌ شود).
  • مطالعه 1548 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ب ظ, %02 %676 %1394 %15:%بهمن