به زمان اعتمادی نیست اگر خود را دگرگون کردی نوروز است

به زمان اعتمادی نیست اگر خود را دگرگون کردی نوروز است

رسید روز نو دوباره بر دیار رستم دلیر

 

دمید فصل گل به سرزمین کورش کبیر

 

شکوفه زد درخت یاس بر فراز تخت جم

 

زدوده ایزد زمین ز ما تمام رنج و درد و غم

 

طنین نقل قصه های شاعر غیور طوس

 

نشسته بر لبان مردمان مثال بوس

 

صدای فال حافظ است قیل وقال بلبلان

 

نوای ساز و شعر رودکیست در میان

 

دوباره روزگار نو شدوزمان رستن شکوفه ها

 

زمان خوب عاشقی و جنبش عجبیب رودها

 

کبوتران به مستی شرابها رفته اند تا به اوج آسمان

 

برای جشن سال نو گشوده اند بال و پر پری وشان

 

رسید روز اولین که زندگی از آن شروع شد

 

رسید لحظه ایی که عاشقی از آن طلوع کرد

 

بهار سر رسید فخر و سرور تمام جشنها و شور ها

 

دوباره زاده شد به هر طرف جوانه ها و سبزها

 

بیا تو ای نژاد برتر زمین به روز اولین عاشقی

 

اگر چه در دیار ماست ظلم و جور اجنبی

 

اگر چه گشته میهنت به دست ظالمان اسیر

 

اگر چه تاج و تخت جم به ناکسی کشیده شد به زیر

 

اگر چه آرشی نمانده تا کمان خود به سوی دشمنان کشد

 

اگر چه کاوه ها به جرم حرف حق به بند می شوند

 

بیا به شور این بهار و لطف حق که تازه کرد روزگار

 

کمر ببند و رو به جنگ حاکمان اجنبی که شد بهار

 

طلوع کن چو خورشید فرشیدور ، از پس کوه البرز پیر

 

بزن بر سر ناکسان نعره ایی مثل شیر

 

بکش غرش و نعره ایی ، زاده شو با بهار

 

بیا چون مسیحا به دلها به جانها محبت بکار

 

دوباره بیاور بساط می و مهربانی را میان

 

به هر کوی و برزن سرود وطن را بخوان

 

بکش غرش و نعره ایی ، زاده شو با بهار

 

بیا چون مسیحا به دلها به جانها محبت بکار

 

  • مطالعه 2408 مرتبه