شکیبایی عطایی است الهی که خود را در مواجه شدن با ظلم و خصومت نمایان می‌سازد. خصیصۀ شکیبایی را نباید با انفعال اشتباه گرفت زیرا که شکیبایی ریشه در محبت خدا دارد، محبتی که با شکیبایی متحمل دیگری است. در عهدعتیق، به‌دفعات به عبارت "خدای دیرغضب" بر می‌خوریم (خروج ۳۴:‏۶، اعداد ۱۴:‏۱۸، نحمیا ۹:‏۱۷، مزمور ۸۶:‏۵، ۱۰۳:‏۸، ۱۴۵:‏۸، یوئیل ۲‏:‏۱۳ و یونس ۴:‏۲). واژۀ یونانی "ماکروتومیا" نیز به‌خوبی بیانگر نوعی عمل و شکیبایی است که خشم را مهار می‌کند.

زبان عبری حاوی واژگان مختلف برای مقولۀ محبت است که طیف وسیعی از محبت انسانها به یکدیگر (رومیان ۹:‏۱۷)، عشق خدا به انسان و عشق انسان به خدا را در بر می‌گیرد. آنچه در بررسی محتوای این محبت چه از نقطه‌نظر الهی و یا انسانی حائز اهمیت است تأکید آن بر اهمیت نزدیکی رابطه و شخصیت‌ورزی آن است. به بیان دیگر محبت در عهدعتیق معطوف به دیگری است (تثنیه ۶:‏۵)، نیرویی است که شخص را به‌سوی کنشی برای خیر دیگری به‌پیش می‌راند.

در عهد عتیق به ندرت به فرزندخواندگی اشاره شده است. زبان عبری برای این عمل از هیچ اصطلاح فنی برخوردار نیست، و این عمل در احکام شرعی عهد عتیق به چشم نمی‌خورد. دلیل این امر شاید وجود چندین راه حل دیگر برای مساله نازایی در ازدواج در میان اسرائیلیان باشد.

شادی چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید معرف وضعیتی است فراتر از عواطف صرف که در آن خداوند سرچشمۀ همۀ نیکویی‌ها و خوشی‌ها قلمداد می‌شود (مزمور ۱۶:‏۱۱، فیلیپیان ۴:‏۴ و رومیان ۱۵:‏۱۳). به یک معنا، شادی توشۀ زندگی مسیحی بر زمین (اول پطرس ۱:‏۸) و همچنین به یاد آورندۀ کیفیت حیات جاودانی است که شخص مسیحی در پادشاهی خدا از آن برخوردار خواهد بود (مکاشفه ۱۹:‏۷).

..."اَبّا" واژه‌ای است آرامی، با حالتی تأکیدی، به معنی "پدر". این کلمه وارد زبان عبری شد و در تلمود بابلی مکرراً به‌کار رفت. در تلمود بابلی از این کلمه برای مخاطب قرار دادن پدر توسط فرزندش و نیز ربی‌ها استفاده شده است. این کلمه حالتی گرم و صمیمی را انتقال می‌داد و نیز حاکی از احترام فرزند به پدرش بود؛ اما در محافل یهودی، هیچ‌گاه برای مخاطب قرار دادن خدای متعال به‌کار نمی‌رفت.

در عهدعتیق مجازات مرگ سنگسار بود اما گاه اجساد بر درختی باقی می‌ماندند تا برای متخلفین هشداری جدی باشد (یوشع ۱۰:‏۲۶ ، تثنیه ۲۱:‏۲۲-‏‏‏۲۳). یهودیان مرگ این اشخاص را به مثابۀ لعنت خدا بر زندگیشان می‌انگاشتند (غلاطیان ۳:‏۱۳) و جسد آنها می‌بایست پیش از غروب شب مدفون می‌شد (یوحنا ۱۹‏‌:۳۱). صلیب عیسی مطابق اشارات عهدجدید یادآور همان درختی است که در عهدعتیق سمبل لعنت و حقارت بود (اعمال ۵:‏۳۰، ۱۰:‏۳۹، اول پطرس ۲:‏۲۴).

کلمه‌ای که در ترجمۀ کتاب‌مقدس قدیمی فارسی "عدالت"، در ترجمۀ انجیل شریف "نیکی مطلق" و در ترجمۀ هزارۀ نو "پارسایی" ترجمه شده است، برگردان واژۀ عبری sedeq “صِدِق" در عهدعتیق و واژۀ یونانی dikaiosynei "دیکایوسونِی" در عهدجدید است. صفت فاعلی همین کلمه در ترجمه‌های نامبرده به ترتیب "عادل"، "نیک مطلق" و "پارسا" ترجمه شده است. کلمۀ "صِدِق" احتمالاً از ریشۀ عربی به‌معنی "مستقیم بودن" است و در نتیجه، مفهوم انطباق با یک مقیاس یا معیار را القاء می‌کند. اما این کلمه و مشتقات آن در کاربرد کتاب‌مقدسی معنای بسیار غنی‌تری دارد.

واژۀ ایمان در عهدعتیق با واژگان دیگری از جمله توکل، اعتماد و امید مترادف شده‌ است. عهدعتیق همچون عهدجدید مبنای رابطه با خدا را تکیه و اعتماد بر او می‌داند (مزمور ۳۷‌:۳، ۲۶‌:۱ و امثال ۳‌‌:۵‏‏). تکیه و اعتماد بر همۀ منابع خارج از خدا در عهدعتیق نکوهیده شده ‌است (امثال ۲۸‌:۲۶‏، حزقیال ۳۳‌:۱۳‏، هوشع ۱۰‌:‏۱۳، اشعیا ۴۲‌:۱۷). ارمیای نبی اعتماد بر بشر را به‌عنوان منبع امنیت به‌شدت محکوم می‌کند (ارمیا ۱۷‌:۱۵).

فیض و لطف الهی مفاهیم دیگری نیز از جمله بخشش، نجات، تجربۀ حیات، توبه و محبت خدا را در بر می‌گیرد. واژۀ عبری آن به معنای "وفاداری" و یا "محبت پابرجای"، محبوب به محبوبۀ خویش است. لطفی که محبوبه شایستگی دریافت آن را ندارد زیرا که همیشه علیه محبوب خود طغیان کرده است اما دلدار برای عشق و لطف خود دلایلی دارد که دلداده از آن بی‌خبرست. لطف الهی همیشه فراتر از بایدهای اخلاقی و ضوابط مذهبی عمل کرده است (تثنیه ۷:‏۷ و ‏۸). در نوشته‌های انبیا قلب و روح تازه، ثمرۀ لطف خداست (حزقیال ۳۶:‏۲۶ ؛ ارمیا ۳۱:‏۳۱-۳۴).

در فرهنگ فارسی معین واژۀ کفاره چنین تعریف شده است: «عملی که با انجام آن گناه پاک می‌شود». این کلمه در کتاب‌مقدس فارسی برای بیان طریقی به‌کار برده شده که خدا برای رفع و آمرزش گناه انسان فراهم آورده است. کلام خدا به‌وضوح بر جهان‌شمول بودن گناه، وخامت وضع بشر و ناتوانایی انسان در مقابله با گناه تأکید می‌ورزد (رومیان ۳‏:۲۳، مرقس ۱۰‏:۱۸، اول پادشاهان ۸‏:۴۶، مزمور ۱۴‏:۳، اشعیا ۵۹‏:۲، کولسیان ۱‏:۲۱ و امثال ۱۵‏:۲۹). از این‌رو، لزوم کفاره بدیهی به‌نظر می‌رسد.

صفحه1 از5