ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب دوم تواریخ)
تهديد سنخاريب
و بعد از اين امور و اين امانت، سَنْخاريب، پادشاه آشور آمده، به يهودا داخل شد، و به ضد شهرهاي حصاردار اردو زده، خواست كه آنها را براي خود مفتوح نمايد. 2 و چون حِزْقيّا ديد كه سنخاريب آمده است و قصد مقاتله با اورشليم دارد، 3 آنگاه با سرداران و شجاعان خود مشورت كرد كه آب چشمههاي بيرون شهر را مسدود نمايد. پس اورا اعانت كردند. 4 و خلق بسياري جمع شده، همة چشمهها و نهري را كه از ميان زمين جاري بود مسدود كردند، و گفتند: «چرا بايد پادشاهان آشور بيايند و آب فراوان بيابند؟» 5 پس خويشتن را تقويت داده، تمامي حصار را كه شكسته بود، تعمير نمود و آن را تا برجها بلند نمود و حصار ديگري بيرون آن بنا كرد و مِلُّو را در شهر داود مستحكم نمود و اسلحهها و سپرهاي بسياري ساخت. 6 و سرداران جنگي بر قوم گماشت و ايشان را در جاي وسيع نزد دروازه شهر جمع كرده، سخنان دلا´ويز به ايشان گفت 7 كه «دلير و قوي باشيد! و از پادشاه آشور و تمامي جمعيتي كه با وي هستند، ترسان و هراسان مشويد! زيراآنكه با ماست از آنكه با وي است قويتر ميباشد. 8 با او بازوي بشري است و با ما يَهُوَه خداي ما است تا ما را نصرت دهد و در جنگهاي ما جنگ كند.» پس قوم بر سخنان حِزْقيّا پادشاه يهودا اعتماد نمودند.
9 و بعد از آن سنخاريب، پادشاه آشور، بندگان خود را به اورشليم فرستاد و خودش با تمامي حشمتش در برابر لاكيش بودند كه به حِزْقيّا پادشاه يهودا و تمامي يهودا كه در اورشليم بودند، بگويند: 10 «سنخاريب پادشاه آشور چنين ميفرمايد: بر چه چيز اعتماد داريد كه در محاصره در اورشليم ميمانيد؟ 11 آيا حِزْقيّا شما را اغوا نميكند تا شما را با قحط و تشنگي به موت تسليم نمايد كه ميگويد: يَهُوَه خداي ما، ما را از دست پادشاه آشور رهايي خواهد داد؟ 12 آيا همين حِزْقيّا مكانهاي بلند و مذبحهاي او را منهدم نساخته، و به يهودا و اورشليم امر نفرموده و نگفته است كه پيش يك مذبح سجده نماييد و بر آن بخور بسوزانيد؟ 13 آيا نميدانيد كه من و پدرانم به همة طوايف كشورها چه كردهايم؟ مگر خدايان امّتهاي آن كشورها هيچ قدرتي داشتند كه زمين خود را از دست من برهانند؟ 14 كدام يك از همة خدايان اين امّتهايي كه پدران من آنها را هلاك ساختهاند، قادر بر رهانيدن قوم خود از دست من بود تا خداي شما قادر باشد كه شما را از دست من رهايي دهد؟ 15 پس حال، حِزْقيّا شما را فريب ندهد و شما را به اينطور اغوا ننمايد و بر او اعتماد منماييد، زيرا هيچ خدا از خدايان جميع امّتها و ممالك قادر نبوده است كه قوم خود را از دست من و از دست پدرانم رهايي دهد، پس به طريق اولي' خداي شما شما را از دست مننخواهد رهانيد.»
16 و بندگانش سخنان زياده به ضد يَهُوَه خدا و به ضد بندهاش حزقيا گفتند. 17 و مكتوبي نيز نوشته، يَهُوَه خداي اسرائيل را اهانت نمود و به ضد وي حرف زده، گفت: «چنانكه خدايان امّتهاي كشورها قوم خود را از دست من رهايي ندادند، همچنين خداي حِزْقيّا قوم خويش را از دست من نخواهد رهانيد.» 18 و به آواز بلند به زبان يهود به اهل اورشليم كه بر ديوار بودند، ندا در دادند تا ايشان را ترسان و مشوش ساخته، شهر را بگيرند. 19 و دربارة خداي اورشليم مثل خدايان امّتهاي جهان كه مصنوع دست آدميان ميباشند، سخن گفتند.
20 پس حِزْقيّا پادشاه و اشعياء ابن آموص نبي دربارة اينْ دعا كردند و به سوي آسمان فرياد برآوردند. 21 و خداوند فرشتهاي فرستاده، همة شجاعان جنگي و رؤسا و سرداران را كه در اردوي پادشاه آشور بودند، هلاك ساخت و او با روي شرمنده به زمين خود مراجعت نمود. و چون به خانة خداي خويش داخل شد، آناني كه از صُلبش بيرون آمده بودند، او را در آنجا به شمشير كشتند. 22 پس خداوند حِزْقيّا و سَكَنة اورشليم را از دست سَنْحاريب پادشاه آشور و از دست همه رهايي داده، ايشان را از هر طرف نگاهداري نمود. 23 و بسياري هدايا به اورشليم براي خداوند و پيشكشها براي حِزْقيّا پادشاه يهودا آوردند و او بعد از آن به نظر همة امّتها محترم شد.
بيماري و غرور حزقيا
24 و در آن ايام حِزْقيّا بيمار و مشرف به موت شد. اما چون نزد خداوند دعا نمود، او با وي تكلمكرد و وي را علامتي داد. 25 ليكن حِزْقيّا موافق احساني كه به وي داده شده بود، عمل ننمود زيرا دلش مغرور شد و غضب بر او و يهودا و اورشليم افروخته گرديد. 26 اما حِزْقيّا با ساكنان اورشليم، از غرور دلش تواضع نمود، لهذا غضب خداوند در ايام حِزْقيّا بر ايشان نازل نشد.
27 و حِزْقيّا دولت و حشمت بسيار عظيمي داشت و به جهت خود مخزنها براي نقره و طلا و سنگهاي گرانبها و عطريات و سپرها و هر گونه اسباب نفيسه ساخت. 28 و انبارها براي محصولات از گندم و شيره و روغن و آخُرها براي انواع بهايم و آغلها به جهت گلهها. 29 و به جهت خود شهرها ساخت و مواشي گلهها و رمههاي بسيار تحصيل نمود زيرا خدا اندوختههاي بسيار فراوان به او عطا فرمود. 30 و همين حِزْقيّا منبع عالي آب جيحون را مسدود ساخته، آن را به راه راست به طرف غربي شهر داود فرود آورد. پس حِزْقيّا در تمامي اعمالش كامياب شد. 31 اما در امر ايلچيانِ سرداران بابل كه نزد وي فرستاده شده بودند تا دربارة آيتي كه در زمين ظاهر شده بود پرسش نمايند، خدا او را واگذاشت تا او را امتحان نمايد و هر چه در دلش بود بداند.
وفات حزقيا
32 و بقية وقايع حِزْقيّا و حسنات او اينك در رؤياي اشعيا ابنآموص نبي و در تواريخ پادشاهان يهودا و اسرائيل مكتوب است. 33 پس حِزْقيّا با پدران خود خوابيد و او را در بلندي مقبرة پسران داود دفن كردند؛ و تمامي يهودا و ساكنان اورشليم او را در حين وفاتش اكرامنمودند؛ و پسرش مَنَسَّي در جايش سلطنت نمود.
ترجمه تفسیری
آشوريها اورشليم را محاصره ميكنند
(دوم پادشاهان 18:13-37، 19:14-19، 35-37،
اشعيا 36:1-22، 37:8-38)
مدتي بعد از اصلاحات حزقياي پادشاه، سنحاريب، پادشاه آشور به سرزمين يهودا هجوم آورد و شهرهاي حصاردار را محاصره كرد و در صدد تسخير آنها برآمد.
2 وقتي حزقيا فهميد كه سنحاريب قصد حمله به اورشليم را دارد 3 با مقامات مملكتي و فرماندهان سپاه به مشورت پرداخت. آنها تصميم گرفتند چشمههاي آب بيرون شهر را ببندند. 4 پس عده زيادي از مردم را جمع كردند و چشمهها و نهري را كه در ميان مزرعهها جاري بود، مسدود ساختند. آنها گفتند: «نبايد بگذاريم پادشاه آشور به آب دسترسي پيدا كند.»
5 سپس حزقيا قسمتهاي خراب شده حصار اورشليم را تعمير كرد و بر آن برجهايي ساخت. او حصار ديگري نيز در پشت حصار اصلي درست كرده به اين وسيله نيروي دفاعي خود را تقويت نمود. همچنين قلعه ملو را كه در شهر داود بود مستحكم نمود و تعداد زيادي سلاح و سپر تهيه ديد. 6 حزقيا مردم شهر را فرا خواند و فرماندهان بر آنها گماشت و آنها را در دشت وسيع مقابل شهر جمع كرده، با اين كلمات آنها را تشويق نمود:
7 «دلير و قوي باشيد و از پادشاه آشور و سپاه بزرگ او نترسيد، زيرا آن كه با ماست تواناتر از اوست! 8 پادشاه آشور سپاه بزرگي همراه خود دارد ولي آنها انسانهايي بيش نيستند، اما ما خداوند، خدايخود را همراه خود داريم كه به ما كمك ميكند و براي ما ميجنگد.» اين سخنان حزقيا به ايشان قوت قلب بخشيد.
9 آنگاه سنحاريب، پادشاه آشور كه با سپاه بزرگ خود شهر لاكيش را محاصره كرده بود، قاصداني را با اين پيام نزد حزقيا و مردم يهودا كه در اورشليم جمع شده بودند فرستاد:
10 «سنحاريب، امپراطور آشور چنين ميگويد: به چه كسي اميد بستهايد كه در اورشليم در محاصره باقي ميمانيد؟ 11 حزقياي پادشاه با اين وعده كه خداوند شما را از چنگ پادشاه آشور خواهد رهانيد، ميخواهد شما را آنقدر در آنجا نگهدارد تا از گرسنگي و تشنگي بميريد. 12 مگر همين حزقيا نبود كه تمام معبدهاي خدا را كه برفراز تپهها بود خراب كرد و به يهودا و اورشليم دستور داد كه فقط در برابر يك قربانگاه عبادت كنند و فقط بر روي آن بخور بسوزانند؟ 13و14 مگر نميدانيد من و اجداد من چه بر سر قومهاي ديگر آوردهايم؟ كدام يك از خدايان آن قومها توانستند براي نجات سرزمينشان كاري انجام دهند؟ پس آيا فكر ميكنيد خداي شما ميتواند شما را از چنگ من برهاند؟ 15 نگذاريد حزقيا شما را فريب دهد. حرفهاي او را باور نكنيد. باز هم ميگويم، خدايان هيچ مملكتي تاكنون نتواستهاند قوم خود را از دست من و اجدادم برهانند، چه رسد به خداي شما.» 16 قاصدان پادشاه آشور، سخنان اهانتآميز بسياري برضد خداوند و خدمتگزار او حزقيا گفتند. 17 همچنين امپراطور آشور نامهاي به اين مضمون برضد خداوند، خداي اسرائيل نوشته، او را اهانت نمود: «خدايان ممالك ديگر نتوانستند ملت خود را از چنگ من برهانند، مسلماً خداي حزقيا هم نخواهد توانست ملت خود را از دست من برهاند.» 18 قاصدان با صداي بلند به زبان عبري، مردمي را كه روي حصار شهر جمع شده بودند تهديد ميكردند و سعي داشتند آنها را بترسانند و مضطرب كنند تا بتوانند شهر را بگيرند. 19 قاصدان گمان ميكردند خداي اورشليم هم مانند خدايان ساير كشورها ساخته و پرداخته دست انسان است؛ به اين دليل بود كه چنينسخن ميگفتند.
20 سپس حزقياي پادشاه و اشعياي نبي (پسر آموص) دعا كردند و از خدا كمك طلبيدند. 21 خداوند نيز فرشتهاي فرستاد و سربازان آشور و همه فرماندهان و افسرانشان را هلاك كرد. پس سنحاريب با خفت به سرزمين خود بازگشت و هنگامي كه داخل معبد خداي خود شد، پسران خودش او را در آنجا كشتند. 22 به اين طريق خداوند، حزقيا و مردم اورشليم را از دست سنحاريب و ساير دشمنان نجات داد و در سراسر مملكت او صلح و امنيت برقرار نمود. 23 عده زيادي به اورشليم آمده، هدايايي براي خداوند و حزقيا آوردند. از آن پس، حزقياي پادشاه در ميان تمام قومها بسيار سربلند شد.
بيماري و غرور حزقيا
(دوم پادشاهان 20:1-3، 12-19، اشعيا 38:1-3،39:1-8)
24 در آن روزها حزقيا بيمار شد و نزديك بود بميرد. او به درگاه خداوند دعا كرد و خداوند به او نشان داد كه شفا خواهد يافت. 25 اما حزقيا مغرور شد و پس از شفايش مطابق ميل خدا رفتار نكرد، به همين علت خشم خدا عليه او و يهودا و اورشليم افروخته گرديد. 26 آنگاه حزقيا و ساكنان اورشليم از غرور خود توبه كردند و در نتيجه در طول حيات حزقيا، غضب خداوند بر آنها نازل نشد.
جاه و مقام حزقيا
27 حزقيا بسيار ثروتمند شد و به اوج افتخار رسيد. به دستور او براي نگهداري طلا و نقره و جواهرات و عطريات و اشياء قيمتي و سپرهايش، انبارها ساختند. 28 او همچنين انبارها براي ذخيره كردن غلات، شراب و روغن زيتون؛ طويلهها براي حيوانات و آغلها براي گلهها ساخت. 29 خدا گلهها و رمهها و ثروت زيادي به او بخشيد و او براي نگهداري آنها شهرها ساخت. 30 حزقيا جلو نهر بالايي جيحون يك سد درست كرد و آب آن را بسمت غرب شهر داود جاري نمود. او به هر كاري دست ميزد موفق ميشد.
31 اما وقتي فرستادگاني از بابل آمدند تا دربارهمعجزه شفا يافتن او اطلاعاتي كسب كنند، خدا حزقيا را بحال خود واگذاشت تا ماهيت خود را نشان دهد و معلوم شود چگونه آدمي است.
مرگ حزقيا
(دوم پادشاهان 20:20و21)
32 شرح بقيه رويدادهاي دوران سلطنت حزقيا و كارهاي خوب او در كتاب اشعياي نبي (پسر آموص) و كتاب «تاريخ پادشاهان يهودا و اسرائيل» نوشته شده است. 33 وقتي حزقيا مرد او را در قسمت بالايي آرامگاه سلطنتي در كنار پادشاهان ديگر به خاك سپردند و تمام يهودا و اورشليم در زمان وفاتش نسبت به او اداي احترام كردند. پس از او پسرش منسي بر تخت سلطنت نشست.
راهنما
بابهاي 29، 30، 31، 32 . حزقيا، پادشاه يهودا. 726-697 ق.م.
29 سال سلطنت كرد. (مذكور در دوم پادشاهان 18، 19، 20). سرزميني بيسامان و خراجي سنگين به آشور را به ارث برد. سلطنت خود را با اصلاحات عظيم آغاز نمود. بتهايي را كه آحاز بر پا داشته بود، به زير افكند. در هيكل را دوباره باز كرد و آن را پاك نمود. پرستش خدا را دوباره به كشورش باز گرداند. «به خدا اعتماد كرد.» «خدا با او بود، و او كامياب گرديد.» استقلال از آشور را بدست آورد. اشعياء مشاور مورد اعتماد او بود.
در سال ششم سلطنت حزقيا (721 ق. م.)، حكومت شمالي سقوط كرد. در سال چهاردهم (713 ق. م.)، سنخاريب كه فرماندة ارتش پدر خود، سرگن، بود به يهودا حمله كرد. حزقيا به او خراج پرداخت. پس از آن نوبت بازديد هيئت نمايندگان بابلي بود (دوم پادشاهان 20 : 12 - 15)، كه با سوءظن به سنخاريب مينگريستند و و سنخاريب دوباره در سال 701 ق. م. به يهودا حمله كرد. حزقيا ديوار را مستحكم كرده، كانال آب را ساخت و تدارك نظامي عظيمي ديد. پس از آن، نجات عظيم بدست فرشته حاصل شد (دوم پادشاهان 19 : 35). اين پيروزي، شأن، موقعيت و نيز قدرت فراواني را براي حزقيا به دنبال داشت.
نكات باستان شناختي: تعميرات حزقيا در ديوار شهر را (32 : 5) كه در اثر فشار محاصرة آشوريان و با عجله انجام گرفته بود، امروزه ميتوان به وضوح در ديوارها مشاهده كرد. پايههاي «ديوار بيروني» كه به موازات «ديوار داود» و در فاصلة 10 متري آن كشيده شده بود، كشف گرديده است.
كانال حزقيا (32 :3و4؛ دوم پادشاهان 20:20)، كه از طريق آن آب وارد شهر ميشد، امروزه كشف شده است. چشمة جيحون در دامنة شرقي تپة اوفل (نقشة 8) و درست در بيرون ديوار قرار داشت. كارگران حزقيا كانالي در زير تپه در صخرة محكم ساختند، كه 600 متر طول داشت و از چشمه به سمت جنوب غربي كشيده شده بود و به حوض سيلوام در داخل ديوار ميريخت، و به اين ترتيب آب چشمه را از مسير طبيعي خودش كه به نهر قدرون ميريخت، منحرف ميساخت. ارتفاع متوسط كانال 2 متر و پهناي آن يك متر است. در دهانة اين كانال كتيبة سيلوآم كشف شد.
كتيبة سيلوآم: در سال 1880 پسر بچة دانش آموزي كه در دهانة كانال حزقيا مشغول بازي بود، متوجه علايمي شد كه در ديوار صخرهاي و در فاصلة 6 متري دهانة كانال حكاكي شده بودند و به نوشته شباهت داشتند. پسر بچه معلم خود دكتر شيك را از اين مطلب مطلع ساخت. دكتر شيك دريافت كه اين علايم، گزارشي از ساختن كانال است كه به زبان عبري نوشته شده. اين نوشتهها از درون ديوار بريده شد و به موزة قسطنطنيه ارسال گرديد و تا امروز در آنجا نگهداري ميشود. در آن نوشته شده: «كانال كامل گرديده است. اين حكايت كانال است. در همان هنگام كه سنگ تراشان از دو انتهاي كانال، هر يك كلنگ را در جهت همساية خود بلند ميكردند، و هنگامي كه هنوز سه ذراع از هم فاصله داشتند، شنيديم كه يكديگر را صدا ميكنند. پس از آن چند كلنگ زدند، آب 1200 ذراع از چشمه به حوض سرازير شد، و ارتفاع صخره در بالا 100 ذراع بود.»
حملة سنخاريب به يهودا (32:1)، كه در طي آن «شهرهاي حصاردار» يهودا را گرفت (دوم پادشاهان 18:13)؛ اورشليم را محاصره كرد (دوم پادشاهان 18:17)، و بدون فتح اورشليم به كشورش بازگشت (دوم پادشاهان 19:35،36).
شرح خود سنخاريب از اين حمله، بر روي يك منشور گِلي كه خودش آن را ساخته بود، كشف شده است. اين منشور اكنون در موزة انستيتوي خاور نگهداري ميشود در آن نوشته شده:
«در مورد حزقيا پادشاه يهودا كه تسليم يوغ من نشده، من 46 عدد از شهرهاي حصاردار و تعداد بيشماري از شهرهاي كوچكتر او را با دژكوبها، آلات، و تبرهايم، محاصره و فتح كردم. 150،200 نفر را از كوچك و بزرگ، مرد و زن، با تعداد بيشماري اسب، قاطر، الاغ، شتر، گاو نر و گوسفند، به غنيمت بردم. خود حزقيا را همچون پرندهاي در قفس در اورشليم، شهر سلطنتي، زنداني كردم. در برابر او سنگر بندي كردم و هر كه را كه از دروازههاي شهر او بيرون ميآمد، برگرداندم. شهرهايي را كه از او گرفتم، به پادشاه اشدود، پادشاه عقرون و پادشاه غزه دادم.»
هيچ پادشاه آشوري شكست خود را، همچون شكستي كه ارتش سنخاريب در برابر ديوارهاي اورشليم متحمل شد (دوم پادشاهان 19:35و36)، ثبت نميكرد.
اين نكته حائز اهميت است كه سنخاريب ادعا نكرد كه اورشليم را فتح كرده است. اين كتيبه بطور بسيار قابل ملاحظهاي مؤيد تاريخ كتابمقدس است.
سنخاريب «با تمامي حشمتش» در «برابر لاكيش» (32:9): «لِيارد» بر ديوارهاي قصر سنخاريب در نينوا، خط برجستهاي دربارة اردو زدن سنخاريب در لاكيش يافت كه در آن نوشته شده بود: «سنخاريب، پادشاه جهان، بر تخت خود نشست، و امر فرمود تا غنايم لاكيش را «در برابر او به نمايش بگذارند.»
خراجي كه حزقيا براي سنخاريب فرستاد (دوم پادشاهان 18 : 14 - 16): در اين كتيبه نوشته شده: «هيبت برتري و اقتدار شاهانة من، حزقيا را سراسيمه كرد. پس خراج فرستاد: 30 قنطار طلا، 800 قنطار نقره، سنگهاي قيمتي، عاج، زنان قصر، و انواع هدايا.»
لاكيش و جِبعه (32:9؛ اشعياء 10:29)، جزء شهرهايي هستند كه از سنخاريب صدمه ديدند. «هيئت اعزامي باستان شناختي وِلكام (Wellcome) در لاكيش» لايهاي از خاكستر مربوط به يك آتش سوزي در سال 700 ق.م. يافت، و «آلبرايت» نيز در جِبعه لايهاي از خاكستر مربوط به همان زمان كشف كرد.
ترور سنخاريب بدست پسران خود (32 : 21 ؛ دوم پادشاهان 19 : 36 و 37): در كتيبهاي آشوري چنين ميخوانيم: «در روز بيستم تبت، سنخاريب بدست پسرانش كه بر او قيام كرده بودند، به قتل رسيد. در روز هجدهم سيوان، آسرحدون پسر سنخاريب بر تخت نشست.»