ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب ایوب)
گفتار اليهو
پس آن سه مرد از جواب دادن به ايّوبباز ماندند، چونكه او در نظر خود عادل بود. 2 آنگاه خشم اليهو ابن بَرَكئيل بوزي كه از قبيله رام بود مشتعل شد، و غضبش بر ايّوب افروخته گرديد، از اين جهت كه خويشتن را از خدا عادلتر مينمود؛ 3 و خشمش بر سه رفيق خود افروخته گرديد، از اين جهت كه هر چند جواب نمييافتند، امّا ايّوب را مجرم ميشمردند. 4 و اليهو از سخن گفتن با ايّوب درنگ نموده بود زيرا كه ايشان در عمر، از وي بزرگتر بودند. 5 امّا چون اليهو ديد كه به زبان آن سه مرد جوابي نيست، پس خشمش افروخته شد.
6 و اليهو ابن بركئيل بوزي به سخن آمده، گفت: «من در عمر صغير هستم، و شما موسفيد. بنابراين ترسيده، جرأت نكردم كه رأي خود را براي شما بيان كنم. 7 و گفتم روزها سخن گويد، و كثرت سالها، حكمت را اعلام نمايد. 8 ليكن در انسان روحي هست، و نفخه قادرمطلق، ايشان را فطانت ميبخشد. 9 بزرگان نيستند كه حكمت دارند، و نه پيران كه انصاف را ميفهمند. 10 بنابراين ميگويم كه مرا بشنو و من نيز رأي خود را بيان خواهم نمود. 11 اينك از سخن گفتن با شما درنگ نمودم، و بَراهينِ شما را گوش گرفتم، تا سخنان را كاوِش گرديد. 12 و من در شما تأمّل نمودم و اينك كسي از شما نبود كه ايّوب را ملزم سازد. يا سخنان او راجواب دهد. 13 مبادا بگوييد كه حكمت را دريافت نمودهايم، خدا او را مغلوب ميسازد و نه انسان. 14 زيرا كه سخنان خود را به ضّد من ترتيب نداده است، و به سخنان شما او را جواب نخواهم داد. 15 ايشان حيران شده، ديگر جواب ندادند، و سخن از ايشان منقطع شد. 16 پس آيا من انتظار بكشم چونكه سخن نميگويند؟ و ساكت شده، ديگر جواب نميدهند؟ 17 پس من نيز از حصّه خود جواب خواهم داد، و من نيز رأي خود را بيان خواهم نمود. 18 زيرا كه از سخنان، مملّو هستم. و روحِ باطنِ من، مرا به تنگ ميآورد. 19 اينك دل من مثل شرابي است كه مفتوح نشده باشد، و مثل مشكهاي تازه نزديك است بتركد. 20 سخن خواهم راند تا راحت يابم و لبهاي خود را گشوده، جواب خواهم داد. 21 حاشا از من كه طرفداري نمايم و به احدي كلام تملّقآميز گويم. 22 چونكه به گفتن سخنان تملّقآميز عارف نيستم. والاّ خالقم مرا به زودي خواهد برداشت.
ترجمه تفسیری
آن سه دوست ايوب، ديگر به او جواب ندادند، چون ايوب بر بيگناهي خود پافشاري ميكرد.
2 شخصي به نام اليهو، پسر بركئيل بوزي، از طايفه رام، كه شاهد اين گفتگو بود خشمگين شد، زيرا ايوب نميخواست قبول كند كه گناهكار است و خدا به حق او را مجازات كرده است. 3 او از آن سه رفيق ايوب نيز عصباني بود، چون بدون اينكه پاسخ قانع كنندهاي براي ايوب داشته باشند، او را محكوم ميكردند. 4 اليهو صبر كرده و هيچ حرفي نزده بود چون سايرين از او بزرگتر بودند. 5 اما وقتي كه ديد آنها ديگر جوابي ندارند، برآشفت.
6 اليهو به سخن آمده چنين گفت:
من جوانم و شما پير. به همين علت لب فرو بستم و جرأت نكردم عقيدهام را براي شما بيان كنم، 7 زيرا گفتهاند كه پيران داناترند. 8و9 ولي حكمت و دانايي فقط بستگي به سن و سال ندارد، بلكه آن روحي كه در انسان قرار دارد و نفس خداي قادر مطلق است، به انسان حكمت ميبخشد. 10 پس به من گوش بدهيد و بگذاريد عقيدهام را بيان كنم.
11و12 من در تمام اين مدت صبر كردم و با دقت به سخنان و دلايل شما گوش دادم. هيچكدام از شما نتوانستيد پاسخ ايوب را بدهيد و يا ثابت كنيد كه او گناهكار است. 13 به من نگوييد: «فقط خدا ميتواند شخص گناهكار را به گناه ملزم كند.» 14 اگر ايوب با من به مباحثه پرداخته بود، با اين نوع منطق پاسخ او را نميدادم!
15 شما حيران نشستهايد و هيچ جوابي نداريد. 16 آيا حال كه شما سكوت كردهايد من هم بايد همچنان صبر كنم و ساكت بمانم؟ 17 نه، من به سهم خود جواب ميدهم. 18 حرفهاي زيادي براي گفتن دارم و ديگر نميتوانم صبر كنـم. 19 مانند مشكي هستم كه از شراب پر شـده و نزديك تركيـدن است. 20 بايد حرف بزنم تا راحت شوم. پس بگذاريد من هم به سهم خود جواب بدهم. 21 من قصد ندارم از كسي طرفداري كنم و سخنان تملقآميز بگويم، 22 چون انسان چاپلوسي نيستم و گر نه خدا مرا هلاك ميكرد.
راهنما
مضمون بابهاي 32 الي 37 به مباحثات اليهو اختصاص دارد. ايوب سه دوست خود را ساكت و مجاب كرده بود. اليهو از آنها بدين سبب كه در پاسخ دادن و محكوم كردن ايوب تسليم شدهاند عصباني بود؛ و از سوي ديگر از اينكه ايوب خود را صالح ميشمرد و خود را بيش از خدا عادل ميدانست نيز به خشم آمده بود. و اكنون نوبت اليهو بود كه آنها را مخاطب قرار دهد. آيا او خودبين و از خود راضي بود؟ اي ساكنان زمين خاموش باشيد، چرا كه اليهو سخن ميگويد!
بخش عمدة صحبتهاي او به اين اختصاص دارد كه به آنها بگويد قصد دارد چه چيزهاي مهمي را بيان كند. اما او نيز همچون ديگر دوستان ايوب، مهمترين كاري كه كرد اين بود كه طوري صحبت كرد كه بيش از آنچه منظور او روشن و آشكار شود، آن را مبهمتر كرد. بنظر ميرسد كه محور اصلي بحث او شامل اين نكته بوده كه بلاياي صادره از جانب خداوند به منظور اصلاح و تأديب ميباشند و نه تنبيه و مجازات.