ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی(کتاب ایوب)
«با چشمان خود عهد بستهام، پسچگونه بر دوشيزهاي نظر افكنم؟ 2 زيرا قسمت خدا از اعلي چيست؟ و نصيبقادرمطلق، از اعلي'عليّين؟ 3 آيا آن براي شريران هلاكت نيست؟ و به جهت عاملان بدي مصيبت ني؟ 4 آيا او راههاي مرا نميبيند؟ و جميع قدمهايم را نميشمارد؟ 5 اگر با دروغ راه ميرفتم يا پايهايم با فريب ميشتابيد، 6 مرا به ميزان عدالت بسنجد، تا خدا كامليّت مرا بداند. 7 اگر قدمهايم از طريق آواره گرديده، و قلبم در پي چشمانم رفته، و لكّهاي به دستهايم چسبيده باشد، 8 پس من كِشت كنم و ديگري بخورد، و محصول من از ريشه كنده شود. 9 اگر قلبم به زني فريفته شده، يا نزد در همسايه خود در كمين نشسته باشم، 10 پس زن من براي شخصي ديگر آسيا كند، و ديگران بر او خم شوند. 11 زيرا كه آن قباحت ميبود و تقصيري سزاوار حكم داوران. 12 چونكه اين آتشي ميبود كه تا ابدّون ميسوزانيد، و تمامي محصول مرا از ريشه ميكَنْد، 13 اگر دعوي بنده و كنيز خود را ردّ ميكردم، هنگامي كه بر من مدّعي ميشدند. 14 پس چون خدا به ضدّ من برخيزد، چه خواهم كرد؟ و هنگاميكه تفتيش نمايد، به او چه جواب خواهم داد؟ 15 آيا آن كس كه مرا در رحم آفريد او را نيز نيافريد؟ و آيا كس ِ واحد، ما را در رحم نسرشت؟
16 «اگر مراد مسكينان را از ايشان منع نموده باشم، و چشمان بيوهزنان را تار گردانيده، 17 اگر لقمه خود را به تنهايي خورده باشم، و يتيم از آن تناول ننموده، 18 و حال آنكه او از جوانيام با من مثل پدر پرورش مييافت، و از بطن مادرم بيوهزن را رهبري مينمودم؛ 19 اگر كسي را از برهنگي هلاك ديده باشم، و مسكين را بدون پوشش؛ 20 اگر كمرهاي او مرا بركت نداده باشد، و از پشم گوسفندان من گرم نشده؛ 21 اگر دست خود را بريتيم بلند كرده باشم، هنگاميكه اعانت خود را در دروازه ميديدم؛ 22 پس بازوي من از كتفم بيفتد، و ساعدم از قلم آن شكسته شود. 23 زيرا كه هلاكت از خدا براي من ترس ميبود و به سبب كبريايي او توانايي نداشتم، 24 اگر طلا را اميد خود ميساختم و به زر خالص ميگفتم تو اعتماد من هستي؛ 25 اگر از فراواني دولت خويش شادي مينمودم، و از اينكه دست من بسيار كسب نموده بود؛ 26 اگر چون آفتاب ميتابيد بر آن نظر ميكردم و بر ماه، هنگاميكه با درخشندگي سير ميكرد، 27 و دل من خُفيةً فريفته ميشد و دهانم دستم را ميبوسيد. 28 اين نيز گناهي مستوجب قصاص ميبود زيرا خداي متعال را منكر ميشدم. 29 اگر از مصيبت دشمن خود شادي ميكردم يا حيني كه بلا به او عارض ميشد وجد مينمودم، 30 و حال آنكه زبان خود را از گناه ورزيدن بازداشته، بر جان او لعنت را سؤال ننمودم. 31 اگر اهل خيمه من نميگفتند: كيست كه از گوشت او سير نشده باشد، 32 غريب در كوچه شب را به سر نميبرد و در خود را به روي مسافر ميگشودم. 33 اگر مثل آدم، تقصير خود را ميپوشانيدم و عصيان خويش را در سينه خود مخفي ميساختم، 34 از اين جهت كه از انبوه كثير ميترسيدم و اهانت قبايل مرا هراسان ميساخت، پس ساكت مانده، از در خود بيرون نميرفتم. 35 كاش كسي بود كه مرا ميشنيد؛ اينك امضاي من حاضر است. پس قادر مطلق مرا جواب دهد. و اينك كتابتي كه مدّعي من نوشته است. 36 يقيناً كه آن را بر دوش خود برميداشتم و مثل تاج بر خود ميبستم. 37 شماره قدمهاي خود را براي او بيان ميكردم و مثل اميري به او تقرّب ميجستم. 38 اگر زمين من بر من فرياد ميكرد و مرزهايش باهم گريه ميكردند، 39 اگر محصولاتش را بدون قيمت ميخوردم و جان مالكانش را تلف مينمودم، 40 پس خارها به عوض گندم و كركاس به عوض جو برويد.»
سخنان ايّوب تمام شد.
ترجمه تفسیری
با چشمان خود عهد بستم كه هرگز با نظر شهوت به دختري نگاه نكنم. 2و3 من خوب ميدانم كه خداي قادر مطلق از آسمان بر سر اشخاصي كه چنين كنند بلا و مصيبت ميفرستد. 4 او هر كاري را كه ميكنم و هر قدمي را كه بر ميدارم ميبيند.
5 من هرگز دروغ نگفته و كسي را فريب ندادهام. 6 بگذار خدا خودش مرا با ترازوي عدل بسنجد و ببيند كه بيگناهم. 7 اگر پايم را از راه خدا بيرون گذاشتهام، يا اگر دلم در طمع چيزهايي بوده كه چشمانم ديده است، يا اگر دستهايم به گناه آلوده شده است، 8 باشد كه غلهاي كه كاشتهام از ريشه كنده شود و يا شخص ديگري آن را درو كند. 9 اگر شيفته زن مرد ديگري شده، در كمين او نشستهام، 10 باشد كه همسرم را مرد ديگري تصاحب كند؛ 11 زيرا اين كارزشت سزاوار مجازات است، 12 و مانند آتشي جهنمي ميتواند تمام هستي مرا بسوزاند و از بين ببرد.
13 اگر نسبت به خدمتگزاران خود بيانصافي ميكردم 14 چگونه ميتوانستم با خدا روبرو شوم؟ و هنگامي كه در اين باره از من سؤال ميكرد، چه جوابي ميدادم؟ 15 چون هم من و هم خدمتگزارانم، به دست يك خدا سرشته شدهايم.
16 هرگز از كمك كردن به فقرا كوتاهي نكردهام. هرگز نگذاشتهام بيوه زني در نااميدي بماند، 17 يا يتيمي گرسنگي بكشد، بلكه خوراك خود را با آنها قسمت كردهام 18 و تمام عمر خود را صرف نگهداري از آنها نمودهام. 19 اگر كسي را ميديدم كه لباس ندارد و از سرما ميلرزد، 20 لباسي از پشم گوسفندانم به او ميدادم تا از سرما در امان بماند و او با تمام وجود براي من دعاي خير ميكرد.
21 اگر من با استفاده از نفوذي كه در دادگاه داشتهام حق يتيمي را پايمال نموده باشم 22 دستم بشكند. 23 هرگز جرأت نميكردم چنين كاري را انجام دهم، زيرا از مجازات و عظمت خدا ميترسيدم.
24 هرگز به طلا و نقره تكيه نكردهام 25 و شادي من متكي به مال و ثروت نبوده است. 26و27 هرگز فريفته خورشيد تابان و ماه درخشان نشدهام و آنها را از دور نبوسيده و پرستش نكردهام؛ 28 چون اگر مرتكب چنين كارهايي شده بودم مفهومش اين بود كه خداي متعال را انكار كردهام، و چنين گناهي بيسزا نميماند.
29 هرگز از مصيبت دشمن شادي نكردهام، 30 هرگز آنها را نفرين نكردهام و زبانم را از اين گناه باز داشتهام. 31 هرگز نگذاشتهام خدمتگزارانم گرسنه بمانند. 32 هرگز نگذاشتهام غريبهاي شب را در كوچه بخوابد، بلكه در خانه خود را به روي او باز گذاردهام. 33و34 هرگز مانند ديگران بخاطر ترس از سرزنش مردم، سعي نكردهام گناهانم را پنهان سازم و خاموش در داخل خانه خود بنشينم.
35 اي كاش كسي پيدا ميشد كه به حرفهايم گوش بدهد! من دفاعيه خود را تقديم ميكنم. بگذار قادر مطلق جواب مرا بدهد و اتهاماتي را كه به من نسبت داده شده به من نشان دهد، 36 و من آنها را مانند تاجيبر سر ميگذارم! 37 تمام كارهايي را كه كردهام براي اوتعريف ميكنم و سربلند در حضور او ميايستم.
38و39 اگر زميني كه در آن كشت ميكنم مرا متهم سازد به اينكه صاحبش را كشتهام و آن را تصاحب كردهام تا از محصولش استفاده برم، 40 باشد كه در آن زمين بجاي گندم، خار و بعوض جو، علفهاي هرز برويد. با چشمان خود عهد بستم كه هرگز با نظر شهوت به دختري نگاه نكنم. 2و3 من خوب ميدانم كه خداي قادر مطلق از آسمان بر سر اشخاصي كه چنين كنند بلا و مصيبت ميفرستد. 4 او هر كاري را كه ميكنم و هر قدمي را كه بر ميدارم ميبيند.
5 من هرگز دروغ نگفته و كسي را فريب ندادهام. 6 بگذار خدا خودش مرا با ترازوي عدل بسنجد و ببيند كه بيگناهم. 7 اگر پايم را از راه خدا بيرون گذاشتهام، يا اگر دلم در طمع چيزهايي بوده كه چشمانم ديده است، يا اگر دستهايم به گناه آلوده شده است، 8 باشد كه غلهاي كه كاشتهام از ريشه كنده شود و يا شخص ديگري آن را درو كند. 9 اگر شيفته زن مرد ديگري شده، در كمين او نشستهام، 10 باشد كه همسرم را مرد ديگري تصاحب كند؛ 11 زيرا اين كارزشت سزاوار مجازات است، 12 و مانند آتشي جهنمي ميتواند تمام هستي مرا بسوزاند و از بين ببرد.
13 اگر نسبت به خدمتگزاران خود بيانصافي ميكردم 14 چگونه ميتوانستم با خدا روبرو شوم؟ و هنگامي كه در اين باره از من سؤال ميكرد، چه جوابي ميدادم؟ 15 چون هم من و هم خدمتگزارانم، به دست يك خدا سرشته شدهايم.
16 هرگز از كمك كردن به فقرا كوتاهي نكردهام. هرگز نگذاشتهام بيوه زني در نااميدي بماند، 17 يا يتيمي گرسنگي بكشد، بلكه خوراك خود را با آنها قسمت كردهام 18 و تمام عمر خود را صرف نگهداري از آنها نمودهام. 19 اگر كسي را ميديدم كه لباس ندارد و از سرما ميلرزد، 20 لباسي از پشم گوسفندانم به او ميدادم تا از سرما در امان بماند و او با تمام وجود براي من دعاي خير ميكرد.
21 اگر من با استفاده از نفوذي كه در دادگاه داشتهام حق يتيمي را پايمال نموده باشم 22 دستم بشكند. 23 هرگز جرأت نميكردم چنين كاري را انجام دهم، زيرا از مجازات و عظمت خدا ميترسيدم.
24 هرگز به طلا و نقره تكيه نكردهام 25 و شادي من متكي به مال و ثروت نبوده است. 26و27 هرگز فريفته خورشيد تابان و ماه درخشان نشدهام و آنها را از دور نبوسيده و پرستش نكردهام؛ 28 چون اگر مرتكب چنين كارهايي شده بودم مفهومش اين بود كه خداي متعال را انكار كردهام، و چنين گناهي بيسزا نميماند.
29 هرگز از مصيبت دشمن شادي نكردهام، 30 هرگز آنها را نفرين نكردهام و زبانم را از اين گناه باز داشتهام. 31 هرگز نگذاشتهام خدمتگزارانم گرسنه بمانند. 32 هرگز نگذاشتهام غريبهاي شب را در كوچه بخوابد، بلكه در خانه خود را به روي او باز گذاردهام. 33و34 هرگز مانند ديگران بخاطر ترس از سرزنش مردم، سعي نكردهام گناهانم را پنهان سازم و خاموش در داخل خانه خود بنشينم.
35 اي كاش كسي پيدا ميشد كه به حرفهايم گوش بدهد! من دفاعيه خود را تقديم ميكنم. بگذار قادر مطلق جواب مرا بدهد و اتهاماتي را كه به من نسبت داده شده به من نشان دهد، 36 و من آنها را مانند تاجيبر سر ميگذارم! 37 تمام كارهايي را كه كردهام براي اوتعريف ميكنم و سربلند در حضور او ميايستم.
38و39 اگر زميني كه در آن كشت ميكنم مرا متهم سازد به اينكه صاحبش را كشتهام و آن را تصاحب كردهام تا از محصولش استفاده برم، 40 باشد كه در آن زمين بجاي گندم، خار و بعوض جو، علفهاي هرز برويد.
راهنما
بابهاي 26 الي 31 حاوي آخرين سخنان ايوب است. او با اصرار بيشتري بر بيگناهي و كامليت خود معترف است «... و تا بميرم كامليّت خويش را از خود دور نخواهم ساخت» (5:27). او سعادت، شادي، احترام، شكوه، شفقت، احسان، مهرباني و كمكهاي گذشتة خودش را (باب 29) با مشقّتهاي سخت حاضر (باب 30) مقايسه ميكند؛ اكنون او «سرود تودة مردم» و «ضرب المثل ايشان» شده (30 : 9 و 12)، و آنان از انداختن آب دهان بر روي او باز نميايستند (10:30) و او را «برادر شغالان» مينامند (29:30). سپس صريحاً افتراها و تهمتهاي وارد شده بر خود در مورد ظلم بر فقيران، طمع، فساد اخلاقي يا مخفي ساختن گناهانش را تكذيب ميكند (باب 31).
تنها اشارهاي كه در اين كتاب به عمل بتپرستي شده در 26:31-28 ميباشد كه بنظر ميرسد مشابه با پرستش خورشيد باشد. اين امر يكي از شواهد تاريخ نگارش كتاب ايوب است؛ به عبارت ديگر تاريخ قدمت كتاب مربوط است به زماني كه سنّت يكتاپرستي در دنياي قديم آن روز رايج بود.