ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی
يقيناً براي نقره معدني است، و به جهت طلا جايي است كه آن را قال ميگذارند. 2 آهن از خاك گرفته ميشود و مس از سنگ گداخته ميگردد. 3 مردم براي تاريكي حدّ ميگذارند و تا نهايت تمام تفحّص مينمايند، تا به سنگهاي ظلمت غليظ و سايه موت. 4 كاني دور از ساكنان زمين ميكَنَنْد، از راهگذريان فراموش ميشوند و دور از مردمان آويخته شده، به هر طرف متحرّك ميگردند. 5 از زمين نان بيرون ميآيد، و ژرفيهايش مثل آتش سرنگون ميشود. 6 سنگهايش مكان ياقوت كبود است و شمشهاي طلا دارد. 7 آن راه را هيچ مرغ شكاري نميداند، و چشم شاهين آن را نديده است، 8 و جانوران درنده بر آن قدم نزدهاند، و شير غرّان بر آن گذر نكرده. 9 دست خود را به سنگ خارا دراز ميكنند، و كوهها را از بيخ برميكنند. 10 نهرها از صخرهها ميكنند و چشم ايشان هر چيز نفيس را ميبيند. 11 نهرها را از تراوش ميبندند و چيزهاي پنهان شده را به روشنايي بيرون ميآورند. 12 امّا حكمت كجا پيدا ميشود؟ و جاي فطانت كجا است؟ 13 انسان قيمت آن را نميداند و در زمين زندگان پيدا نميشود. 14 لجّه ميگويد كه در من نيست، و دريا ميگويد كه نزد من نميباشد. 15 زر خالص به عوضش داده نميشود و نقره براي قيمتش سنجيده نميگردد.
16 به زر خالص اُوفير آن را قيمت نتوان كرد، و نه به جزع گرانبها و ياقوت كبود. 17 با طلا و آبگينه آن را برابر نتوان كرد، و زيورهاي طلاي خالص بدل آن نميشود. 18 مرجان و بلّور مذكور نميشود و قيمت حكمت از لعل گرانتر است. 19 زبرجد حبش با آن مساوي نميشود و به زر خالص سنجيده نميگردد. 20 پس حكمت از كجا ميآيد؟ و مكان فطانت كجا است؟ 21 از چشم تمامي زندگان پنهان است، و از مرغان هوا مخفي ميباشد. 22 اَبَدّون و موت ميگويند كه آوازه آن را به گوش خود شنيدهايم. 23 خدا راه آن را درك ميكند و او مكانش را ميداند. 24 زيرا كه او تا كرانههاي زمين مينگرد و آنچه را كه زير تمامي آسمان است ميبيند. 25 تا وزن از براي باد قرار دهد، و آبها را به ميزان بپيمايد. 26 هنگاميكه قانوني براي باران قرار داد، و راهي براي سهام رعد. 27 آنگاه آن را ديد و آن را بيان كرد؛ آن را مهيّا ساخت و هم تفتيشش نمود. 28 و به انسان گفت: اينك ترس خداوند حكمت است، و از بدي اجتناب نمودن، فطانت ميباشد.»
ترجمه تفسیری
مردم ميدانند چگونه نقره را از معدن استخراج نمايند، طلا را تصفيه كنند، 2 آهن را از زمين بيرون آورند و مس را از سنگ جدا سازند. 3 آنها ميدانند چطور معادن تاريك را روشن كنند و در جستجوي سنگهاي معدن تا عمقهاي تاريك زمين فرو روند. 4 آنها در نقاطي دور دست، جايي كه پاي بشري بدان راه نيافته، در دل زمين نقبميزنند و از طنابها آويزان شده، به عمق معادن ميروند.
5 مردم ميدانند چگونه از روي زمين غذا تهيه كنند، درحاليكه در زير پوسته همين زمين، آتش نهفته است. 6 آنها ميدانند چگونه از سنگهاي آن ياقوت و طلا به دست بياورند. 7 حتي پرندگان شكاري راه معادن را نميدانند و چشم هيچ عقابي آن را نميتواند ببيند؛ 8 پاي شير يا جانور درنده ديگري به اين معادن نرسيده است؛ 9 وليمردم ميدانند چطور سنگهاي خـارا را تكهتكه نمـوده، كوهها را از بيخ و بن بركنند، 10 صخرهها را بشكافند و به سنگهاي قيمتي دست يابند. 11 آنها حتي سرچشمه رودها را كاوش ميكنند وچيزهاي مخفي ازآن بيرون ميآورند.
12 مردم همه اينها را ميدانند، ولي نميدانند فهم و حكمت را در كجا بيابند. 13 حكمت در بين انسانها پيدا نميشود و هيچكس ارزش آن را نميداند.
14 اقيانوسها ميگويند: «در اينجا حكمت نيست.» و درياها جواب ميدهند: «در اينجا هم نيست.» 15 حكمت را با طلا و نقره نميتوان خريد، 16 و نه با طلاي خالص و سنگهاي قيمتي. 17 حكمت از طلا و الماس بسيار گرانبهاتر است و آن را نميتوان با جواهرات خريداري كرد. 18 مرجان و بلور در برابر حكمت هيچ ارزشي ندارند. قيمت آن از لعل بسيار گرانتر است. 19 نه ميتوان آن را با زبرجد مرغوب خريد و نه با طلاي ناب.
20 پس حكمت را از كجا ميتوان به دست آورد؟ در كجا پيدا ميشود؟ 21 زيرا از چشمان تمامي افراد بشر پنهان است. حتي از چشمان تيزبين پرندگان هوا نيز مخفي است؛ 22 دنياي مردگان نيز از آن اطلاع ندارد.
23 فقط خدا ميداند كه حكمت را كجا ميتوان پيدا كرد؛ 24 زيرا او تمامي زمين را زير نظر دارد و آنچه را كه در زير آسمانست مشاهده ميكند. 25 او باد را به حركت درميآورد و حدود اقيانوسها را تعيين ميكند. 26 به باران فرمان ميدهد كه ببارد و مسير برق آسمان را تعيين ميكند. 27 پس او ميداند حكمت كجاست. او آن را آزمايش كرده و تأييدنموده است، 28 و به افراد بشر ميگويد: «بدانيد كه ترس از خداوند، حكمت واقعي، و دوري نمودن از شرارت، فهم حقيقي ميباشد.»
راهنما
بابهاي 26 الي 31 حاوي آخرين سخنان ايوب است. او با اصرار بيشتري بر بيگناهي و كامليت خود معترف است «... و تا بميرم كامليّت خويش را از خود دور نخواهم ساخت» (5:27). او سعادت، شادي، احترام، شكوه، شفقت، احسان، مهرباني و كمكهاي گذشتة خودش را (باب 29) با مشقّتهاي سخت حاضر (باب 30) مقايسه ميكند؛ اكنون او «سرود تودة مردم» و «ضرب المثل ايشان» شده (30 : 9 و 12)، و آنان از انداختن آب دهان بر روي او باز نميايستند (10:30) و او را «برادر شغالان» مينامند (29:30). سپس صريحاً افتراها و تهمتهاي وارد شده بر خود در مورد ظلم بر فقيران، طمع، فساد اخلاقي يا مخفي ساختن گناهانش را تكذيب ميكند (باب 31).
تنها اشارهاي كه در اين كتاب به عمل بتپرستي شده در 26:31-28 ميباشد كه بنظر ميرسد مشابه با پرستش خورشيد باشد. اين امر يكي از شواهد تاريخ نگارش كتاب ايوب است؛ به عبارت ديگر تاريخ قدمت كتاب مربوط است به زماني كه سنّت يكتاپرستي در دنياي قديم آن روز رايج بود.