ترجمه قدیمی گویا
|
ترجمه قدیمی
و ايّوب باز مَثَل خود را آورده، گفت:2 «كاش كه من مثل ماههاي پيش ميبودم و مثل روزهايي كه خدا مرا در آنها نگاه ميداشت. 3 هنگاميكه چراغ او بر سر من ميتابيد، و با نور او به تاريكي راه ميرفتم. 4 چنانكه در روزهاي كامراني خود ميبودم، هنگاميكه سّر خدا بر خيمه من ميماند. 5 وقتيكه قادر مطلق هنوز با من ميبود، و فرزندانم به اطراف من ميبودند. 6 حينيكه قدمهاي خود را با كَره ميشستم و صخره، نهرهاي روغن را برايمن ميريخت. 7 چون به دروازه شهر بيرون ميرفتم و كرسي خود را در چهار سوق حاضر ميساختم. 8 جوانان مرا ديده، خود را مخفي ميساختند، و پيران برخاسته، ميايستادند. 9 سروران از سخن گفتن بازميايستادند، و دست به دهان خود ميگذاشتند. 10 آواز شريفان ساكت ميشد و زبان به كام ايشان ميچسبيد. 11 زيرا گوشي كه مرا ميشنيد، مرا خوشحال ميخواند و چشمي كه مرا ميديد، برايم شهادت ميداد. 12 زيرا فقيري كه استغاثه ميكرد او را ميرهانيدم، و يتيمي كه نيز معاون نداشت. 13 بركت شخصي كه در هلاكت بود، به من ميرسيد و دل بيوهزن را خوش ميساختم. 14 عدالت را پوشيدم و مرا ملبّس ساخت، و انصاف من مثل ردا و تاج بود. 15 من به جهت كوران چشم بودم، و به جهت لنگان پاي. 16 براي مسكينان پدر بودم، و دعوايي را كه نميدانستم، تفحّص ميكردم. 17 دندانهاي آسياي شرير را ميشكستم و شكار را از دندانهايش ميربودم.
18 «و ميگفتم، در آشيانه خود جان خواهم سپرد و ايّام خويش را مثل عنقا طويل خواهم ساخت. 19 ريشه من به سوي آبها كشيده خواهد گشت، و شبنم بر شاخههايم ساكن خواهد شد. 20 جلال من در من تازه خواهد شد، و كمانم در دستم نو خواهد ماند. 21 مرا ميشنيدند و انتظار ميكشيدند، و براي مشورت من ساكت ميماندند. 22 بعد از كلام من ديگر سخن نميگفتند و قول من بر ايشان فرو ميچكيد. 23 و براي من مثل باران انتظار ميكشيدند و دهان خويش را مثل باران آخرين باز ميكردند. 24 اگر بر ايشان ميخنديدمباور نميكردند، و نور چهره مرا تاريك نميساختند. 25 راه را براي ايشان اختيار كرده، به رياست مينشستم، و در ميان لشكر، مثل پادشاه ساكن ميبودم، و مثل كسيكه نوحهگران را تسلّي ميبخشد.
ترجمه تفسیری
ادامه سخنان ايوب
ايوب به سخنان خود ادامه داده، گفت:
2 اي كاش روزهاي گذشته باز ميگشت، روزهايي كه خدا، نگهدار من بود 3 و راهي را كه در پيش داشتم روشن ميساخت و من با نور او در دل تاريكي قدم بر ميداشتم! 4 بلي، در آن روزها كامران بودم و زير سايه خدا زندگي ميكردم. 5 خداي قادر مطلق همراه من بود و فرزندانم در اطراف من بودند. 6 من پاهاي خود را با شير ميشستم و از صخرهها براي من چشمههاي روغن زيتون جاري ميشد!
7 در آن روزها به دروازه شهر ميرفتم و در ميان بزرگان مينشستم. 8 جوانان با ديدن من با احترام كنار ميرفتند، پيران از جا برميخاستند، 9 ريشسفيدان قوم خاموش شده، دست بر دهان خود ميگذاشتند 10 و بزرگان سكوت اختيار ميكردند. 11 هر كه مرا ميديد و حرفهايم را ميشنيد از من تعريف و تمجيد ميكرد؛ 12 زيرا من به داد فقرا ميرسيدم و يتيماني را كه ياروياور نداشتند كمك ميكردم. 13 كساني را كه دم مرگ بودند ياري ميدادم و ايشان برايم دعاي خير ميكردند و كاري ميكردم كه دل بيوه زنان شاد شود. 14 هر كاري كه انجام ميدادم از روي عدل و انصاف بود؛ 15 براي كورها چشم و براي شلها پا بودم؛ 16 براي فقرا پدر بودم و از حق غريبهها دفاع ميكردم. 17 دندانهاي ستمگران را ميشكستم و شكار را از دهانشان ميگرفتم.
18 در آن روزها فكر ميكردم كه حتماً پس از يك زندگي خوش طولاني به آرامي درآشيانة خود خواهم مرد. 19 زيرا مانند درختي بودم كه ريشههايش به آب ميرسيد و شاخههايش از شبنم سيراب ميشد. 20 پيوسته افتخارات تازهاي نصيبم ميشد و به قدرتم افزوده ميگشت. 21 همه با سكوت به حرفهايم گوش ميدادند و براي نصيحتهاي من ارزش قايل بودند. 22 پس از اينكه سخنانم تمام ميشد آنها ديگر حرفينميزدند، زيرا نصايح من مانند قطرات باران بر ايشان فرو ميچكيد. 23 آنها مانند كسي كه در زمان خشكسالي انتظار باران را ميكشد، با اشتياق در انتظار سخنان من بودند. 24 وقتي كه دلسرد بودند ، با يك لبخند آنها را تشويق ميكردم و بار غم را از دلهايشان بر ميداشتم. 25 مانند كسي بودم كه عزاداران را تسلي ميدهد. در ميان ايشان مثل يك پادشاه حكومت ميكردم و مانند يك رهبر آنها را راهنمايي مينمودم.
راهنما
بابهاي 26 الي 31 حاوي آخرين سخنان ايوب است. او با اصرار بيشتري بر بيگناهي و كامليت خود معترف است «... و تا بميرم كامليّت خويش را از خود دور نخواهم ساخت» (5:27). او سعادت، شادي، احترام، شكوه، شفقت، احسان، مهرباني و كمكهاي گذشتة خودش را (باب 29) با مشقّتهاي سخت حاضر (باب 30) مقايسه ميكند؛ اكنون او «سرود تودة مردم» و «ضرب المثل ايشان» شده (30 : 9 و 12)، و آنان از انداختن آب دهان بر روي او باز نميايستند (10:30) و او را «برادر شغالان» مينامند (29:30). سپس صريحاً افتراها و تهمتهاي وارد شده بر خود در مورد ظلم بر فقيران، طمع، فساد اخلاقي يا مخفي ساختن گناهانش را تكذيب ميكند (باب 31).
تنها اشارهاي كه در اين كتاب به عمل بتپرستي شده در 26:31-28 ميباشد كه بنظر ميرسد مشابه با پرستش خورشيد باشد. اين امر يكي از شواهد تاريخ نگارش كتاب ايوب است؛ به عبارت ديگر تاريخ قدمت كتاب مربوط است به زماني كه سنّت يكتاپرستي در دنياي قديم آن روز رايج بود.