اگر از من بپرسید که بهترین دوره زندگی مسیحیام چه زمانی بوده، بیپروا پاسخ خواهم داد: « زمانی که برای بشارت انجیل عیسای مسیح به غیر مسیحیان در شهر اهواز در بازداشتگاه بودم.» در آن زمان پیامهایی از خداوند گرفتم که گویا هنوز بازتاب آن را در گوشهایم میشنوم. یکی از آن پیامها این بود: «همچون سنگی مالیده باش!»
یکی از نمادهای ما مسیحیان این است که به « سنگ » همانند شدهایم، آن هم سنگهایی زنده: «شما نیز مثل سنگهای زنده بنا کرده میشوید . . .» (اول پطرس2: 5). بنابراین اگر در ماجرای نبرد داوود و جُلیات، داوود نماد عیسای مسیح و جُلیات نماد شیطان باشد، پس ما مسیحیان نیز نماد آن سنگ مالیده و صاف هستیم که بر پیشانی جُلیات برخورد کرد و او را محترمانه کُشت!
ماجرای نبرد داوود و جُلیات را میتوانیم در کتاب اول سموییل باب هفدهم بیابیم. در آیه 40 میخوانیم: « . . . پنج سنگ ِ مالیده (صاف) از نهر سوا کرد و آنها را در کیسه شبانی که داشت یعنی در انبان خود گذاشت و فَلاخُنَش را به دست گرفته به آن فلسطینی نزدیک شد.»
سنگ مالیده یا صاف در نهر آب یافت میشود
داوود سنگهای مالیده را از نهر آب سوا کرد، زیرا بیرون از نهر ِ آب سنگها، مالیده یا صاف نیستند. شکلهای ناجور دارند. تیزیها و ناهمواریها در آنها دیده میشود. هر شکل ِ ناپسند و ناخوشایند را میتوانید در سنگهایی بیابید که بیرون از نهرِ آب قرار دارند.
نهر ِ آب در کتابمقدس نماد روحالقدس است (یوحنا 7: 37- 39). اگر مسیحیان در جایی باشند که روحالقدس جریان دارد آنها صاف یا مالیده خواهند شد. بیرون از نهر ِ روح ِ خدا ما شکل و شمایل زشت خودمان را خواهیم داشت. پس از گذشت سالها ما همان خواهیم شد که همیشه بودیم. هیچگونه دگرگونی در ما دیده نخواهد شد. میشناسم و میشناسیم کسانی را که هنوز که هنوز است ساز خود را مینوازند و میخواهند که ما نیز به ساز آنها برقصیم. ایکاش ساز آنها خوش صدا بود تا هر چند که رقصیدن را هم نمیدانستیم دست کم برای نوای خوش آن ساز، دست و پایی تکان میدادیم!
هر که بیرون از نهر روح خدا باشد، ناپسند و ناخوشایند است. کجی و معوجی دارد. تیز است و تیزی او دیگران را هم زخمی میکند. دست خودش نیست، چون بیرون از نهر آب است. ولی آن سنگی که در نهر آب است از هر چه من و ماست آزاد میگردد و شکل زشت خود را از دست میدهد و میرسد به جایی که آمادگی پیدا میکند تا در فلاخن عیسای مسیح قرار بگیرد و جلیاتها را بر زمین بیاندازد.
ولی پرسش اینجاست که روحالقدس کجا جریان دارد؟ روحالقدس در کلیسا جاری است. روحالقدس در نشستهای بررسی کتابمقدس، نیایش، همایشها و هماندیشیهای کلیسایی جریان دارد. هنگامی که سخنرانان راستین از سخنان خدا میگویند، در پای سخن آنها نشستن ما را در جریان روحالقدس قرار میدهد. خواندن کتابها و نوشتههای مسیحی، دیدن و شنیدن برنامههای مسیحی در تارنما یا صدا و سیما موجب میگردد که در نهر آب قرار بگیریم. ولی همه اینها برای این است که در زندگی مسیحی خود به جایی برسیم که « از با هم آمدن در جماعت (کلیسا) غافل نشویم چنانکه بعضی را عادت است » (عبرانیان 10: 25).
پس نخستین عاملی که ما را صاف میکند جریان آب و برخورد آن با سنگ است. دومین عامل گذشت زمان است. شوربختانه هستند کسانی که یکی دو روزی از ایماندار شدنشان نگذشته که میخواهند پا در کفش پیشکسوتان بگذارند و ادای خواهران و برادران بزرگتر از خود را درآورند. و این مسأله همواره در کلیسا دردسر ساز بوده و هست. ایکاش این ارجمندان یاد میگرفتند که سر جای خودشان بنشینند و پستانک به دهن باقی بمانند تا زمانی که رشد کنند و دست کم سیب زمینی را تیپ تَمینی نگویند! ولی گوش نگرفتند و نمیگیرند و با وجود اینکه هنوز یک دور کامل کتابمقدس را نخواندهاند مفسر آن شدهاند. کلیسایی 10 نفره را اداره میکنند و یا اصلاً شبان هیچ کلیسایی نیستند، ولی سخن از کاستی در مدیریت ِ کلیسا در ایران به زبان میآورند. نه صدای خوبی دارند و نه چیزی از موسیقی میدانند ولی کنسرت کلیسایی میدهند و رهبری ستایش را در کلیسا بر عهده گرفتهاند.
همانگونه که گذشت زمان، شکل ناپسند و ناهموار سنگ را در جریان نهر آب صاف میکند درست به همین ترتیب گذشت زمان ما را از دوره کودکی به بلوغ روحانی میرساند. پستانک به دهن گرفتن در زمان خودش ناپسند و ناخوشایند نیست، ولی پستانک در دهن داشتن و پشت منبر کلیسا ایستادن و به اصطلاح کشیش شدن نشان از آن دارد که ما میخواهیم ره صد ساله را یک شبه بپیماییم. بیایید صبر را پیشه خود سازیم و پروانه (اجازه) دهیم تا روحالقدس رفته رفته و با گذشت زمان ما را صاف کند و بتراشد. حتی اگر صدا و وعده خدا را هم برای هرگونه خدمتی در کلیسا شنیده باشیم فراموش نکنیم: « شما را صبر لازم است تا اراده خدا را بجا آورده وعده را بیابید» (عبرانیان10: 36).
افزون بر جریان آب و گذشت زمان عامل سومی هم هست که ما را صاف میکند و آن عامل، وجود سنگهای دیگر در نهر آب است. جریان آب با گذشت زمان سنگها را به هم میزند و برخورد سنگ با سنگ مجاور، رفته رفته سنگ را مالیده یا صاف میکند. کلیسا مکان ِ برخورد مسیحیان با یکدیگر است! برخوردها و تنشهایی که در کلیسا هست شاید در هیچ گروه یا گردهمآیی دیگری یافت نشود. گاهی این تنشها به اندازهای است که مسیحیان تشنه به خون یکدیگر میشوند، نمیخواهند یکدیگر را ببینند و به اندازهای بدگویی دیگران را میکنند که شبها کابوسهای هولناک میبینند. گاهی هم منتظرند تا مرگ زودرس برادر یا خواهر ایماندار خود را ببینند که با آنها همخوانی یا هماهنگی نداشته است. و زمانی که میشنوند بلایی بر او آمده با قیافه حق به جانب میگویند: « با آن کاری که با من کرد، میدانستم این بلا بر سرش خواهد آمد.»
آیا تا کنون از رفتار ناپسند خواهر یا برادر خود در کلیسا به گریه افتادهاید؟ آیا تا کنون دیگران را به گریه انداختهاید؟ من که به گذشته نگاه میکنم میبینم بارها و بارها هم این را داشتهام و هم آن را. قهرها وآشتیها، گفتمانهای بیهوده، تیزیها و نیشزبانها هر چند اندک، ما را میسازد و میتراشد و به شکلی صاف درمیآورد. البته هدف من این نیست که با خواندن این نوشته از فردا به جان یکدیگر بیافتید و یکدیگر را زخمی کنید. بلکه میخواهم بگویم که برخورد در کلیسا اجتناب ناپذیر است، زیرا جریان آب ما را به یکدیگر میزند و این زدن به گونهای نیست که در هم بشکنیم، بلکه برای این است که رفته رفته صاف و مالیده و نرم شویم. اگر امروز تا اندازهای صاف شدیم برای این است که در کلیسا باقی ماندیم و از برخوردها آموزش بایسته را یاد گرفتیم. شما نیز در کلیسایتان بمانید و از برخوردها نهراسید، زیرا همین برخوردها شما را به مرور زمان به شکل سنگی مالیده و صاف درمیآورد تا در فلاخن عیسی مسیح قرار بگیرید و برای شکوه او به کار رَوید. اگر جریان آب نباشد، اگر گذشت زمان نباشد و اگر وجود سنگهای دیگر نباشد هرگز صاف یا مالیده نخواهیم شد.
سنگهای مالیده یا صاف ویژگی یکسان دارند
داوود پنج سنگ مالیده از نهر سوا کرد ولی تنها یکی از آنها را برای شکست دادن ِ جلیات به کار بُرد. آن چهار سنگ دیگر هم همان ویژگی را داشتند که سنگ برگزیده داشت. آنچه در کلیسا مهم است صاف بودن و آمادگی ماست. هنگامی که آمادگی داشته باشیم اگر اراده خدا باشد در زمان مقرر برای در هم شکستن قوای تاریکی به کار خواهیم رفت. چرا داوود پنج سنگ با خود برداشت در حالی که فلاخن تنها گنجایش یک سنگ را داشت؟ پاسخ هر چه باشد از اهمیت آن چهار سنگ کم نمیکند، آنها نیز مالیده یا صاف بودند.
اگر ما این آموزه (درس) را یاد بگیریم که لازم است مانند سربازان ِ آماده در کلیسا باشیم حال چه به مأموریت برویم و چه نرویم بسیاری از مشکلاتی که داریم حل خواهد شد. شوربختانه بسیاری در کلیساها هستند که میخواهند یک کار را همگی انجام دهند. همه میخواهند پشت منبر قرار بگیرند و جلسه را رهبری کنند، همه میخواهند در گروه سرود باشند، همه میخواهند در خدماتی درگیر شوند که جلوی دید همگان است. بدتر اینکه همه میخواهند کشیش شوند. زن ِ یکی را میبینند که کشیشه شده، آنها هم میخواهند کشیشه شوند. یکی را میبینند که دست میگذارد و دیگران به زمین میافتند، آنها هم میخواهند این کا ر را بکنند، ولو با هول دادن ِ کسانی که برای نیایش جلوی مهراب کلیسا آمدهاند.
هیچ وقت فراموش نمیکنم فردای آن روزی را که تعمید در روحالقدس یافتم. گمانم این بود که من هم باید مانند پطرس ِ فرستاده باشم که پس از اینکه روحالقدس را یافت و به زبانها سخن گفت سه هزار تن در یک روز باور آوردند. البته من به باور آوردن صد تن هم خشنود بودم. با شور و شوق فراوان به کنار رود کارون در شهر اهواز رفتم و در پارک زیر پُل معلق دنبال آن سه هزار تنی گشتم که به آنها بشارت برسانم. به سختی یک تن را پیدا کردم که آن قدر مرا سؤال پیچ کرد و دیدم هیچ پاسخی ندارم که در نهایت با او به کتابخانه مسجد رفتم و او چند کتاب به من داد تا بخوانم و مسلمان شوم!
چند ماهی از باور آوردنم به مسیح نگذشته بود که کتاب تفسیر مکاشفه کشیش داوود طوماس را خواندم. به خودم گفتم راستی مگر من روحالقدس را نیافتم، پس من هم میتوانم کتاب تفسیر مکاشفه که سهل است، بلکه تفسیر هر کتابی از کتابمقدس را بنویسم. نشستم برای خودم صدها رویه (صفحه) تفسیر مکاشفه نوشتم. خوب شد به کسی ندادم تا بخواند، چون همین آبروی کمی را هم که امروز دارم با آن تفسیرهای خندهدار از دست میدادم.
با گذشت زمان یاد گرفتم که من در کلیسا باید خودم باشم نه کس ِ دیگر. اگر پطرس آن کار بزرگ را کرد برای این بود که سه سال با مسیح زندگی کرده و ناآموختهها را آموخته و در زندگیاش به کار بسته بود تا اینکه پطرس ِ روز ِ پنطیکاست شد. اگر کشیش داوود طوماس یا هر کشیش برجسته دیگری تفسیر مینویسد سالها تجربه و آموختهها دارد که من حتی کمی از آن را هم نداشته و ندارم. شما در کلیسایتان میخواهید جای چه کسی باشید؟
اکنون گمان برید که داوود برای کشتن جلیات تمام سنگهای مالیده یا صاف را که در نهر بود با خود برمیداشت. آشکار است که چه بر سرش میآمد؛ از سنگینی آنها نمیتوانست راه برود تا چه رسد به اینکه جلیات را شکست دهد. اگر شما نیز جلوی راه رفتن ِ شبان یا رهبران کلیسایتان را با پافشاری که در خدمت کردن از خود نشان میدهید گرفتهاید و نمیگذارید آنها به نبرد مقدسشان ادامه دهند؛ خواهش میکنم خودتان را آن چهار سنگ دیگر و یا حتی آن سنگهایی ببینید که در نهر باقی ماندند. شما جای خودتان را در کلیسا دارید و بگذارید تا وقتی که زمان مناسب بود، خود خداوند شما را برافرازد و برای شکوه نامش و در هم شکستن جلیاتهای زمانه به کار ببرد.
این روزها بسیاری از مسیحیان میخواهند ادای دیگران را دربیاورند و مانند آنها شوند یا اینکه جای آنها را بگیرند. کسی بود که شبانش را به قرآن قسم میداد تا بگذارد بخش ستایش کلیسا را رهبری کند. شبان از او پرسید که چرا باید بگذارد که او این کار را بکند و آن کس پاسخ داده گفت: « یکی از خویشانم این خدمت را در کلیسایشان دارد، من هم میخواهم داشته باشم.» همسر شبانی را در نظر بگیرید که نه صدای خوبی دارد و نه به موسیقی آشنا است، ولی سرودها را در کلیسا رهبری میکند. از او میپرسند که چرا این کار را میکند، میگوید: « مگر نمیبینید همسرانِ شبانان دیگر این کار را میکنند، خوب چه اشکالی دارد من هم میخواهم انجام دهم.» یک روز کشیشی میخواست که همسرکشیش ِ دیگری در کلیسایشان پیام برای روز یکشنبه بیاورد. همسر ِ کشیش دیگر گفت که خدمت من پیام آوردن در کلیسا نیست. آن کشیش گفت: « پس چرا همسر من پیام میآورد؟»
شوربختانه برخی شبانان هم هستند که میخواهند پا در کفش سایر همکاران خود بگذارند و مانند آنها شوند. اگر کسی در سخنرانیهایش چامه و چکامه (شعر و قصیده) میسراید آنها هم میخواهند بسرایند. اگر کسی داد و بیداد میکند آنها هم میخواهند با داد و بیداد سخن خود را در گوش مردم فرو کنند. اگر کسی نبوت شخصی میکند، آنها هم فکر میکنند تا نبوت شخصی نکنند کار به جایی نخواهد رسید. اگر کسی با جوک و خوشمزگی سخنرانی میکند آنها هم میخواهند این روش را در پیش گیرند. یادم میآید یک روز کسی از من پرسید: « آیا شما هم مانند آن کشیشانی هستی که دست روی مردم میگذارند و مردم به زمین میافتند؟» پاسخ دادم: « خیر. من کشیشی هستم که دست خود را دراز میکنم تا کسانی را که روی زمین افتادهاند بلند کنم که بتوانند روی پا بایستند.» چه خوش گفت زندهیاد اسقف دهقانی تفتی در یکی از سرودههایش: « در جای خود ما هر جا که باشیم، هر یک به قسمی باید درخشیم.» بیایید در جای خودمان باشیم و برای عیسای مسیح بدرخشیم.
سنگهای مالیده یا صاف در کیسه شبانی بودند
داوود سنگها را در کیسه شبانیاش گذاشت. آنها نزدیک داوود و در دسترس او بودند. مسیحیانی برای درهم شکستن قوای تاریکی به کار خواهند رفت که رابطه نزدیک با عیسی مسیح داشته باشند و در دسترس او باشند. ما خیلی دوست داریم که برای مسیح کارهای بزرگ انجام دهیم، غافل از اینکه او بیشتر خود ِ ما را میخواهد تا خدمتمان. اگر رابطه نزدیک با او نداشته باشیم، خدمتمان پشیزی ارزش ندارد. لازم است که در کیسه شبانی عیسای مسیح یعنی در انبان او باشیم.
در انجیل مرقس3 : 14 میخوانیم: « دوازده نفر را مقرر فرمود تا همراه او باشند و تا ایشان را به جهت وعظ نمودن بفرستد.» آنچه در این آیه دارای اهمیت نخست است، همراه با او بودن است. شاگردان برگزیده شدند تا در وهله نخست با مسیح باشند و از مشارکت با او بهره ببرند. در همین با او بودن است که ما فکر مسیح را پیدا میکنیم و مانند او فکر مینماییم. هرگاه مانند مسیح فکر میکنیم از دید او نیز به همه چیز و کس نگاه میکنیم. آنگاه خدمت ما نیز مفیدتر میشود و روز به روز رشد میکند.
شوربختانه کسانی که به داشتن رابطه درست با مسیح اهمیت نمیدهند و فکر میکنند که بدون همراه با او بودن میتوانند بروند و سخنرانی کنند، خیلی زود از خدمت کردن خسته میشوند و توان روحانی خود را از دست میدهند. زمانی بود که برای یک دقیقه سخنرانی در روز یکشنبه، یک ساعت وقت به نیایش و مطالعه میدادیم، ولی امروزه با کمک رایانه و اینترنت و چند کلیک به این تارنما و آن تارنما سخنرانی خود را درچند دقیقه آماده میکنیم. آن وقت انتظار داریم که معجزات سالهای آغازین کلیسا همانگونه که در کتاب کارهای رسولان میخوانیم در کلیسای ما نیز رخ دهد.
هستند خادمانی که رفته رفته از کار خدمت کنار گذاشته شدند و آن هم تنها به همین چرایی بود که رابطه نزدیک با خداوند در نیایش و خواندن روزمره کتابمقدس نداشتند. بیایید این رابطه را پاس بداریم و زمان بیشتری را به خداوند بدهیم تا به خدمت ِ کلیسایی و یا حتی به یکدیگر. اگر در این بخش از رابطهمان با خداوند کوتاه آمدیم، امروز روز بازگشت به سوی رابطه درست داشتن با خداوند است، فردا خیلی دیر خواهد شد!
فَلاخُن به سنگ مالیده یا صاف جهت داد
داوود سنگ مالیده را در فلاخن گذاشت و به سوی پیشانی جلیات انداخت (اول سموییل17 : 49). آنچه به زندگی مسیحی ما جهت میدهد سخنان خدا در کتابمقدس است. اگر بخواهیم به هدف بخوریم و در نبرد با شرور پیروز گردیم لازم است افکار و گفتار ما در جهت سخنان خدا باشد.
همانگونه که سربازان برای پیروز شدن در هر نبردی نیاز به نقشه جنگی دارند تا بدانند چگونه بجنگند ما نیز نیاز به همین نقشه داریم. وگرنه، به بیراهه خواهیم رفت و راه را از چاه تشخیص نخواهیم داد. به همین چرایی است که سراینده مزمور119 در آیه 105 میگوید: « کلام تو برای پایهای من چراغ و برای راههای من نور است.» در مبارزاتی که در زندگی روزمره هم داریم باید با قانون مبارزه کنیم، وگرنه تاج پیروزی را به ما نخواهند داد (دوم تیموتاؤوس2: 5). قانون ِ مبارزه ما در سخنان خدا یافت میشود.
اراده خدا برای ما این است که راه راست را به سوی هدف بپیماییم و آنچه که میتواند راه ما را راست سازد همانا سخنان خداست. جایگاه سخنان خدا در زندگی شما کجاست؟ آیا جای نخست را دارد یا اینکه جای نخست را به احساسات، خوابها و رؤیاها میدهید. کسانی که کمتر کتابمقدس میخوانند بیشتر از همه خواب و رؤیاهای شگفت انگیز میبینند، ولی کسانی که زمان بیشتری به خواندن و به کار بستن سخنان خدا میدهند، کمتراحساساتی میشوند و همواره در مسیر سخنان خدا گام برمیدارند.
این روزها بسیاری را میبینیم که هر چه میکنند و میگویند در سخنان خدا یافت نمیشود و زمانی که میپرسیم چرا اینگونه است و آموزش شما در سخنان خدا نیست، میگویند: « ما بر پایه هدایت روحالقدس رفتار میکنیم و روحالقدس همیشه راههای تازهای برای ما دارد، ولو اینکه این راهها در کتابمقدس هم یافت نشود. روحالقدس نویسنده کتابمقدس است و اکنون نیز کتابی دیگر با کارهایی که قوت آن را به ما میدهد مینویسد. روحالقدس پویاست و در این روزها اینگونه کار میکند.»
دوستان، آنچه ما برای تعلیم (آموزش) و تنبیه و اصلاح وتربیت درعدالت (پارسایی) نیاز داریم در کتابمقدس یافت میشود و اگر همین سخنانی را که هستند بخوانیم و در زندگی روزانه خود به کار بریم، کامل و به جهت هر کار نیکو آراسته خواهیم شد (دوم تیموتاؤوس3: 16- 17). این روزها همان روزهایی است که کتابمقدس از پیش درباره آنها به ما هشدار داده است که مردم به آموزش درست گوش فرا نخواهند داد (دوم تیموتاؤوس4: 1- 4).
سنگ مالیده یا صاف از خود قدرتی نداشت
این قدرت دست داوود بود که آن سنگ را بر پیشانی جلیات کوبید و او را نقش بر زمین کرد. سنگ هیچگونه قدرتی از خود نداشت. مالیدهترین یا صافترین سنگ موجود در جهان نمیتواند کاری از پیش ببرد اگر قدرت دست خداوند در کار نباشد. من و شما هیچ قدرتی از خودمان نداریم. گول و فریب سخنرانان نادرست را نخورید.
این آموزه که ما مسیحیان مانند خدایانی کوچک بر روی زمین هستیم و میتوانیم از قدرتی که داریم مانند خدا استفاده کنیم چرند و پرند است. نه در زبان ما و نه در اعتراف ما هیچ قدرتی وجود ندارد. شما اگر حتی مانند موسی، ایلیا و یونس نبی خواهان مرگ خودتان هم باشید و اعترافِ منفی که سهل است بلکه برای آن به درگاه خداوند نیایش هم بکنید، نه تنها رخ نخواهد داد بلکه ممکن است 40 سال بیشتر زندگی کنید یا اینکه زنده به آسمان ربوده شوید! سخنان یا نیایشهایی کارایی خواهند داشت که بر مبنای سخنان ِ خدا باشند.
درست است که پولس فرستاده میگوید: « قوت هر چیز را دارم در مسیح که مرا تقویت میبخشد» (فیلپیان4: 13)، ولی منظور او این نیست که ما راه برویم و برکت و ثروت و کامیابی و شفا را برای خودمان بخواهیم. اگر در زبان ِ پولس قوت بود چرا به دریای توفانی فرمان نداد تا شکسته کشتی نشود؟ منظور او این است که هر چند در بند است، هر چند در نیاز است ولی یاد گرفته که زیادهخواهی نداشته باشد، بلکه به آنچه دارد قناعت کند (فیلپیان4: 11). ولی این به اصطلاح سخنرانان ما را تشویق میکنند که روح زیادهخواهی داشته باشیم تا هم جیب ما پُر شود و هم جیب آنها!
در پایان باز یادآور میشوم که سنگ به اندازهای کوچک و ناچیز بود که در این ماجرا به هیچ وجه به چشم نمیآید، آنچه به دیده میآید داوود و جلیات است. ولی همین سنگ مالیده و صاف بود که به پیشانی جلیات برخورد کرد و او را به زمین انداخت. آیا شما هم میخواهید مانند این سنگ باشید یا اینکه دوست دارید تیزیها، شکلهای ناپسند و ناهمواریها را در زندگی روحانی خود داشته باشید؟