تنها در حضور خداوند

و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت پیدایش 24: 32

 

معمولا تنهائی چیز خوبی به نظر نمی رسد و مردم این دوره زمانه کمتر فرصتی برای تنهائی و خلوت گرفتن با خود و خدا پیدا میکنند یا میلی برای آن ندارند اما خدائی که در کتابمقدس می شناسیم دنبال چنین فرصتهائی است تا از آن زمان به ظاهر صفر و بی فایده ما تاریخی در زندگی ما بسازد و آن را تبدیل به برکت و تجربه ای شیرین برایمان بسازد. برای مثال زن سامری، تنها با مسیح سر چاه آب، زندگی او را دگرگون کرد، مریم مجدلیه نالان و زار اما بردر قبر ماند تا راز این ماجرا ی زنده شدن مسیح را کشف کند، اشتیاق او مسیح را به آن مکان کشید تا رو در رو او را ببیند و تا او اولین باشد برای بردن مژده قیام مسیح وبسیاری دیگر..............

 

و حال در اینجا یعقوب در خلوت و تنهائی و در ترس از روبرو شدن با برادرش عیسو که با کینه ای بیست ساله فردا قرار است با او روبرو شود فکر های بسیار و نگرانیها و احساس ناتوانی حالتی به او دست داده که خود را در بن بست میبیند. تنها چیزی که انتظارش را نداشت اینکه خدا پا در میان بگذارد و در چنین شرایطی او را ملاقات کند. ابتدا خدا در صورت شخص ناشناسی به او حمله ور میشود و سخت براو هجوم میآورد. خدا دل خوشی از او ندارد. بیست سال یعقوب فقط در پی تمایلات دلش و گسترش کار و بازار خود بود، خبری از وعده هائی که به خداوند داده بود نیست و اینکه خدا او رابه منظور جلال خود انتخاب کرده فراموش شده، اما خدا فراموش نمیکند و تا آنچه را گفته به کمال نرساند باز نمی ایستد. لذا خدا با یورش بردن بر او در دل شب تاریک قصد داشت یعقوب رامتوجه کند میخواهد بار دیگر اختیار زتدگی او در دستهایش باشد و زندگی او برای هدف و نقشه های خداوند پیش رود. و زمانی که یقوب از وحشت بیرون آمده متوجه میشود این خداوند است، اینبار اوست که مصرانه درطلبیدن برکت است سخت به او چسبیده متوجه میشود منبع تمام پیروزیها و برکات خداوند است، با خداوند همه چیز دارد و بدون او با وجود همه دارائی هیچ ندارد.
وقتی خداوند دید که یعقوب متوجه و بیدار شده از او اسمش را میپرسد. درواقع یعقوب با اقرار اسمش اعتراف میکند که مردی بوده که با زرنگی و کلک و با نیرنگ همه چیز را می قاپیده در حقیقت در تمام مدت زندگیش یعقوب بوده. این اعتراف او را از آن نام شر میرهاند و برکت نام اسرائیل به معنی شاهزاده خداوند براو قرار میگیرد و یعقوب اعلان میکند خداوند را دیدم و جانم رستگار شد.


پس در تنها ئی ها در واقع هرگز تنها نیستیم زیرا وعده اوست که با ما است و هرگز ما را ترک نخواهد کرد، بلکه این تنهائی ها فرصتی است تا با او برای چندمین بار روبرو شویم و جانمان را رستگار سازد.
سعی کنیم با او نجنگیم بلکه به او بچسبیم تا ما را برکتی تازه تر بدهد تا باز در پی راهها و نقشه های او در زندگیمان ادامه دهیم. بنا براین دفعه دیگر که در گوشه ای خود را تنها و در بن بست دیدی بدان او قصد دارد تاریخ و تجربه ای جدیدتر برایت بسازد تا همیشه از بیاد آوردن آنها دل قوی شوی و بگوئی من او را بارها در سختیها روبرو دیده ام و جانم را رستگار کرده است.

  • مطالعه 2549 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131