موارد عملی برای رسیدن به کارهای خارق العاده

" یهوشافاط گفت: « آیا نبی خداوند در اینجا نیست تا به واسطۀ او از خداوند مسألت نماییم؟ » و یکی از خادمان پادشاه اسرائیل در جواب گفت: « الیشع بن شافاط که آب بر دستهای ایلیّا می ریخت، اینجاست.» و یهوشافاط گفت: « کلام خداوند با اوست.» پس پادشاه اسرائیل و یهوشافاط و پادشاه ادوم نزد وی فرود آمدند." ( دوم پادشاهان 3 : 11 ـ 12 ).

 

باور ما این است که الیشع ده سال اول خدمتش را صرف خدمت به ایلیّا کرده است. حتی بعد از ربوده شدن ایلیّا، الیشع را بعنوان کسی که آب به دستان ایلیّا ریخته بود می شناختند. ایلیّا به نبی تنها معروف است و درسرانجام خدمتش به جنگ پریشانی به غاری رسید که در آنجا فکر می کرد، او تنها فردی است که برای خداوند باقی مانده است. خدمت الیشع در معجزات دو برابر ایلیّا بود، ولی به نظر با هیاهوی کمتر و تأکید بیشتر بر خدمت دلسوزانه به مردم. در تاروپود زندگی عملی الیشع، معجزات وجود دارند و این نشان می دهد که در فعالیتهای روزمره و معمولی مواردی است که ما را به قلمروی ماوراء طبیعۀ آیات، نشانه ها و معجزات هدایت می کنند.

کارهای ماورء طبیعه در فعالیتهای روزمره و زندگی معمولی

معنی کلمۀ «عملی یا کاربردی»، مرتبط به چیزی است که در فعالیتها و کارهای معمولی و روزمره استفاده شود. در کتاب دوم پادشاهان 5 : 1 ـ 14 داستان مردی بنام نعمان است که سردار کل لشگر پادشاه سوریه بود؛ مردی بزرگ و قابل احترام که معجزه اش را بطریق عملی و خیلی معمولی دریافت نمود. همه چیز از کنیزی شروع شد که از سرزمین اسرائیل به اسیری گرفته شده بود و زن نعمان را خدمت می کرد. او به زن نعمان گفت ( آیۀ 3 ) : " کاش که آقایم به در حضور نبی ای که در سامره است، می بود که او را از برصش شفا می داد. "

این معجزۀ بزرگ از کنیز کوچکی شروع شد که فقط می خواست به نعمان خوبی ای کرده باشد که البته خود توسط سربازان خود او اسیر شده بود. گوش کردن به حرف این کنیزحقیر کوچک می بایستی برای نعمان حقارت بوده باشد؛ ولی بهرحال او سفرش را برای دیدن این نبی، یعنی الیشع آغاز کرد. « پس نعمان با اسبان و ارابه های خود آمده، نزد در خانۀ الیشع ایستاد.» ( دوم پادشاهان 5 : 9 ). الیشع برای او پیغامی فرستاد که ( آیۀ 10 ) « برو و در اردن هفت مرتبه شستشو نما و گوشت تو برگشته، طاهر خواهی شد.».

نعمان از شنیدن این پیغام آشفته شد، چونکه نبی برای انجام شفایش کار بزرگی انجام نداده بود ( آیۀ 11 ) : « اینک گفتم که البته نزد من بیرون آمده، خواهد ایستاد و اسم خدای خود، یهوه را خوانده و دست خود را برجای برص حرکت داده، ابرص را شفا خواهد داد.». نعمان حتی فکر کرد که این نبی برای شستشو، رودخانۀ اشتباهی را انتخاب کرده است. او رودهای بهتری را می شناخت که آنها را ترجیح می داد؛ پس عصبانیت در نعمان بیشتر شد. ( آیۀ 13 ) امّا بندگانش نزدیک آمده، او را خطاب کرده، گفتند: " ای پدر ما، اگر نبی تو را امری بزرگ گفته بود، آیا آنرا بجا نمی آوردی؟ پس چند مرتبه زیاده چون تو را گفته است شستشو کن و طاهر شو." نعمان سرانجام پذیرفت و ازجذام خود پاک شد.

آیا می توانید نکات کاربردی و عملی که نبی از او خواست تا برای دریافت شفایش انجام دهد، تشخیص دهید؟ بنظر می آید که نعمان تا دریافت کامل شفایش متوجۀ کار الیشع نبود. من ایمان دارم که الیشع در سالهایی که ایلیّا را خدمت می کرد، خدمت کردن عملی را از او یاد گرفته بود؛ مثل ریختن آب به دستان ایلیّا که درواقع معجزات و شفاهای اصلی و خارق العاده از همان جا شروع شد.

عیسی می خواست که به مردم خوبی کند، در نتیجه شفا و معجزات رخ می داد!

اعمال 10 : 38 : " عیسی ناصری را که خدا او را چگونه به روح القدس و قوّت مسح نمود که او سیر کرده، اعمال نیکو بجا می آورد و همۀ مقهورین ابلیس را شفا می بخشید زیرا خدا با وی می بود." اخیراً وقتی داشتم این آیه را می خواندم، جملۀ « اعمال نیکو بجا می آورد » ناگهان با قلبم حرف زد. تصور کنید که عیسی از تمام روح القدس و قوّت پرشده و همۀ آن چیزی که می خواهد با همۀ این قدرت انجام بدهد این است که به اطراف رفته و « اعمال نیکو » برای مردم انجام دهد.

اینطور بنظر می آید که شفا و معجزات جزوء اولین چیزیهای مدنظر او نبوند. البته شفا و معجزات انجام می شد، ولی آنها نتیجۀ عشق و دلسوزی او در کمک به دیگران بود. اشتیاقش مردم بودند، نه شفا و معجزات. هر چیزی که برای انجام کار نیکو برای مردم لازم بود انجام می شد، حتی شفا و معجزات؛ برای اینکه او می خواست به آنها خوبی کرده باشد. همانطوریکه شفقتش به مردم او را به حرکت در می آورد، آیات و معجزات او را دنبال می کردند. نمونه های دیگر « انجام اعمال نیکو »، بغل کردن کودکان، خوردن با باجگیران و گناهکاران و اجازه دادن به یک فاحشه برای شستن پاهایش بودند. اغلب این مثالها همراه با این مکاشفه هستند که دیگران نیاز داشتند تا این اعمال خارق العاده را از نزدیک دیده و تجربه کنند.

اخیراً خواب یک کودک گریان را دیدم که کسی او را بغل کرده بود، ولی نمی توانست او را ساکت کند. وقتی آن شخص کودک را به من سپرد تا نگه دارم، در بغلم آرام و ساکت شد. همانطوریکه آن بچه را نگه می داشتم، هدیۀ کوچکی را در کاغذ رنگی جلوی پاهایم دیدم. ناگهان چیزی مثل قطرات روغن از درونش به بیرون نشت کرد. اوّل فکر کردم که بایستی بطری مایعی ای درون بسته باشد که شکسته و از آن به بیرون نشت می کند. همانطور که بچه را نگه می داشتم، نشت این مایع از آن بسته ادامه داشت و تمام کف زمین را پر کرده بود. کم کم همۀ مردم متوجۀ این جریان روغن در کف زمین از بستۀ هدیه ای که هنوز کادوپیچ بود، شدند.

می توانستم ببینم که خیلی ها از این جریان زیاد روغن غوطه ور شدند؛ ولی من می دانستم که با نگه داشتن این کودک رنج دیده بود که باعث شروع جریان این روغن مسح از این هدیۀ کوچک شده بودم. خدا داشت چیزی به من نشان می داد. " بیل، اگه می خواهی کارهای عملی خوبی برای زندگی مردم انجام بدی، باید چشمایت را از( به اصطلاح ) هدایات برداری. روغن مسح من از زندگی تو، زمانی سرازیر می شود که تو به نزدیک شدن به مردم بجای تمرکز روی هدایایت، برسی." برای اولین بار تصمیم گرفتم که نسبت به کودکان کمی حساستر باشم.

آیا آن پنج هزار نفر می دانستند که معجزۀ غذایشان از کیف غذای یک پسر بچۀ کوچک فراهم شده است؟

در لوقا 9 : 13 وقتی شاگردان می خواستند که آن جمعیت را بفرستند که بروند، عیسی به آنان گفت: « شما ایشان را غذا دهید. ». بعد عیسی به شاگردانش گفت که آنها را در دسته های پنجاهی بنشانند. حالا تصور کنید عملی کردن نشانیدن پنج هزار مرد، به غیر از زنان و بچه ها، در دسته های پنجاهی برای شاگردان. بعد عیسی آن پنج نان و دو ماهی را برکت داد و به شاگردانش داد تا بین آنها تقسیم کنند. درواقع این یک « مهمانوازی عملی » است. به نکات کاربردی که شاگردان برای به انجام رسانیدن این معجزه انجام دادند، توجه کنید. من جایی را نمی بینم که جار بزنند و به آن جمعیت اعلام کنند که غذایی که می خورند تنها از ناهار یک پسر بچه کوچک تهیه شده است. بنظر می آید که خود عیسی هم معجزه را بزرگ نمی کند و حتی اینطور به نظر می آید که این شاگردان بودند که به همه غذا دادند. شکل گرفتن این معجزه بسیار کاربردی و عملی است.

البته که معجزۀ زیاد شدن غذا صورت گرفت؛ امّا الویّت اصلی عیسی پر کردن شکمهایی بود که از فرط گرسنگی به غار و قور کردن افتاده بود؛ طوریکه دوازده سبد هم اضافه آمد. برای غذا دادن به آن جمعیت بایستی معجزه ای اتفاق می افتاد، بخاطر همین عیسی نیز از آن استفاده کرد. معجزه تنها وسیله ای بود برای رسیدن به هدفش که سیر کردن آن جمعیت بود. در تار و پود این معجزه از ابتدا تا انتها کاربردهای عملی ای نهفته است. شروع آن از یک مادری است که یک کیف معمولی غذا برای پسرش حاضر کرد و الی آخر.

عیسی با انجام کارهای عملی، روزمره، معمولی و زمینی ما در انجام کارهای خوب به مردم همراه با کارهای خارق العاده، چه درسی را برای شاگردانش دارد؟ نقل قولی از ماکس لوکادو در کتاب فیض برای این لحظه ( جلد دوم ) به این مضمون وجود دارد: " کار، پرستش هم می تواند باشد: آیا این نقاشی آنجلو را دیده اید که یک زوج کشاورز را در حال دعا در مزرعه به تصویر کشیده است. در پشت، تصویر منارۀ کلیسایی از افق پیداست و نوری از آسمان به زمین تابیده است. تشعشع نور بر کلیسا نتابیده؛ بر سرهای خم شدۀ این زوج کشاورز هم نتابیده. تشعشع نور تنها بر چنگک و فرغون کشاورز در جلوی پاهای این کشاورزان، تابیده است. چشم خدا بدنبال کار دست ماست."

بنظر می آید که اولین معجزه عیسی، تبدیل آب به شراب در مراسم عروسی، بقصد خوب نشان دادن داماد بوده است ( یوحنا 2 : 1 ـ 11 ).

این معجزه بطوری عملی با یک جشن عالی به داماد آبرو و اعتبار بخشید. " در آنجا شش قدح سنگی بر حسب تدهیر یهود نهاده بودند..." ( یوحنا 2 : 6 ). عیسی در آیۀ 7 به آنها می گوید: " « قدحها را از آب پر کنید.» و آنها را لبریز کردند. " سپس در آیۀ 8 عیسی به آنها می گوید: " « الآن بردارید و به نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند." در ادامه در آیه های 9 و 10 رئیس مجلس آبی را که به شراب تبدیل شده بود، امتحان کرد و نفهمید که از کجا آمده است؛ امّا مستخدمینی که آب را کشیده بودند، می دانستند. در نهایت رئیس آن مجلس داماد را مخاطب قرار داده و از او بخاطر پذیرایی با شراب خوب در زمان پایان عروسی، تقدیر کرد.

دوباره اینجا می بینیم که حتی کلمه ای نه از دهان عیسی و نه از دهان شاگردان بیرون می آید تا این معجزه را به دیگران جار بزنند. به نظر می آید که فقط نوکران، شاگردان و خود عیسی می دانستند که آب به شراب تبدیل شده است. دوباره اینجا هدف خود معجزه نیست، بلکه عیسی می خواست که به داماد خوبی کرده و با بهترین شراب، جشن عروسی اش را برکت داده باشد. از آنجایی که بایستی برای صورت گرفتن این کار معجزه ای می شد، پس او این معجزه را انجام داد. البته این معجزه باعث شد که شاگردان هم به او ایمان بیاورند ( آیۀ 11 ). دوباره اینجا عیسی به شاگردانش قدمهایی عملی برای خلق معجزه ای برای کمک به دیگران و دادن برکت به دیگران تعلیم می دهد. به نوعی عیسی می خواست به شاگردانش نشان دهد که اگر تنها در قلبشان بخواهند که به مردم نیکی کنند، آنها هم می توانند چنین کاری را انجام دهند.

نور چیزی نمی گوید، تنها می تابد...

" شما نور این عالمید...بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند. " ( متی 5 : 14 و 16 ). وقتی شما وارد اتاق تاریکی می شوید، شروع نمی کنید با تاریکی جنگیدن تا روشنی بیاید، بلکه تنها چراغ را روشن می کنید. نور عالم با تاریکی بحث و جدل نمی کند، حتی به نوعی سعی در کنار زدن آن هم ندارد. نور عالم با هیچ تاریکی هم خاموش نمی شود. ماهیت آن نور است؛ یعنی تاریکی تنها در عدم حضور نور می تواند وجود داشته باشد. نور سمبل حضور و قوّت روحانی است.

من کشیشی را می شناسم که به خانمی مشاوره می داد. این خانم دائماً با موعظه کردن به همسرش به او گوشزد می کرده که چگونه باید زندگی کند. این باعث دلسردی و سرخوردگی همسرش شده بود. پس از جلسات زیاد مشاوره، هیچ تغییری در رفتار زن و مرد رخ نمی داد. کشیش ناامید، سرانجام به خانم گفت: « خواهر، این لامپ چراغ در سقف را می بینی؟ بدون اینکه حرفی بزند از خودش نور می تاباند. عیسی می خواهد تو در این خانه مانند یک لامپ چراغ برای شوهرت باشی. فقط نور خود را بتابان، تا اینکه شوهرت جذب این نور تو که همانا عیسی است، شود. »

وقتی داشتم به چمنهای بلند شدۀ خانۀ همسایه نگاه می کردم، خداوند به وضوح به من گفت: « به تو می گویم بدون اینکه به او بگویی، چمن ها رو کوتاه کن. »

" از تو ( خداوند ) خواهند ترسید، مادامی که آفتاب باقی است و مادامی که ماه هست تا جمیع طبقات. او مثل باران بر علف زار چیده شده فرود خواهد آمد و مثل بارشهایی که زمین را سیراب می کند." ( مزمور 72 : 5 ـ 6 ). چندین دفعه بدون اینکه کسی متوجه شود، چمن حیاط همسایه را کوتاه کردم. بعدها متوجه شدم که زن همسایه، نه شوهر دارد و نه دستگاه چمن زن. در ابتدا اینقدر سرش شلوغ بود که حتی فرصت تشکر هم نداشت. بخاطراینکه دو جا کار می کرد، به ندرت در خانه بود. بالاخره از من تشکر کرد و گفت که نمی تواند بابت آن دستمزدی به من بدهد، ولی من به کارم ادامه دادم. وقتی چمنهای خانه اش را می زدم، می دانستم که چیزی در روحش در حال اتفاق افتادن است.

آیۀ 6 می گوید: " ...فرود خواهد آمد مثل بارشهایی که زمین ( علفزار چیده شده ) را سیراب می کند. " با هر قطره باران که بر چمن کوتاه شدۀ همسایه می بارید، خدا بر این خانواده هم فرود می آمد. یکبار می خواستم که به آن خانم بگویم که خداوند تابستان پیش از من خواسته بود که چمنهای حیاطشان را کوتاه کنم، ولی خدا جلوی منرا از گفتن این حرف در قبل از موعدش، گرفت و از من خواست که بگذارم نور او از طریق من به آن خانواده بتابد. مطمئنم که آن خانم قبلاً در زندگیش مسیحیانی را دیده که او را از گذشته اش مأیوس کرده و سرانجام او نیز از آنها ناامید شده و روی خود رابرگردانیده است. حالا نوبت من بود تا با انجام کار خوب به دیگران کمک کنم که نور را در انتهای دیگر تونل ببینند. من ایمان دارم که زمان آن فرا رسیده که ما به دیگران نشان دهیم که ما شخصاً به آنها اهمیّت می دهیم، قبل از اینکه حتی به آنها اعلام کنیم که چقدر خدا به آنها اهمیّت می دهد.

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که وقتی نجات پیدا کردم، مرتکب شدم این بود که به همکارانم در محل کارم گفتم که من حالا « مسیحی شدم »؛ بجای اینکه اجازه بدم آنها تفاوت را در من ببینند. آنها از آن به بعد، نظاره گر زندگی من بودند که آیا واقعاً یک مسیحی بودم یا نه؛ و هرچه دیدند این بود که من یک انسان کامل نیستم. آرزو می کردم که فقط زندگی ام را می کردم و اجازه می دادم که آن نور از طریق من بتابد و آنها آن تفاوت را دیده و از من سؤال می کردند که چه اتفاقی برای من افتاده است.

تشعشع نور پسر خدا تنها بر فرغون و چنگک ما می تابد.

" مغلوب بدی مشو بلکه بدی را به نیکویی مغلوب ساز." ( رومیان 12 : 21 ). ایمان دارم که خداوند این روزها، نیاز به کاربردی بودن، در پرداختن به این دنیای گمشده و درحال مرگ، تأکید می نماید. وقت آن است که در دعاها و پرستشهای خود، جد و جدِّ کرده وبدی را با خوبی مغلوب کنیم.

وقتی زمان به پایان برسد، همۀ ما برحسب کارهای عملی را که در توانمان بوده و می توانستیم انجام دهیم، داوری خواهیم شد.

متی 25 : 31 ـ 46 : " امّا چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدّس خویش آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امّتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کند، به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا می کند...آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گوید: « بیایید ای برکت یافتگان از پدر من و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است، به میراث گیرید. زیرا چون گرسنه بودم مرا طعام دادید، تشنه بودم مرا سیرابم نمودید، غریب بودم جا دادید، عریان بودم مرا پوشانیدید، مریض بودم عیادتم کردید، در حبس بودم به دیدن من آمدید... "

من ایمان دارم، همانطوریکه ما در شفقت و مهربانی، برای برآورده کردن نیازهای عملی مردم، حرکت می کنیم، قوّت بیشتری از خدا، برای انجام کارهای خارق العاده در زندگی آنها، تجربه خواهیم کرد.

" ...مهربانی خدا تو را به توبه می کشد." ( رومیان 2 : 4 ). بیاید برویم برای نیکویی کردن به دیگران و شاهد انجام کارهای خارق العاده باشیم.


مترجم: آرش

  • مطالعه 2119 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131