بسراغ من اگر می آئید!

مهم تر از هر سرود روحانی و عالی تر از هر نغمۀ دلپذیر، که ما را به خلسه ای روح افزا، فرا می کشد، و موثر تر از هر آوای شادی بخش، که درون را تلطیف می کند، و پر نفوذتر از هر غزل که می تواند شوق زندگی در ما ایجاد کرده ، و یخهای رابطه را بشکند و بر بن بست ها غالب آید و مخاطب را از حضیض به اوج برساند، " یک عبارت پُر مهر است."


یک سخن تسکین دهنده می تواند معجزه کند و بر قلب های زخمی مرهم بگذارد، و آن کلامی است که حیات می بخشد! کلامی که از ازل بوده و از آن زندگی ظاهر شده است. در عصر ارتباطات و اطلاعات توسعه یافته یعنی زمان کنونی ما، "متاع کلام زنده" آنچنان که باید، خریداری ندارد! بر عکس، سنگ های بی جان و اوراق قرضۀ بی مقدار و البته تمبر های باطله و ویرانه ها، که میراث فرهنگی نامیده می شوند و سکه های دوران ستم پیشگان در این بازارآشفته، ازقیمت و منزلت دیگری برخوردارند! و با کمال تاسف در این بازار مکاره حتی از کسانی که در محافل ادب از اعتبار و عزتی برخوردارند وقتی برای بیان زیبا و پالایش واژه ها، کمک می خواهیم، عذر بد تر از گناه می آورند، که: زیاد سخت نگیرید " شما هم زیادی مته به خشخاش می گذارید" حالا چی شده" یا علی خواجه، یا خواجه علی "! گزندگی زبان و تلخی کلام در برخی از ضرب المثل های فارسی و رواج فرهنگ لمپنیسم ( بیهویتی ) و لیچار گوئی چنان بازار گرمی دارد که، حتی در محفل های روشنفکری و مجالس آکادمیک گوش را آزار می دهد. و آوردن چند نمونه به اصطلاح از این ضرب المثل ها خالی از لطف نیست!

" فلانی پالانش کجه"-- " آدم نفهم هزار من زور داره" - "از عرعر خر کسی نرنجد"-"مژدگانی که گربه عابد شد " - " آبکش به کفگیر میگه، نه تو سوراخ داری" - " پز عالی جیب خالی " -تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند " -- "اسب و قاطر به لگد هم نمی میرند " - " چشماش آلبالو گیلاس می چینه " - صد تا چاقو بسازه یکیش دسته نداره" -" سگ خانه باش کوچک خانه نباش " -- و ازهمه بدتر کلام فرصت طلبان را بشنویم: " هر که خر شد ما پالانیم، هر که در شد ما دالانیم "...........

اما در این انبان بی مایۀ فلکوریک، و در این کاهدان فرهنگ کوچه، بزحمت خوشۀ گندمی بتوان یافت، که با آن قاتق نانی ساخت، و مسکنت روحانی خود را غنا بخشید، و ولع حقیقت جوی خود را فرو نشاند!
و اما " کلام" نزد خدای مسیحیت از اهمیت ویژه ای برخوردار است! و اگرچه خداوند بر پندار و عمل نیک با اصرار تذکر می دهد! اما اهمیت کلام برگزیده و نیکو را هیچگاه از یاد نمی برد بطوریکه پند داده و هشدار می دهد " موکداً بشما می گویم: کلامی که بکار می برید به حساب شما نوشته می شود، و در داوری گفتار و نحوۀ بیان شما و بکار بردن واژه ها، مورد قضاوت قرار گرفته و کلام بیهوده، بحساب شما نوشته می شود! و بی سبب نیست که نویسندۀ مزامیر و پهلوان پادشاهان در یکی از سرایش های خود می نویسد، آدم هائی هستند، وقتی دهان خود را باز می کنند قصد دارند شما را بلعیده و به نیش بکشند، و تیزی طعنه هایشان مثل شمشیر زخمی می کند و دندانهایشان در گوشت مردم فرو می رود! چون بدرستی سخن نمی گویند! (مزامیر : 35 :3 ). مردم از نیش های آنها خواهند گریخت و سرانجام خداوند تیر بر ایشان خواهد انداخت و عاقبت زبان ایشان بلای جانشان خواهد شد ( مزمور 64 : 5 ).

و بدین ترتیب استاد و مقتدای ما، او که از قدرت ویرانگر زبان بخوبی آگاه است و می داند که بی هنری از آنجا شروع می شود که: چشمان ما بجای دیدن زیبائی، زشتی ها را برجسته تر ببیند! و چون چشم چراغ بینش نیک و بد است، پس با زشت نگری، راه خود را بسوی پندار ناصواب می گشاید و اگر چشم تیره ببیند فکر ویرانگر می شود و بر بیان تاثیر می گذارد و کلام را زشت می کند و نتیجه اینکه رابطه ها از بد گوئی تیره می شود! !

از ویژگی های کلام زیانبار انتقاد عریان است هنگامی که انتقاد میکنیم، که فقط انتقاد کرده باشیم! بی آنکه از کردار مثبت و کارهای ارزندۀ دیگران لب به تمجید بگشائیم، بی توجه به جنبه های خجستۀ آنها به نکوهش و خرده گیری اغاز می کنیم، و زمینه را برای سخن چینی فراهم می سازیم، بی آنکه آگاه باشیم با غفلتی از سر هوس به گناهی آشکار لغزیده ایم! عملی که خداوند حرمت آنرا لازم شمرده است! ( انجیل متی 15 : 18 و 19 ).
و بد ترین نوع بد گوئی، همان شایعه سازی بدون سند و مدر ک است که سیاسی ها به آن" شانتاز" و بر چسب زدن می گویند، دوستی در این مورد می گفت: وقتی حلزون به گل سرخ می رسد تن لزج خود را به این گل زیبا میمالد و زهر خود را برآن می ریزد! و گل سرخ را که سنبل عشق وسر زندگی است، لجن مال می کند! اما کار این نرم تن خزنده از روی غریزۀ حیوانی است و بقول معروف" نیش عقرب نه از سر کین است، اقتضای طبیعتش این است" اما انسان از مقولۀ دیگری است! من و شما بعنوان آدمی، شبیه شخصیت خدا آفریده شده ایم! ویکی از صفات بارز روح القدس، این روح مقتدر و مکرم که به جهان هستی، معنا و انسجام می بخشد رنجید گی است یعنی او هم مثل ما آزرده خاطر می شود موقعی که دیگران را می رنجانیم او نیز آزرده می شود! ( افسسیان 4 : 30 - 34 ). اما ما بیشتر مواقع از سر تعمد دست به تخریب همنوعان خود می زنیم تا خود را بلند و سرافراز کنیم!

ضرب المثلی در زبان حکیمانه داریم که می گوید: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد! و چون عیبش آشکار شود بهتر است، دهان خود را ببندد! ( امثال 16 : 24 و 30 :32 ). به عبارت دیگر، نسنجیده گوئی از دیگر تجلیات کلام مخرب است! بیشتر مواقع کلماتی را سر هم می کنیم، عبارت هائی آشفته، که زیاد هم وقت گیر نیست! همین نسنجیده گوئی موجب سوء تفاهم میشود، و رابطه ها را بهم میزند. این نوع طرز بیان سرانجام بر روند عمر ما تاثیر دارد و سوهان روح است و کاهندۀ جان و موجب رنجش وایذای، دیگران! ( امثال 18 : 20 و 21 ).

یکی دیگر از ابعاد کلام مخرب و بی محتوی، کلی گوئی ها و بکار بردن مداوم عبارت های اختصاری است! و آگوستین مقدس هم، از این قاعده مستثنی نیست! او در جائی می گوید " لال ها پر گو ترین ها هستند "!! اینهم نوعی ایجاد سردر گمی از طریق کلام قاصر! " لال ها پر چانه ترین مخلوقاتند"!! شاید منظور آگوستین این است که باید در گوش دادن تیز و در گفتار نرم باشیم! ( یعقوب 1 : 1 ). اما عیب آن جمله بگفتی هنرش نیز بگو" .
اگر چه کلام می تواند وسیله ای برای فتنه و آشوب، پرده دری و شرارت شود ( یعقوب 1 : 21 و 3 : 8 و امثال 18 : 6 ). اما می تواند، حامل نیکخواهی و سازندگی هم باشد. سخن متین و شفاف و از سر مهر، دارای قدرتی خارق العاده و تاثیر گذار است! قدرتی سازنده و بنا کننده، که قادر است چون سلسله ای از پیام های بهنجار، بطن ها را در نوردد. و هر گاه پر پرواز بیابد قادر است، بر امواج وحشت زای خواهش ها و تمنا های بی انجام، لگام بزند و مانع جنگ و برادر کشی شود و آرامش پایدار را در کشوری ایجاد کند! ( امثال 10ٍ : 12 ،21:22 و 29: 8 ).

یک سخن مهربان می تواند معجزه کند. اکسیری که قادر است قلب ها را بهم نزدیک کرده و بند های پاره شده ارتباط را دوباره بهم گره بزند و عواطف جریحه دار و درون زخمی ما را مداوا کرده و حصارهای شکسته و مخروبۀ وجود انسانی را، از نو بازسازی کند! ( مزمور 51 : 18 ). اینجا دیگر حکایت سخنان حکیمانه و اندرزهای مشفقانه نیست، بلکه حدیث محبت است! بحث معجزۀ کلام است! کلامی نیکو، بدور از لفاظی ها، کلامی زنده، که دچار روزمرگی و فرسایش نمی شود. سخنی دوستانه که محیط کار را به مغناطیس صید جان ها و زیستگاهی مناسب برای رشد و توسعۀ روحانیت و اعتلای معرفت و صمیمیت بدل می کند! یک سخن دوستانه و از سر عاطفه می تواند معجزه کند! فضا را تغیر دهد و بحث های خصمانه، عصبی و متشنج را، به گپ زدنی دلپذیر و دوستانه، و البته سازنده مبدل سازد و روحیۀ همکاری و مساعدت را در محیط کار پرورش دهد و بر آسمان مه آلود خانۀ ما تاقی نیلگون بنشاند! کلامی پر از اعجاز که نور را از تاریکی جدا کرد، تا جهان نورانی تر شود، وبه نیروی آن افلاک از آبها جدا شد تا زمین قابل سکونت شود! این کلام سترون و نازا نیست بلکه بذر مرغوب است که اگر بر زمینی مساعد نشانده شود از سه تای آن سی و از سی، شصت و از شصت هزاران جان زنده خواهد شد!

آیا می توان با تصمیمی آنی و تضمینی مُهر شده بر گفتار خود مسلط شده، واز این پس بر گفتار خود غالب آئیم. و این حیوان سرکش را رام کرده و بر پوزۀ این توسن لجام گسیخته لگامی محکم زد! ( یعقوب 3 :7 ). قطعاً این مهم بفوریت امکان پذیر نیست! پاسخ را می توان در کلام خدا یافت: آنچه در قلب می گذرد، زبان بیان می کند انسان نیکو خصال حامل نیکخواهی و خیر است و انسان بد سگال نیز آنچه در دل دارد بر زبان می راند! ( متی 15 ). و بقولی از کوزه همان برون تراود که در اوست!
یادآوری این موضوع خالی از لطف نیست که بدانیم خداوند وقتی بیماران را شفا می داد عبارتی را بزبان می آورد : جمله ای از سر مهر و دلسوزی، ای زن : " ایمانت تو را شفا داد" ، دخترم ایمانت تو را شفا داد! هیچگاه اتفاق نیفتاد که بگوید من راه راستی و حیات هستم من نور جهانم و شفای تو از من است! در مورد شفای ایلعاذر آنطور که مرتا و مریم، بیتابی نشان می دادند و کاملاً نا امید بودند بودند فرمود: نگران نباشید! آنکه مرده ها را زنده می کند من هستم! استاد طریق ما، او که مطلق حیات، رستاخیز مجسم و سخن آشکار خدا است، در کاربرد واژه ها و عبارات کاملاً محتاط است! او براستی راه و راستی و حیات و نور جهان است، اما، ادعا ئی ندارد!

واعظ جوانی می گفت: عشق و حقیقت در شکل دادن تاریخ پر فراز و نشیب انسانها، و جنگها و منازعات اجتماعی بسیار دخیل بوده اند! حقیقت گوئی در بسیاری موارد، موجب رنجش دیگران می شود و عشق هم، و جود را می سوزاند وهمچون واقعیت مرگ قدرتمند و بمانند تلخی موت زورمند است! ( غزل غزل ها 8 : 6 و انجیل یوحنا 15 : 13 ). اما اگر حقیقت کلام را با عشق بیان کنیم از سوزش و تیزی هر دوی آن، کاسته می شود! دو عنصر کلر و سدیم هر کدام، بتنهائی سوزنده و خطر ناکند ولی در صورت ترکیب شدن، نمک طعام را تولید می کنند که ذائقۀها را تحریک کرده و به غذا طعم می دهد، و از فساد خوراک جلوگیری می کند. بزرگوران خوبم!

در من و شما دوفرمانده نیرومنداست، اولی سرداری است، قوی که دوست می دارد همه از او تعریف کرده و لب به چاپلوسی او گشوده و از کشور گشائی و قدر قدرتی او تعریف کنند! او همواره مایل است، تا قوای خود را بسیج کند و دست بحملات تخریبی بزند. او تمایل دارد، تا همه از پیروزی های او بگویند او جاه طلب و شیفتۀ شهرت است! و در همان حال، و در همین نزدیکی و نه خیلی هم دور، فرمانده دیگری صبور و بردبار منتظر است، او نیز قصد حمله و فتوحات جدیدی را دارد! سردار اول با زبان گزنده و رفتاری کینه توز و پنداری خانمان برانداز، و دومی با روحیه ای متین، افتاده حال و حلیم، هدف تسخیر جانها و نجات آنها، و دوستی بامردم را در سر می پروراند!

دهنه زدن و تضعیف فرمانده اول و به بند کشیدن، بی پروائی، و بلند پروازی های او، باعث تقویت فرمانده دوم که بسیار هم روحانی است می شود، این فرمانده متین همواره و هر لحظه بدر می کوبد، و انتظار می کشد تا در را برایش بگشائیم! و به خانۀ خود، دعوتش کنیم او می خواهد عنان زندگی ما و از جمله زبان و کنترل آنرا بدست بگیرد. او مایل است وارد شده و با ما دوستی دائمی برقرار کند! او از ما نان نمی خواهد چون خود نان زندگی و روزی رسان ابنای بشر است و آبی از ما طلب نمی کند زیرا خود به تشنگان حقیقت آب می رساند! او آتشی برای گرم شدن و چراغی اضافی برای روشنائی بیشتر مطالبه نمی کند، چون خود نور جهان است و همه با آتش او گرم می شوند! ( اشعیا 50 : 11 ). او عاشق انسانها است و مایل است که در محضر او دانا شده و فرزانگی بیاموزیم! او قصد ندارد ما را در این دنیای آشفته، بین گرگ ها و عقرب ها به اتکا ی خودمان رها کند، او فخر روزگار ماست، بسیاری از پیامبران الهی و حکیمان دوران، آرزوی همنشینی با او را داشتند تا از تعالیم پر محبت او درس بگیرند!

از او بطلبیم تا راه را بما نشان داده و بر لبهایمان غنچه ای از کلام محبت بنشاند تا و جودمان لبریز از رایحۀ عشق به او، و خدمت به خلق شود! از پیش داوریها و بپرهیزیم، و داوری ها را به آستانۀ حضرتش بیاوریم به جوار تخت فیض او! هر انسانی را تجلی زیبائی وجود عزیزش بدانیم، که خود با عشق گرانمایۀ او خلق شده ایم! و همچون شاعر معاصر" سپهری" به زیبائی ها بنگریم که: با دیدن گل سرخی شاعر می شد، بی آنکه در پی کشف و شهود و رموز ظاهر و درک، سرخی گل باشد، در زیبائی غوطه می خورد! انسان را دوست بداریم و دوست انسان باشیم! ( تثنیه 6 : 5- 7 و انجیل متی 22 : 37 و 38 و اول یوحنا 4 : 21 ). و بسراغ او اگر می رویم نرم و آهسته قدم برداریم که مبادا به چینی شکنندۀ کرامت او، تلنگری زده و او را اشفته کنیم* ! و همانند حافظ که بر غزل سهراب مهر می زند زمزمه کنیم: " من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف ----------- تا بدانجاست که آهسته دعا نتوان کرد "

دوستان و بزرگواران! در پایان جا دارد که با شما درد دلی کنم! این کوچکترین، در محیطی رشد کردم که، بنا به تصور خود، دشنام دادن و پرخاشگری و طعنه زدن و انتقاد عریان را فضیلتی می شمردم! اما خداوند توسط روح گرامی اش، هر روز به باز سازی حصارهای ویران من پرداخت و بر رخنه های آشکار و عیب های عریان من ماله کشید و شروع به بازسازی دوبارۀ من کرد، که این تجدید بنا، هنوز هم ادامه دارد! وقتی شروع بنوشتن این سطورمی کردم، چند بار در میانۀ کار، تصمیم گرفتم که آنرا رها کرده وهرگز به پایان نرسانم، چون کلام خداوند نهیب می زند: بیش از حد، نباید معلم بود . ( یعقوب 3 : 1 ). حالا که این شهادت را دادم، قدری آرام تر شده ام! اطمینان دارم، شما دوستان ارجمندم با بزرگواری، قلم عفو برنقص ها و کاستی های، این نوشته خواهید کشید! در آخر با غزلی از کلام خدا این ورق را بپایان می رسانم!

مهر گیاه ها، رایحۀ خود را پخش می کنند و نزدیک درهای ما همه نوع میوۀ خوشمزه وجود دارد، و من همه نوع لذت های کهنه و نو، برای تو ای محبوبم ذخیره کرده ام! آری: لذت کلام زیبا ! (غزل غزل ها 7 : 13 )......................................................


--------------------------------------------------------------------------------- ضرب المثل ها بر گرفته شده از امثال و حکم دهخدا و کتاب کوچه احمد شاملو ! * شعر از زنده یاد سهراب سپهری : بسراغ من اگر می آئید، نرم و آهسته بیائید! که مبادا ترک بردارد ، چینی نازک تنهائی من !! 30 شهریور روز گفتگوی فرهنگها سال 1387 مطابق با 22 سپتامر2008 میلادی !

  • مطالعه 1951 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131