..."اَبّا" واژهای است آرامی، با حالتی تأکیدی، به معنی "پدر". این کلمه وارد زبان عبری شد و در تلمود بابلی مکرراً بهکار رفت. در تلمود بابلی از این کلمه برای مخاطب قرار دادن پدر توسط فرزندش و نیز ربیها استفاده شده است. این کلمه حالتی گرم و صمیمی را انتقال میداد و نیز حاکی از احترام فرزند به پدرش بود؛ اما در محافل یهودی، هیچگاه برای مخاطب قرار دادن خدای متعال بهکار نمیرفت.
در عهدعتیق مجازات مرگ سنگسار بود اما گاه اجساد بر درختی باقی میماندند تا برای متخلفین هشداری جدی باشد (یوشع ۱۰:۲۶ ، تثنیه ۲۱:۲۲-۲۳). یهودیان مرگ این اشخاص را به مثابۀ لعنت خدا بر زندگیشان میانگاشتند (غلاطیان ۳:۱۳) و جسد آنها میبایست پیش از غروب شب مدفون میشد (یوحنا ۱۹:۳۱). صلیب عیسی مطابق اشارات عهدجدید یادآور همان درختی است که در عهدعتیق سمبل لعنت و حقارت بود (اعمال ۵:۳۰، ۱۰:۳۹، اول پطرس ۲:۲۴).
واژۀ ایمان در عهدعتیق با واژگان دیگری از جمله توکل، اعتماد و امید مترادف شده است. عهدعتیق همچون عهدجدید مبنای رابطه با خدا را تکیه و اعتماد بر او میداند (مزمور ۳۷:۳، ۲۶:۱ و امثال ۳:۵). تکیه و اعتماد بر همۀ منابع خارج از خدا در عهدعتیق نکوهیده شده است (امثال ۲۸:۲۶، حزقیال ۳۳:۱۳، هوشع ۱۰:۱۳، اشعیا ۴۲:۱۷). ارمیای نبی اعتماد بر بشر را بهعنوان منبع امنیت بهشدت محکوم میکند (ارمیا ۱۷:۱۵).
فیض و لطف الهی مفاهیم دیگری نیز از جمله بخشش، نجات، تجربۀ حیات، توبه و محبت خدا را در بر میگیرد. واژۀ عبری آن به معنای "وفاداری" و یا "محبت پابرجای"، محبوب به محبوبۀ خویش است. لطفی که محبوبه شایستگی دریافت آن را ندارد زیرا که همیشه علیه محبوب خود طغیان کرده است اما دلدار برای عشق و لطف خود دلایلی دارد که دلداده از آن بیخبرست. لطف الهی همیشه فراتر از بایدهای اخلاقی و ضوابط مذهبی عمل کرده است (تثنیه ۷:۷ و ۸). در نوشتههای انبیا قلب و روح تازه، ثمرۀ لطف خداست (حزقیال ۳۶:۲۶ ؛ ارمیا ۳۱:۳۱-۳۴).
در فرهنگ فارسی معین واژۀ کفاره چنین تعریف شده است: «عملی که با انجام آن گناه پاک میشود». این کلمه در کتابمقدس فارسی برای بیان طریقی بهکار برده شده که خدا برای رفع و آمرزش گناه انسان فراهم آورده است. کلام خدا بهوضوح بر جهانشمول بودن گناه، وخامت وضع بشر و ناتوانایی انسان در مقابله با گناه تأکید میورزد (رومیان ۳:۲۳، مرقس ۱۰:۱۸، اول پادشاهان ۸:۴۶، مزمور ۱۴:۳، اشعیا ۵۹:۲، کولسیان ۱:۲۱ و امثال ۱۵:۲۹). از اینرو، لزوم کفاره بدیهی بهنظر میرسد.
بسیاری از متفکرین دنیامدار عهد باستان، امید را فضلیت قلمداد نمیکردند بلکه آن را صرفاً توهمی ناپایدار میدانستند که به زندگی نیروی مثبت کاذب زودگذری میبخشید. پولس رسول چنین مردمانی را بیامید مینامد (افسسیان ۲:۱۲ و اول تسالونیکیان ۴:۱۳) زیرا که آنان خدا را از زندگی خود خارج کرده بودند.
این واژه در بردارندۀ تسلط بر واکنشهای عاطفی است. برای مثال، یوسف در رویارویی با برادرانش احساسات خود را کنترل نمود (پیدایش ۴۳:۳۱). یکی از گروههای یهودیتبار بهنام اِسنها، حتی از ازدواج نیز پرهیز میکردند. در قرن اول، خویشتنداری، بهعنوان طریقی برای پاک زیستن از لحاظ جنسی قلمداد میشد.
ریشههای عبری و یونانی این واژه در بردارندۀ مفهوم گوش سپردن و یا شنیدنی توأم با توجه به یک مرجع مقتدر است. عهدعتیق مکرراً بر شنیدن صدای خدا و سرسپردگی از آن تأکید میورزد (مزمور ۸۱:۱۱ و ارمیا ۷:۲۴-۲۸)