ترجمه قدیمی گویا
|
حماقت اعتماد بر ثروت
براي سالار مغنيان. مزمور بنيقورح
اي تماميِ قومها اين را بشنويد! ايجميع سَكَنة ربع مسكون اين را گوش گيريد! 2 اي عوام و خواص! اي دولتمندان و فقيران جميعاً! 3 زبانم به حكمت سخن ميراند و تفكر دل من فطانت است. 4 گوش خود را به مَثَلي فرا ميگيرم. معماي خويش را بر بربط ميگشايم.
5 چرا در روزهاي بلا ترسان باشم، چون گناهِ پاشنههايم مرا احاطه ميكند؛ 6 آناني كه بر دولت خود اعتماد دارند و بر كثرت توانگري خويش فخر مينمايند. 7 هيچ كس هرگز براي برادر خود فديه نخواهد داد و كفّارة او را به خدا نخواهد بخشيد. 8 زيرا فدية جان ايشان گرانبهاست و ابداً بدان نميتوان رسيد 9 تا زنده بماند تا ابدالا´باد و فساد را نبيند. 10 زيرا ميبيند كه حكيمان ميميرند و جاهلان و ابلهان با هم هلاك ميگردند و دولتِ خود را براي ديگران ترك ميكنند. 11 فكر دل ايشان اين است كه خانههاي ايشان دائمي باشد و مسكنهاي ايشان دُوربهدُور؛ و نامهاي خود را بر زمينهاي خود مينهند. 12 ليكن انسان در حرمت باقي نميماند، بلكه مثل بهايم است كه هلاك ميشود. 13 اين طريقة ايشان، جهالت ايشان است و اعقاب ايشان سخن ايشان را ميپسندند، سلاه. 14 مثل گوسفندان در هاويه رانده ميشوند و موت ايشان را شباني ميكند و صبحگاهان راستان بر ايشان حكومت خواهند كرد و جمال ايشان در هاويه پوسيده خواهد شد تا مسكني براي آن نباشد. 15 ليكن خدا جان مرا ازدست هاويه نجات خواهد داد زيرا كه مرا خواهد گرفت، سلاه.
16 پس ترسان مباش، چون كسي دولتمند گردد و جلال خانة او افزوده شود! 17 زيرا چون بميرد، چيزي از آن نخواهد برد و جلالش در عقب او فرو نخواهد رفت. 18 زيرا در حيات خود، خويشتن را مبارك ميخوانْد؛ و چون بر خود احسان ميكني، مردم ترا ميستايند. 19 ليكن به طبقة پدران خود خواهد پيوست كه نور را تا به ابد نخواهند ديد. 20 انساني كه در حرمت است و فهم ندارد، مثل بهايم است كه هلاك ميشود.
فاني بودن ثروت
اي همه قومهاي روي زمين اين را بشنويد! اي تمام مردم جهان گوش كنيد! 2 اي عوام و خواص، اي ثروتمندان و فقيران، 3 به سخنان حكيمانه من گوش دهيد. 4 ميخواهم با مثلي معماي زندگي را بيان كنم؛ ميخواهم با نواي بربط اين مشكل را بگشايم.
5 چرا بايد در روزهاي مصيبت ترسان باشم؟ چرا ترسان باشم كه دشمنان تبهكار دور مرابگيرند 6 و آناني كه اعتمادشان بر ثروتشان است و به فراوانيِ مال خود فخر ميكنند مرا محاصره نمايند؟ 7 هيچكس نميتواند بهاي جان خود را به خدا بپردازد و آن را نجات دهد. 8 زيرا فديه جان انسان بسيار گرانبهاست و كسي قادر به پرداخت آن نيست. 9 هيچكس نميتواند مانع مرگ انسان شود و به او زندگي جاويد عطا كند. 10 زيرا ميبينيم كه چگونه هر انساني، خـواه دانا خـواه نادان، ميميرد و آنچه اندوخته است براي ديگران برجاي مينهد. 11 آنان املاك و زمينهاي خود را به نام خود نامگذاري ميكنند و گمان ميبرند كه خانههايشان دايمي است و تا ابد باقي ميماند. 12 غافلاز اينكه هيچ انساني تا به ابد در شكوه خود باقي نميماند بلكه همچون حيوان جان ميسپارد.
13 اين است سرنوشت افرادي كه به خود توكل ميكنند و سرنوشت كساني كه از ايشان پيروي مينمايند. 14 آنها گوسفنداني هستند كه بسوي هلاكت پيش ميروند زيرا «مرگ» آنها را شباني ميكند. صبحگاهان، شروران مغلوب نيكان ميشوند و دور از خانههاي خود، اجسادشان در عالم مردگان ميپوسد. 15 اما خداوند جان مرا از عالم مردگان نجات داده، خواهد رهانيد.
راهنما
مزامير 49 و 50 . پوچي ثروت