ترجمه قدیمی گویا
|
همچون آهو ...
براي سالار مغنيان. قصيدة بنيقورح
چنانكه آهو براي نهرهاي آب شدت اشتياق دارد، همچنان اي خدا جان من اشتياق شديد براي تو دارد.
2 جان من تشنة خداست تشنة خداي حيّ، كه كي بيايم و به حضور خدا حاضر شوم. 3 اشكهايم روز و شب نان من ميبود، چون تمامي روز مرا ميگفتند: «خداي تو كجاست؟» 4 چون اين را بياد ميآورم، جان خود را بر خود ميريزم. چگونه با جماعت ميرفتم و ايشان را به خانة خدا پيشروي ميكردم، به آواز ترنم و تسبيح در گروه عيد كنندگان.
5 اي جانم چرا منحني شدهاي و چرا در من پريشان گشتهاي؟ بر خدا اميد دار زيرا كه او را براي نجات روي او باز حمد خواهم گفت.
6 اي خداي من، جانم در من منحني شد. بنابراين تو را از زمين اُرْدُن ياد خواهم كرد، از كوههاي حرمون و از جبل مِصْغَر. 7 لجّه به لجّه ندا ميدهد از آواز آبشارهاي تو؛ جميع خيزابها و موجهاي تو بر من گذشته است. 8 در روزْ خداوند رحمت خود را خواهد فرمود، و در شبْ سرود او با من خواهد بود و دعا نزد خداي حيات من. 9 به خدا گفتهام: «اي صخرة من چرا مرا فراموش كردهاي؟ چرا به سبب ظلم دشمن ماتمكنان تردد بكنم؟» 10 دشمنانم به كوبيدگي در استخوانهايم مرا ملامت ميكنند، چونكه همه روزه مرا ميگويند: «خداي تو كجاست؟»
11 اي جان من چرا منحني شده و چرا در من پريشان گشتهاي؟ بر خدا اميد دار زيرا كه او را بازحمد خواهم گفت، كه نجات روي من و خداي من است.
كتاب دوم
(مزامير 42-72)
دعايي از ديار غربت
چنانكه آهو براي نهرهاي آب اشتياق دارد، همچنان اي خدا، جان من اشتياق شديد براي تو دارد. 2 آري، جان من تشنه خداست، تشنه خداي زنده! كي ميتوانم به حضور او بروم و او را ستايش كنم؟ 3 روز و شب گريه ميكنم، و اشكهايم غذاي من است؛ تمام روز دشمنان از من ميپرسند: «پس خداي تو كجاست؟»
4 چون به گذشته فكر ميكنم دلم ميگيرد؛ به ياد ميآورم چگونه در روزهاي عيد، جماعت بزرگي را سرودخوانان و حمدگويان به خانه خدا هدايت ميكردم!
5 اي جان من، چرا محزون و افسرده شدهاي؟ بر خدا اميد داشته باش! او را دوباره ستايش كن، زيرا او خدا و نجات دهنده توست!
6و7 اي خدا، در اين ديار غربت دلم گرفته است. حتي آبشارهاي كوهستانها و موجهاي درياهاي تو نيز غم و اندوه بر من ميدمند؛ اعماق اقيانوسها بر من ميغرند. از سرزمين اردن و كوههاي حرمون و مصغر، تو را به ياد ميآورم. 8 خداوندا، در طي روزمرا مورد لطف و رحمت خود قرار ده، تا هنگامي كه شب فرا ميرسد سرودي براي خواندن داشته باشم و نزد خداي حيات خود دعا كنم.
9 به خدا كه صخره من است ميگويم: «چرا مرا فراموش كردهاي؟ چرا بسبب ظلم دشمن نالهكنان به اينسو و آنسو بروم؟» 10 سرزنش دشمنانم مرا خرد كرده است، زيرا هر روز با كنايه به من ميگويند: « پس خداي تو كجاست؟»
راهنما
مزامير 42 و 43 . تشنة خانة خدا