32 مزرعه ارمیا

ترجمه قدیمی گویا

ترجمه قدیمی(کتاب ارمیا)



مزرعه‌ ارميا
كلامي‌ كه‌ در سال‌ دهم‌ صدقيّا پادشاه‌يهودا كه‌ سال‌ هجدهم‌ نبوكدرصّر باشد از جانب‌ خداوند بر ارميا نازل‌ شد. 2 و در آن‌ وقت‌ لشكر پادشاه‌ بابل‌ اورشليم‌ را محاصره‌ كرده‌ بودند و ارميا نبي‌ در صحن‌ زنداني‌ كه‌ در خانه‌ پادشاه‌ يهودا بود محبوس‌ بود. 3 زيرا صدقيّا پادشاه‌ يهودا او را به‌ زندان‌ انداخته‌، گفت‌: «چرا نبوّت‌ مي‌كني‌ و مي‌گويي‌ كه‌ خداوند چنين‌ مي‌فرمايد. اينك‌ من‌ اين‌ شهر را به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ تسليم‌ خواهم‌ كرد و آن‌ را تسخير خواهد نمود. 4 و صدقيّا پادشاه‌ يهودا از دست‌ كلدانيان‌ نخواهد رست‌ بلكه‌ البته‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ تسليم‌ شده‌، دهانش‌ با دهان‌ وي‌ تكلّم‌ خواهد نمود و چشمش‌ چشم‌ وي‌ را خواهد ديد. 5 و خداوند مي‌گويد كه‌ صدقيّا را به‌ بابل‌ خواهد برد و او در آنجا تا حيني‌ كه‌ از او تفقّد نمايم‌ خواهد ماند. زيرا كه‌ شما با كلدانيان‌ جنگ‌ خواهيد كرد، اما كامياب‌ نخواهيد شد.»
6 و ارميا گفت‌: «كلام‌ خداوند بر من‌ نازل‌ شده‌، گفت‌: 7 اينك‌ حَنَمْئيل‌ پسر عموي‌ تو شَلُّوم‌ نزد توآمده‌، خواهد گفت‌ مزرعه‌ مرا كه‌ در عناتوت‌ است‌ براي‌ خود بخر زيرا حقّ انفكاك‌ از آن‌ تو است‌ كه‌ آن‌ را بخري‌.»
8 پس‌ حَنَمْئيل‌ پسر عموي‌ من‌ بر وفق‌ كلام‌ خداوند نزد من‌ در صحن‌ زندان‌ آمده‌، مرا گفت‌: «تمنا اينكه‌ مزرعه‌ مرا كه‌ در عناتوت‌ در زمين‌ بنيامين‌ است‌ بخري‌ زيرا كه‌ حقّ ارثيّت‌ و حقّ انفكاكش‌ از آن‌ تو است‌ پس‌ آن‌ را براي‌ خود بخر.» آنگاه‌ دانستم‌ كه‌ اين‌ كلام‌ از جانب‌ خداوند است‌. 9 پس‌ مزرعه‌اي‌ را كه‌ در عناتوت‌ بود از حَنَمْئيل‌ پسر عموي‌ خود خريدم‌ و وجه‌ آن‌ را هفده‌ مثقال‌ نقره‌ براي‌ وي‌ وزن‌ نمودم‌. 10 و قباله‌ را نوشته‌، مُهر كردم‌ و شاهدان‌ گرفته‌، نقره‌ را در ميزان‌ وزن‌ نمودم‌. 11 پس‌ قباله‌هاي‌ خريد را هم‌ آن‌ را كه‌ برحسب‌ شريعت‌ و فريضه‌ مختوم‌ بود و هم‌ آن‌ را كه‌ باز بود گرفتم‌. 12 و قباله‌ خريد را به‌ باروك‌ بن‌ نيريّا ابن‌ مَحْسِيا به‌ حضور پسر عموي‌ خود حَنَمْئيل‌ و به‌ حضور شهودي‌ كه‌ قباله‌ خريد را امضا كرده‌ بودند و به‌ حضور همه‌ يهودياني‌ كه‌ در صحن‌ زندان‌ نشسته‌ بودند، سپردم‌.
13 و باروك‌ را به‌ حضور ايشان‌ وصيّت‌ كرده‌، گفتم‌: 14 «يهوه‌ صبايوت‌ خداي‌ اسرائيل‌ چنين‌ مي‌گويد: اين‌ قباله‌ها يعني‌ قباله‌ اين‌ خريد را، هم‌ آن‌ را كه‌ مختوم‌ است‌ و هم‌ آن‌ را كه‌ باز است‌، بگير و آنها را در ظرف‌ سفالين‌ بگذار تا روزهاي‌ بسيار بماند. 15 زيرا يهوه‌ صبايوت‌ خداي‌ اسرائيل‌ چنين‌ مي‌گويد: ديگرباره‌ خانه‌ها و مزرعه‌ها و تاكستانها در اين‌ زمين‌ خريده‌ خواهد شد.»
16 و بعد از آنكه‌ قباله‌ خريد را به‌ باروك‌ بن‌ نيريّا داده‌ بودم‌، نزد خداوند تضرّع‌ نموده‌، گفتم‌:
17 «آه‌ اي‌ خداوند يهوه‌ اينك‌ تو آسمان‌ و زمين‌ را به‌ قوّت‌ عظيم‌ و بازوي‌ بلند خود آفريدي‌ و چيزي‌ براي‌ تو مشكل‌ نيست‌ 18 كه‌ به‌ هزاران‌ احسان‌ مي‌نمايي‌ و عقوبت‌ گناه‌ پدران‌ را به‌ آغوش‌ پسرانشان‌ بعد از ايشان‌ مي‌رساني‌! خداي‌ عظيم‌ جبّار كه‌ اسم‌ تو يهوه‌ صبايوت‌ مي‌باشد. 19 عظيم‌المشورت‌ و قويّالعمل‌ كه‌ چشمانت‌ بر تمامي‌ راههاي‌ بني‌آدم‌ مفتوح‌ است‌ تا به‌ هر كس‌ برحسب‌ راههايش‌ و بر وفق‌ ثمره‌ اعمالش‌ جزا دهي‌. 20 كه‌ آيات‌ و علامات‌ در زمين‌ مصر و در اسرائيل‌ و در ميان‌ مردمان‌ تا امروز قرار دادي‌ و از براي‌ خود مثل‌ امروز اسمي‌ پيدا نمودي‌. 21 و قوم‌ خود اسرائيل‌ را به‌ آيات‌ و علامات‌ و به‌ دست‌ قويّ و بازوي‌ بلند و هيبت‌ عظيم‌ از زمين‌ مصر بيرون‌ آوردي‌. 22 و اين‌ زمين‌ را كه‌ براي‌ پدران‌ ايشان‌ قسم‌ خوردي‌ كه‌ به‌ ايشان‌ بدهي‌ به‌ ايشان‌ دادي‌. زميني‌ كه‌ به‌ شير و شهد جاري‌ است‌. 23 و ايشان‌ چون‌ داخل‌ شده‌، آن‌ را به‌ تصرّف‌ آوردند كلام‌ تو را نشنيدند و به‌ شريعت‌ تو سلوك‌ ننمودند و به‌ آنچه‌ ايشان‌ را امر فرمودي‌ كه‌ بكنند عمل‌ ننمودند. بنابراين‌ تو تمام‌ اين‌ بلا را به‌ ايشان‌ وارد آوردي‌. 24 اينك‌ سنگرها به‌ شهر رسيده‌ است‌ تا آن‌ را تسخير نمايند و شهر به‌ دست‌ كلدانياني‌ كه‌ با آن‌ جنگ‌ مي‌كنند به‌ شمشير و قحط‌ و وبا تسليم‌ مي‌شود و آنچه‌ گفته‌ بودي‌ واقع‌ شده‌ است‌ و اينك‌ تو آن‌ را مي‌بيني‌. 25 و تو اي‌ خداوند يهوه‌ به‌ من‌ گفتي‌ كه‌ اين‌ مزرعه‌ را براي‌ خود به‌ نقره‌ بخر و شاهدان‌ بگير و حال‌ آنكه‌ شهر به‌ دست‌ كلدانيان‌ تسليم‌ شده‌ است‌.»
26 پس‌ كلام‌ خداوند به‌ ارميا نازل‌ شده‌، گفت‌: 27 «اينك‌ من‌ يهوه‌ خداي‌ تمامي‌ بشر هستم‌. آيا هيچ‌ امر براي‌ من‌ مشكل‌ مي‌باشد؟ 28 بنابراين‌ خداوند چنين‌ مي‌گويد: اينك‌ من‌ اين‌ شهر را به‌ دست‌ كلدانيان‌ و به‌ دست‌ نبوكدرصّر پادشاه‌ بابل‌ تسليم‌ مي‌كنم‌ و او آن‌ را خواهد گرفت‌. 29 و كلدانياني‌ كه‌ با اين‌ شهر جنگ‌ مي‌كنند آمده‌، اين‌ شهر را آتش‌ خواهند زد و آن‌ را با خانه‌هايي‌ كه‌ بر بامهاي‌ آنها براي‌ بعل‌ بخور سوزانيدند و هداياي‌ ريختني‌ براي‌ خدايان‌ غير ريخته‌ خشم‌ مرا به‌ هيجان‌ آوردند، خواهند سوزانيد. 30 زيرا كه‌ بني‌اسرائيل‌ و بني‌يهودا از طفوليّت‌ خود پيوسته‌ شرارت‌ ورزيدند و خداوند مي‌گويد كه‌ بني‌اسرائيل‌ به‌ اعمال‌ دستهاي‌ خود خشم‌ مرا دايماً به‌ هيجان‌ آوردند. 31 زيرا كه‌ اين‌ شهر از روزي‌ كه‌ آن‌ را بنا كردند تا امروز باعث‌ هيجان‌ خشم‌ و غضب‌ من‌ بوده‌ است‌ تا آن‌ را از حضور خود دور اندازم‌. 32 به‌ سبب‌ تمام‌ شرارتي‌ كه‌ بني‌اسرائيل‌ و بني‌يهودا، ايشان‌ و پادشاهان‌ و سروران‌ و كاهنان‌ و انبياي‌ ايشان‌ و مردان‌ يهودا و ساكنان‌ اورشليم‌ كرده‌، خشم‌ مرا به‌ هيجان‌ آورده‌اند. 33 و پشت‌ به‌ من‌ داده‌اند و نه‌ رو. و هر چند ايشان‌ را تعليم‌ دادم‌ بلكه‌ صبح‌ زود برخاسته‌، تعليم‌ دادم‌ ليكن‌ گوش‌ نگرفتند و تأديب‌ نپذيرفتند. 34 بلكه‌ رجاسات‌ خود را در خانه‌اي‌ كه‌ به‌ اسم‌ من‌ مسمّي‌ است‌ برپا كرده‌، آن‌ را نجس‌ ساختند. 35 و مكان‌هاي‌ بلند بعل‌ را كه‌ در وادي‌ ابن‌هِنوّم‌ است‌ بنا كردند تا پسران‌ و دختران‌ خود را براي‌ مُولَك‌ از آتش‌ بگذرانند. عملي‌ كه‌ايشان‌ را امر نفرمودم‌ و به‌ خاطرم‌ خطور ننمود كه‌ چنين‌ رجاسات‌ را بجا آورده‌، يهودا را مرتكب‌ گناه‌ گردانند.»
36 پس‌ الا´ن‌ از اين‌ سبب‌ يهوه‌ خداي‌ اسرائيل‌ در حقّ اين‌ شهر كه‌ شما درباره‌اش‌ مي‌گوييد كه‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ به‌ شمشير و قحط‌ و وبا تسليم‌ شده‌ است‌، چنين‌ مي‌فرمايد: 37 «اينك‌ من‌ ايشان‌ را از همه‌ زمينهايي‌ كه‌ ايشان‌ را در خشم‌ و حدّت‌ و غضب‌ عظيم‌ خود رانده‌ام‌ جمع‌ خواهم‌ كرد و ايشان‌ را به‌ اين‌ مكان‌ باز آورده‌، به‌ اطمينان‌ ساكن‌ خواهم‌ گردانيد. 38 و ايشان‌ قوم‌ من‌ خواهند بود و من‌ خداي‌ ايشان‌ خواهم‌ بود. 39 و ايشان‌ را يك‌ دل‌ و يك‌ طريق‌ خواهم‌ داد تا به‌ جهت‌ خيريّت‌ خويش‌ و پسران‌ خويش‌ كه‌ بعد از ايشان‌ خواهند بود هميشه‌ اوقات‌ از من‌ بترسند. 40 و عهد جاوداني‌ با ايشان‌ خواهم‌ بست‌ كه‌ از احسان‌ نمودن‌ به‌ ايشان‌ برنخواهم‌ گشت‌ و ترس‌ خود را در دل‌ ايشان‌ خواهم‌ نهاد تا از من‌ دوري‌ نورزند. 41 و از احسان‌ نمودن‌ به‌ ايشان‌ مسرور خواهم‌ شد و ايشان‌ را براستي‌ و به‌ تمامي‌ دل‌ و جان‌ خود در اين‌ زمين‌ غرس‌ خواهم‌ نمود. 42 زيرا خداوند چنين‌ مي‌گويد: به‌ نوعي‌ كه‌ تمامي‌ اين‌ بلاي‌ عظيم‌ را به‌ اين‌ قوم‌ رسانيدم‌، همچنان‌ تمامي‌ احساني‌ را كه‌ به‌ ايشان‌ وعده‌ داده‌ام‌ به‌ ايشان‌ خواهم‌ رسانيد. 43 و در اين‌ زمين‌ كه‌ شما درباره‌اش‌ مي‌گوييد كه‌ ويران‌ و از انسان‌ و بهايم‌ خالي‌ شده‌ و به‌ دست‌ كلدانيان‌ تسليم‌ گرديده‌ است‌، مزرعه‌ها خريده‌ خواهد شد. 44 و مزرعه‌ها به‌ نقره‌ خريده‌، قباله‌ها خواهند نوشت‌ و مختوم‌ خواهند نمود و شاهدان‌ خواهند گرفت‌، در زمين‌ بنيامين‌ و حوالي‌ اورشليم‌ و شهرهاي‌ يهودا و در شهرهاي‌ كوهستان‌ و شهرهاي‌ همواري‌ و شهرهاي‌ جنوب‌زيرا خداوند مي‌گويد اسيران‌ ايشان‌ را باز خواهم‌ آورد.»
ترجمه تفسيری


ارميا مزرعه‌اي‌ مي‌خرد
در سال‌ دهم‌ سلطنت‌ صدقيا، پادشاه‌ يهودا، كه‌ مصادف‌ با هجدهمين‌ سال‌ سلطنت‌ نبوكدنصر بود، پيغامي‌ از طرف‌ خداوند بر من‌ نازل‌ شد. 2 در اين‌ زمان‌ كه‌ اورشليم‌ در محاصره‌ سپاه‌ نبوكدنصر، پادشاه‌ بابل‌ بود، من‌ در حياط‌ زندان‌ واقع‌ در كاخ‌ سلطنتي‌، محبوس‌ بودم‌. 3 صدقياي‌ پادشاه‌ به‌ اين‌ علت‌ مرا زنداني‌ كرده‌ بود كه‌ پيوسته‌ از جانب‌ خدا اعلام‌ مي‌كردم‌ كه‌ اورشليم‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ سقوط‌ خواهد كرد، 4 و او نيز دستگير خواهد شد و براي‌ محاكمه‌ و اعدام‌ به‌ حضور پادشاه‌ بابل‌ برده‌ خواهد شد.
5 من‌ بارها از طرف‌ خدا به‌ پادشاه‌ گفته‌ بودم‌: «نبوكدنصر تو را به‌ بابل‌ خواهد برد و در آنجا سالها در زندان‌ خواهي‌ ماند تا مرگت‌ فرا رسد. پس‌ چرا در برابر ايشان‌ مقاومت‌ مي‌كني‌؟ اين‌ كار بي‌فايده‌ است‌، بهتر است‌ زودتر تسليم‌ شوي‌!»
6و7 در چنين‌ شرايطي‌ بود كه‌ اين‌ پيغام‌ از طرف‌ خداوند به‌ من‌ رسيد: «پسر عمويت‌ حنم‌ئيل‌ (پسرشلوم‌)، بزودي‌ نزد تو خواهد آمد و از تو خواهد خواست‌ تا مزرعه‌اش‌ را در عناتوت‌ از او بخري‌، چون‌ طبق‌ شريعت‌، پيش‌ از اينكه‌ آن‌ را به‌ ديگري‌ بفروشد، حق‌ توست‌ كه‌ بخري‌.» 8 پس‌ همانطور كه‌ خداوند گفته‌ بود، حنم‌ئيل‌ در حياط‌ زندان‌ بديدنم‌ آمد و گفت‌: «مزرعه‌ مرا در عناتوت‌، در سرزمين‌ بنيامين‌ بخر، چون‌ طبق‌ قوانين‌ الهي‌، تو بعنوان‌ نزديكترين‌ فرد خانواده‌ حق‌ داري‌ آن‌ را بازخريد كني‌.» آنگاه‌ مطمئن‌ شدم‌ كه‌ پيغامي‌ كه‌ شنيده‌ بودم‌، از طرف‌ خداوند بوده‌ است‌.
9 پس‌ مزرعه‌ را به‌ قيمت‌ هفده‌ مثقال‌ نقره‌ از حنم‌ئيل‌ خريدم‌، 10 و در حضور چند شاهد، قباله‌ را نوشته‌ مهر كردم‌؛ و همان‌ موقع‌ نقره‌ را هم‌ وزن‌ نموده‌ به‌ او پرداختم‌. 11 سپس‌ قباله‌ مهر و موم‌ شده‌ را كه‌ تمام‌ شرايط‌ در آن‌ قيد شده‌ بود و رونوشت‌ باز آن‌ را برداشتم‌ و 12 در حضور پسر عمويم‌ حنم‌ئيل‌ و نگهبانان‌ زندان‌ و شاهداني‌ كه‌ قباله‌ را امضا كرده‌ بودند، به‌ باروك‌ پسر نيريا، نوه‌ محسيا دادم‌، 13 و در حضور همه‌ به‌ او گفتم‌ كه‌ 14 خداوند قادر متعال‌، خداي‌ اسرائيل‌ چنين‌ مي‌فرمايد:
«اين‌ قباله‌ مهروموم‌ شده‌ و رونوشت‌ آن‌ را بگير و در يك‌ كوزه‌ بگذار تا سالها محفوظ‌ بماند. 15 اين‌ اسناد در آينده‌ ارزش‌ خواهند داشت‌، زيرا روزي‌ خواهد رسيد كه‌ هركس‌ بار ديگر صاحب‌ املاك‌ خود خواهد گرديد و خانه‌ها و تاكستانها و مزرعه‌ها خريد و فروش‌ خواهند شد.»
دعاي‌ ارميا
16 بعد از آنكه‌ قباله‌ها را به‌ باروك‌ دادم‌، به‌ حضور خداوند دعا كرده‌، گفتم‌: 17 «اي‌ خداوند، تو آسمانها و زمين‌ را با قدرت‌ بي‌پايانت‌ آفريده‌اي‌ و هيچ‌ كاري‌ براي‌ تو مشكل‌ نيست‌! 18 هر چند فرزندان‌ را به‌ سزاي‌ گناهان‌ پدرانشان‌ مي‌رساني‌، با اينحال‌ هزاران‌ نفر از احسان‌ تو برخوردار مي‌شوند. تو خداي‌ بزرگ‌ و توانا هستي‌ و نامت‌، خداوند قادر متعال‌ است‌! 19 حكمت‌ تو عظيم‌ است‌ و كارهاي‌ تو بزرگ‌! تمام‌ راه‌هاي‌ انسان‌ را زير نظر داري‌ و هركس‌ را مطابق‌ كارهايش‌پاداش‌ مي‌دهي‌. 20 در سرزمين‌ مصر معجزات‌ بزرگي‌ انجام‌ دادي‌، و تا به‌ امروز نيز در اسرائيل‌ و در ميان‌ قومها، كارهاي‌ عجيب‌ انجام‌ مي‌دهي‌، و از اين‌ راه‌ خود را به‌ همه‌ مي‌شناساني‌.
21 «تو اسرائيل‌ را با معجزات‌ بزرگ‌ و قدرت‌ زياد كه‌ باعث‌ ترس‌ دشمنان‌ گرديد، از مصر بيرون‌ آوردي‌، 22 و اين‌ سرزمين‌ حاصلخيز را كه‌ شير و عسل‌ در آن‌ جاري‌ است‌ به‌ ايشان‌ بخشيدي‌ كه‌ در گذشته‌، وعده‌ آن‌ را به‌ اجدادشان‌ داده‌ بودي‌. 23 ولي‌ وقتي‌ پدرانمان‌ آمدند و آن‌ را فتح‌ كردند و در آنجا سروسامان‌ گرفتند، از اطاعت‌ تو سر باز زدند و از شريعت‌ تو پيروي‌ نكردند و هيچيك‌ از اوامر تو را انجام‌ ندادند؛ بدين‌ سبب‌ است‌ كه‌ به‌ اين‌ بلاها، گرفتارشان‌ كرده‌اي‌! 24 بنگر كه‌ چگونه‌ بابلي‌ها دور شهر سنگر ساخته‌اند! شهر زير فشار جنگ‌ و قحطي‌ و بيماري‌ بدست‌ آنها خواهد افتاد. همه‌ چيز مطابق‌ گفته‌ تو روي‌ داده‌ است‌، همانگونه‌ كه‌ خواست‌ تو بود. 25 در چنين‌ شرايطي‌ كه‌ شهر به‌ دست‌ دشمن‌ مي‌افتد، تو دستور دادي‌ كه‌ اين‌ مزرعه‌ را بخرم‌؛ من‌ هم‌ در حضور اين‌ گواهان‌ براي‌ آن‌ قيمت‌ خوبي‌ پرداختم‌، و دستور تو را اطاعت‌ نمودم‌.»
26 آنگاه‌ خداوند به‌ من‌ چنين‌ فرمود:
27 «من‌ خداوند، خداي‌ تمام‌ انسانها هستم‌! هيچ‌ كاري‌ براي‌ من‌ دشوار نيست‌. 28 بلي‌، من‌ اين‌ شهر را به‌ بابلي‌ها و به‌ نبوكدنصر، پادشاه‌ بابل‌ تسليم‌ خواهم‌ نمود. ايشان‌ شهر را فتح‌ خواهند كرد، 29 و داخل‌ شده‌، آن‌ را به‌ آتش‌ خواهند كشيد و همه‌ اين‌ خانه‌ها را خواهند سوزاند، خانه‌هايي‌ كه‌ بر بام‌ آنها براي‌ بت‌ بعل‌ بخور مي‌سوزاندند و به‌ بتهاي‌ ديگر هديه‌ نوشيدني‌ تقديم‌ مي‌كردند و آتش‌ خشم‌ و غضب‌ مرا شعله‌ور مي‌ساختند! 30 مردم‌ اسرائيل‌ و يهودا از همان‌ ابتدا همواره‌ گناه‌ كرده‌اند و با كارهايشان‌ مرا به‌ خشم‌ آورده‌اند. 31 اين‌ شهر، از روز بنا تابحال‌، باعث‌ خشم‌ و غضب‌ من‌ بوده‌ است‌؛ بنابراين‌ من‌ نيز آن‌ را ويران‌ خواهم‌ ساخت‌.
32 «گناهان‌ مردم‌ اسرائيل‌ و يهودا، گناهان‌ پادشاهان‌، بزرگان‌، كاهنان‌ و انبيايشان‌ مرا بشدت‌خشمگين‌ كرده‌ است‌. 33 آنها مرا ترك‌ گفته‌اند و نمي‌خواهند نزد من‌ باز گردند. با اينكه‌ پيوسته‌ ايشان‌ را تعليم‌ دادم‌ كه‌ درست‌ را از نادرست‌ ، و خوب‌ را از بد تشخيص‌ دهند، ولي‌ گوش‌ ندادند و اصلاح‌ نشدند. 34 حتي‌ خانه‌ عبادت‌ مرا با بت‌پرستي‌ نجس‌ كرده‌اند. 35 در وادي‌ هنوم‌ براي‌ بت‌ بعل‌ قربانگاه‌هاي‌ بلند ساخته‌اند و بر آنها فرزندان‌ خود را براي‌ بت‌ مولك‌ بعنوان‌ قرباني‌ سوزانده‌اند، كاري‌ كه‌ من‌ هرگز دستورش‌ را نداده‌ و حتي‌ به‌ فكرم‌ نيز خطور نكرده‌ بود. بلي‌، آنها با اين‌ شرارتها، يهودا را به‌ چنين‌ گناهان‌ بزرگي‌ كشانده‌اند!»
وعده‌ اميد بخش‌
36 اينك‌ خداوند، خداي‌ اسرائيل‌ مي‌فرمايد: «درباره‌ اين‌ شهر گفته‌ مي‌شود كه‌ در اثر جنگ‌، قحطي‌ و بيماري‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ خواهد افتاد؛ اما بشنويد من‌ درباره‌ آن‌ چه‌ مي‌گويم‌: 37 من‌ ساكنان‌ آن‌ را از تمام‌ سرزمين‌هايي‌ كه‌ بر اثر خشم‌ و غضبم‌ ايشان‌ را به‌ آنجا پراكنده‌ ساختم‌، به‌ همين‌ مكان‌ باز خواهم‌ آورد تا در آسايش‌ و امنيت‌ زندگي‌ كنند. 38 آنها قوم‌ من‌ خواهند بود و من‌ خداي‌ ايشان‌. 39 فكر و اراده‌اي‌ جديد به‌ ايشان‌ خواهم‌ داد تا براي‌ خيريت‌ خود و نسل‌هاي‌ آينده‌شان‌، هميشه‌ مرا عبادت‌ كنند.
40 «با ايشان‌ عهد و پيمان‌ جاوداني‌ خواهم‌ بست‌ و ديگر هرگز احسان‌ و بركت‌ خود را از ايشان‌ دريغ‌ نخواهم‌ نمود؛ در دلشان‌ ميل‌ و اشتياقي‌ ايجاد خواهم‌ كرد كه‌ همواره‌ مرا پيروي‌ نمايند و هرگز مرا ترك‌ نكنند. 41 از احسان‌ نمودن‌ به‌ ايشان‌ مسرور خواهم‌ شد و با شادي‌ فراوان‌، بار ديگر ايشان‌ را در اين‌ سرزمين‌ مستقر خواهم‌ ساخت‌. 42 همانگونه‌ كه‌ اين‌ بلايا را بر ايشان‌ نازل‌ كردم‌، در آينده‌ تمام‌ وعده‌هاي‌ نيكويي‌ را كه‌ به‌ آنها داده‌ام‌ به‌ انجام‌ خواهم‌ رساند.
43 «در همين‌ سرزميني‌ كه‌ اكنون‌ مورد تاخت‌ و تاز بابلي‌ها قرار گرفته‌ و خالي‌ از سكنه‌ و حيوانات‌ شده‌ است‌، بار ديگر مزرعه‌ها و املاك‌ خريد و فروش‌ خواهد شد. 44 بلي‌، در خاك‌ بنيامين‌ و در اورشليم‌، در شهرهاي‌ يهودا و كوهستانها، در دشت‌ فلسطين‌ وحتي‌ در صحراي‌ نگب‌، باز مزرعه‌ خريد و فروش‌ خواهد شد و قباله‌ها در حضور شاهدان‌، تنظيم‌ و مهروموم‌ خواهد گرديد، زيرا من‌ اين‌ قوم‌ را به‌ سرزمين‌ خودشان‌ باز خواهم‌ آورد.»

راهنما



باب‌ 32 . خريد مزرعه‌ توسط‌ ارمياء

اين‌ واقعه‌ يك‌ سال‌ پيش‌ از سقوط‌ اورشليم‌ صورت‌ گرفت‌. شهر بزودي‌ ويران‌ و سوخته‌ مي‌شد. در زمان‌ يأس‌ و نااميدي‌، كلامي‌ از جانب‌ خداوند بر ارمياء نازل‌ مي‌شود مبني‌ بر اينكه‌ او بايد زميني‌ بخرد. او پس‌ از خريد زمين‌ و انجام‌ تشريفات‌ قانوني‌، اقداماتي‌ براي‌ حفظ‌ سند انجام‌ مي‌دهد، اين‌ عمل‌ تاكيدي‌ بود برپيشگويي‌ بازگشت‌ اسيران‌ و اينكه‌ اين‌ مزرعه‌ بار ديگر به‌ زيركشت‌ خواهد رفت‌.

 

  • مطالعه 1194 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ق ظ, %14 %541 %1394 %11:%بهمن