چرا خدا اجازه می‌دهد رنج و بدبختی دامنگیر انسان شود؟

در این قسمت به یکی از مسائل پیچیده عصر خود می‌پردازیم. مسائل مهم‌تر و بغرنج‌تر از مسائل معجزات نیز وجود دارند مانند: چرا مردم بی‌گناه باید رنج بکشند؟

چرا برخی اطفال معصوم نابینا به دنیا می‌آیند؟ و یا چرا امیدهای زندگی این قدر زود از بین می‌روند؟ چرا این همه مردم بی‌گناه و اطفال معصوم باید قربانی جنگ‌ها شوند؟ ظاهرا قضیه از دو حال خارج نیست: یا خدا قادر مطلق است ولی نیکوی مطلق نیست و یا او نیکوی مطلق است، ولی آن قدر قدرت ندارد که جلوی بدبختی را بگیرد و در نتیجه قادر مطلق نیست. عموما مردم خدا را سبب و مسئول تمام بدبختی‌ها می‌دانند. به این مسئله نمی‌توان جواب ساده‌ای داد، و یا تنها با اظهار نظری آن را حل کرد. «غم دل‌سوخته را دل دلند و بس» ولی به هر تقدیر لازم است چند نکته را به خاطر سپرد. هچ وقت نباید فراموش کرد که خدا انسان را به طور کامل آفرید و در او بدی وجود نداشت. انسان قدرت انتخاب داشت که خدا را اطاعت کند و یا با اراده او مخالفت ورزد. اگر انسان از فرمان خداسرپیچی نمی‌کرد، هیچ وقت مشکلی پیش نمی‌آمد. او در جوار خدا زندگی بی‌انتهایی را می‌گذراند و از وجود خدا و آفرینش او لذت می‌برد. نقشه خدا در ابتدای آفرینش انسان همین بود. در واقع نسل آدم نیز نافرمانی می‌ورزد. به وساطت یک آدم، گناه داخل جهان گردید و به گناه موت و به این گونه موت بر همه مردم تاری گشت از آن جایی که همه گناه کرده‌اند» (رومیان 5: 12). نکته لازم به تأکید این است که انسان مسئول گناهش است نه خدا.


اغلب مردم می‌پرسند چرا خدا ما را طوری نیافرید که گناه نکنیم؟ در جواب باید گفت که خدا می‌توانست ما را آن چنان بیافریند، اما در آن صورت ما ماشین می‌شدیم نه انسان. آیا شما خوشتان می‌آمد که با یک عروسک کوکی ازدواج کنید؟ هر صبح و هر شب کوکش می‌کردید و صدایی از آن بیرون می‌آمد که «دوستت دارم» و بدین وسیله دیگر مشاجره و دعوا و حرکتی که شما را ناراحت بکند وجود نمی‌داشت! با این وجود چه کسی می‌خواهد با چنین موجودی زندگی کند؟ زندگی بدون عشق و محبت!؟ محبت ارادی است که خدا می‎توانست ما را انسان ماشینی بیافریند و آن وقت ما انسان آزاد نمی‎شدیم. به هر تقدیر خدا صلاح دید ما را همین طور که هستیم خلق کند و ما هم باید واقعیت را بپذیریم. در ضمن باید دانست که خدا اگر بخواهد می‎تواند بدی را ریشه‎کن سازد. ارمیای نبی می‎گوید: «از رأفت‎های خداوند است که تلف نشدیم زیرا که رحمت‎های او بی‎زوال است» (ارمیا 3: 22). زمانی خواهد رسید که او بدی را از بین خواهد برد. شیطان با تمام کارهایش تا ابد محکوم خواهد شد. در ضمن محبت خدا و فیض او در دنیا حکم‎رانست و هنوز فرصت بخشش گناهان و رحمت الهی وجود دارد. اگر خدا اقدام به سرکوب نمودن بدی نماید آن را به طور کامل انجام خواهد داد. ما می‎خواهیم جنگ نابود شود ولی مایل نیستیم خود ما هم نابود شویم. اگر خدا بخواهد بدی را هم اکنون ریشه‎کن کند، آن را به طور کامل به عمل خواهد آورد به این ترتیب که گناهان و دروغ‎های شخص، کمی محبت، غفلت ما از انجام دادن کارهای نیک، نیز شامل آن خواهد شد.

فرض کنید که خدا دستور بدهد که امشب در نیمه‎های شب تمام بدی‎ها از بین برود؛ چند نفر از ما نصف شب زنده خواهیم ماند؟ البته خدا چاره‎ای برای مسئله بدی اندیشیده‎ است. او بهترین و باارزش‎ترین و مؤثرترین شیوه را در این مورد به کار برده، فرزند خود را داده تا به خاطر مردم بدکار بمیرد. به این وسیله راه نجاتی برای انسان مهیا ساخته تا از قصاص حتمی خدا به علت گناه و شرارتش رستگار شود. باز به این وسیله وقتی انسان با عیسی مسیح رابطه شخصی ایجاد می‎کند قدرت بدی درهم خواهد شکست. مرگ فداکارانه مسیح جواب نهایی است به مسئله بدی در قیاس انفرادی. بنا به اقتضای هستی، حرکات و اعمال افراد بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. هیچ کس مستقل و جدا از دیگران نیست. در بازی شطرنج اگر پس از هر حرکت مهره قانون بازی عوض شود، مفهوم بازی از بین خواهد رفت و شطرنج، بازی بی‎معنی خواهد شد. همان گونه اگر روابط موجود بین افراد تغییر کند، زندگی مفهوم خود را از دست می‎دهد. بحث درمورد سرچشمه بدی‎ها انتها ندارد، و هیچ کس نمی‎تواند جواب کامل به این مسئله بدهد. این مسئله جزء «چیزهای مخفی (است که) از آن یهوه خدای ما است» (تثنیه 29: 29).

بدی واقعیتی است محض که با آن رو به رو هستیم و به ناچار باید با آن دست به گریبان شویم. یک قسمت از اشکال کار در این است که معنی کامل واژه "خوب" را نمی‎دانیم و وقتی آن را با خدا نسبت می‎دهیم مرتکب اشتباه می‎شویم. "هیو اون هاپکینس" (Hugh Evan Hopkins) اظهار می‎دارد که "جان استارت میل" (John Stuart Mill) در مقاله معروفش بنام «طبیعت» به طور روشن مسئله را پیش می‎کشد که متفکران هر دوران دست به گریبان آن بوده‎اند. اگر در قانون آفرینش عدالت حکم‎فرما می‎بود و آفریننده نیز قدرت تام می‎داشت باید هر کسی به اندازه بدکاری و نیکوکاری خود از بدبختی و خوشبختی که در دنیا وجود دارد برخوردار گردد، یکی بدشانس و دیگری خوش شانس نمی‎شد، شانس و استثنا در چنین دنیایی وجود نمی‎داشت بلکه افراد مانند نقش‎آفرینان تئاتر سوژه اخلاقی کاملی را عرضه می‎داشتند. با وجود کلیه تئوری‎های گوناگونی که تا به حال افراطیون مذهب و فلسفه درمورد «خوبی» ابراز داشته‎اند هیچ قدرتی در طبیعت قادر نیست در یک زمان هم نیکو باشد و هم قادر مطلق.

اشکال اساسی مسئله در این عقیده است که خدای «نیک» هر کس را بر اساس شایستگی‎اش پاداش می‎دهد و برای خدا «قادر مطلق» هیچ اشکالی در این مورد وجود ندارد، این واقعیت که پاداش و تنبیه به معنی خوش‎بختی و بدبختی به طور عادلانه به مردم می‎رسد، بعضی‎ها را بر آن می‎دارد که به نیکی یا قدرت خدا شک کنند. ولی اگر خدا بر اساس کردار هر شخص با وی رفتار می‎کرد خدای نیکی می‎شد؟ اگر با شما این طور رفتار می‎کرد چه؟ انجیل آن طور که در عهد عتیق راجع به آن پیش‎گویی شده و در عهد جدید مشاهده می‎شود نیکوی خدا را نه فقط در عدالت او بلکه در محبت، رحمت و مهربانی وی نیز ظاهر می‎سازد. چقدر باید متشکر باشیم که «با ما موافق گناهان ما عمل ننموده و به ما به حسب خطایای ما جزا نداده است. زیرا آن قدر که آسمان از زمین بلندتر است به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است» (مزمور 103: 10 و 11). گاهی مفهوم نیک بودن خدا بر عقیده غلطی که براساس آن خوش‎بختی بزرگترین خوبی زندگی است پایه‎گذاری شده است. در این مورد خوش‎بختی را راحتی دانسته‎اند. ولی باید دانست که خوش‎بختی واقعی و اصلی و ژرف بالاتر از یک لحظه خوشی و لذت زودگذر است.

زحمت باعث سلب خوش‎بختی واقعی نمی‎گردد. خدای دانای مطلق می‎داند که گاهی برای اصلاح شخصیت ما لازم است زحماتی در زندگی ما ایجاد شود و اگر از این زحمات شانه خالی کنیم خوشی بزرگتری را از دست خواهیم داد. پطرس در این خصوص می‎گوید: «و خدای همه فیض‎ها که ما را به جلال ابدی خود در عیسی مسیح خوانده است، شما را بعد از کشیدن زحمتی قلیل، کامل و استوار و توانا خواهد ساخت» (اول پطرس 5: 10). برای این که منظور "میل" از «پاداش عادلانه» خدا را بفهمیم، کافی است نگاهی به مذهب هندو بیافکنیم. قانون «کاراما» می‎گوید هر عملی که در زندگی امروز انجام می‎گیرد، در واقع نتیجه اعمال زندگی قبلی است. کوری، فقر، گرسنگی، نقص عضو، طرد از فرقه خود و سایر بدبختی‎های اجتماعی، تنبیه کارهای زشتی است که شخص در زندگی قبلی آنها را به عمل آورده است و در ضمن هر نوع کوشش جهت کاستن و از بین بردن این دردها و بدبختی‎ها به منزله دخالت بی‎جا و توهین به روش منصفانه خدا خواهد بود. این عقیده هندوها یکی از علل عقب‎ماندگی آنان در طول تاریخ بوده است. گرچه عده‎ای از هندوهای روشن‎فکر در صدد پیشرفت و تحول اجتماع خود برآمده‎اند، با این وصف برای آنان خیلی دشوار است که این ایده جدید را با تعلیمات قدیمی «کارما» که اساس افکار و زندگی هندوها را تشکیل می‎دهد، وفق دهد. «کارما» به سادگی و وضوح رنج و بدبختی را نتیجه کارهای زشت گذشته شخص می‎داند.

آیا مسیحیت نیز رنج و بدبختی را تنبیه الهی می‌داند؟ معمولا اولین سؤالی که شخص معذب و بدبخت از خود می‌کند این است که چه بدی به مردم کرده‌ام که به این روز افتاده‌ام؟ و اغلب عکس‌العمل دوستان شخص آشکارا یا در نهان نشان می‌دهد که آنان نیز دوست معذب خود را مستحق این تیره‌بختی می‌دانند. رفتار دوستان ایوب با وی روشن‌گر این موضوع است. درد ایوب با شنیدن اظهارات دوستانش دوچندان شد. از تعلیمات عهد جدید و عهد عتیق چنین برمی‌آید که گرچه درد و رنج ممکن است تنبیه خدا باشد ولی مواردی نیز پیش می‌آید که درد و رنج هیچ بستگی به گناه شخص ندارد. به طوری که نباید انتظار داشت که هر گناهی که از انسان سرمی‌زند فورا به این صورت تنبیه شود. کسانی که فکر می‌کنند خدا احساسات لطیفی دارد و پدری است که هیچ وقت بچه‌هایش را مجازات نمی‌کند بهتر است به این آیه کتاب مقدس توجه کنند: «آن چه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد» (غلاطیان 6: 7). و بیهوده عقاید غلط و متکبرانه به خدا اتخاذ نکنند. خدا مریم را به خاطر شک کردن به قدرت رهبری برادرش موسی که خدا او را رهبر ساخته بود، به جذام مبتلا ساخت. خدا جان پسر داوود را که ثمره رابطه نامشروع وی با بتشبع بود گرفت. در این مورد باز هم نمونه‌هایی یافت می‌شود.

در عهد جدید مرگ حنانیا و سفیره به علت دروغ‌گویی و ریاکاری نمونه تکان‌دهنده‌ای است. در این موارد علل بدبختی گناه است ولی نه در تمام موارد. چنان که خود مسیح نیز صریحا به این مطالب اشاره کرد. شاگردان مسیح آشکارا از فلسفه «بدبختی به علت گناه» دفاع می‌کردند. به طوری که وقتی یک روز به فردی که نابینا به دنیا آمده بود رو به رو شدند فورا درصدد کشف جرم برآمدند که ببینند خود شخص نابینا گناه کرده است یا والدینش که به این درد مبتلا شده است. ولی مسیح به آنان گفت هیچ کدام مسئول این بدبختی نیستند. «بلکه تا اعمال خدا در وی ظاهر شود» (یوحنا 9: 31). وقتی خبر رسید که به دستور پیلاطوس عده‌ای از ساکنان جلیل به قتل رسیده‌اند مسیح اظهار داشت که گناه جلیلی‌هایی که کشته شدند از گناه کسانی که زنده ماندند بزرگتر نبود و باز درمورد 18 نفری که در اثر سقوط برج سیلوآم بر آنان کشته شده بودند فرمود گناه آنان بزرگتر از گناه سایر ساکنان اورشلیم نبود. در هر دو مورد مسیح خطاب به شنوندگانش گفت: «اگر توبه نکنید همگی شما هم چنین هلاک خواهید شد» (لوقا 13: 1- 3). بنابراین کاملا واضح است که اگر تراژدی و دردهای زندگی خود یا دیگری را صرفا تنبیه خدا بدانیم قضاوت عجولانه و نادرستی کرده‌ایم. به علاوه بر اساس اظهارات هاپ کینس (Hopkins) از وقایع کتاب مقدس کاملا پیداست که درموردی که بدبختی به علت گناه بروز می‌کرد برای شخص معذب مسئله کاملا روشن بود که درد او درواقع تنبیه است.

در حقیقت بر اساس اصول کلی کتاب مقدس خدا بعد از دادن اخطار تنبیه می‌کند. در سراسر عهد عتیق مشاهده می‌شود که بارها خدا شفاعت کرده مردم را از تنبیه آگاه می‌سازد. مردم فقط موقعی تنبیه می‌شدند که بعد از شنیدن اخطار به آن توجهی نمی‌کردند. خدا به طور قاطع می‌فرماید: «من از مردن مرد شریر خوش نیستم... ای خاندان اسرائیل بازگشت نمایید. از طریق‌های بد خویش بازگشت نمایید چرا بمیرید» (حزقیال 33: 11). همین مطلب در عهد جدید نیز به چشم می‌خورد، چه صحنه تکان‌دهنده‌ای از محبت و صبر خدا! مسیح برای اورشلیم گریه می‌کند. نای اورشلیم، اورشلیم... چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم مثل مرغی که جوجه‌های خود را زیر بال خود جمع می‌کند و نخواستید» (متی 23: 37). پطرس نیز به طور واضح می‌گوید: «خداوند... نمی‌خواهد که کسی هلاک گردد بلکه همه به تو گرایند» (دوم پطرس 3: 9). در مقابل سؤال «چه طور ممکن است خدای نیکو مردم را به جهنم بفرستد؟» باید جواب داد که از یک نظر خدا هیچ کس را به جهنم نمی‌فرستد. بلکه هرکس خودش، خودش را روانه جهنم می‌کند. خدا منتهای کوشش را نموده و هر چه را برای بخشیده شدن، رستگاری، پاکی و آمادگی ما برای بهشت لازم بود مهیا ساخته است و تنها یک کار مانده و آن این است که ما این هدیه را بپذیریم. حال اگر هدیه را رد کنیم خدا هم مطابق انتخاب و تصمیم ما با ما رفتار خواهد کرد. بهشت برای کسی که نمی‌خواهد در آن زندگی کند دوزخ است. گرچه گاهی تنبیه خدا همراه درد و ناراحتی است ولی موارد احتمال دیگری ممکن است در این امر دخیل باشد.

چنان که قبلا ملاحظه شد انسان باعث بروز گناه و مرگ در دنیا است و نباید فراموش کرد درد و رنجی که امروز در دنیا است به ظور قابل ملاحظه‌ای به سبب گناه انسان ایجاد شده است. بعضی اوغات غفلت در بنای عمارات باعث فرو ریختن آن هنگام طوفان شدید می‌گردد و در نتیجه خسارت مالی و جانی به بار می‌آورد. چند نفر تا به حال قربانی جنایت رانندگی افراد مست شده‌اند؟ خیانت، دروغ، دزدی، نفس‌پرستی که روشنگر ویژگی‌های اجتماع امروزی ما هستند حصاد تلخ درد و رنج را درو می‌کند. نمی‌توان در این مورد خدا را مقصر دانست. به تمام بدبختی‌هایی که از گناه انسان سرچشمه می‌گیرند فکر کنید، چقدر زیاد هستند! انسان در این دنیا تنها نیست. به وسله مکاشفه خدا می‌دانیم دشمن نیز وجود دارد که بنا به اقتضای زمان به صورت‌های مختلف آشکار می‌شود. بسته به موقعیت و هدفی دارد که ممکن است به صورت فرشته نور یا شیر غران خود را ظاهر سازد. اسم این دشمن شیطان است او کسی است که باعث درماندگی ایوب شد. مسیح در مثال بذر خوب و کرکاس اشاره کرد که کار دشمن است (متی 13: 28). شیطان از خراب کردن غفلت خدا و ایجاد بدبختی لذت فراوانی می‌برد. گرچه خدا به او اختیاری محدود داده است ولی با این وجود شیطان نمی‌تواند به کسی که رابطه نزدیک با خدا دارد لطمه وارد نمی‌کند. «با ابلیس مقاومت کنید تا از شما بگریزد» (یعقوب 4: 7). این آیه به ما اطمینان می‌بخشد. بنابراین شیطان نیز مسبب برخی امراض و بدبختی‌ها در دنیای امروز ما است.

برای جواب سؤال «چرا خدا به شیطان اجازه می‌دهد چنین مصیبت‌هایی را عارض انسان سازد؟» بهتر است به جوابی که "رابینسون کروسو" به "فرایدی" داد دقت کنید. آقای فرایدی می‌گوید: «خیلی خوب، تو می‌گویی که خدا که این قدر قدرت دارد و عظیم است آیا نمی‌تواند قوی‌تر از شیطان باشد؟» آقای فرایدی باز می‌پرسد: «اگر این طور است پس چطور خدا شیطان را نابود نمی‌کند که دیگر نتواند به شرارت ادامه دهد؟» کروسو جواب می‌دهد: «بهتر است این را هم بپرسید که وقتی من و تو گناه می‌کنیم چرا خدا ما را نمی‌کشد؟». وقتی پیرامون دردها و آلام وارده تعمق می‌کنیم، خواه مادی و خواه معنوی باید این نکته‌ مهم را به خاطر بسپاریم که خدا قدرت دوردست و نامعینی نیست که به انسان و ناراحتی‌های او توجهی نداشته باشد. او نه فقط از درد انسان خبر دارد بلکه آن را احساس می‌کند. هیچ درد یا ناراحتی دامنگیر ما نمی‌شود، مگر این که از قلب و دست‌های خدا گذشته باشد. هر قدر ناراحتی ما دردناک باشد باید به خاطر داشته باشیم که خدا بیشتر از ما درد احساس می‌کند. سخنان اشعیای نبی وقتی سخنان مسیح را پیش‌گویی می‌کند بسیار تسلی‌آمیز است. «خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غم‌ها و رنج دیده» (اشعیا 53: 3) و نویسنده عبرانیان می‌افزاید: «زیرا که چون خود عذاب کشیده تجربه دید استطاعت دارد که تجربه‌شدگان را اعانت فرماید» (عبرانیان 2: 18) و «رئیس کهنه‌ای نداریم که نتواند همدرد ضعف‌های ما بشود بلکه آزموده شده در هر چیز به مثال ما بدون گناه» (عبرانیان 4: 15). مسئله شیطان و بدبختی از مسائل رایج ما است. به ویژه با ظهور بمب‌های اتمی و هیدروژن این مسئله به صورت حادی درآمده است. باید اذعان کرد که جواب قطعی و ساده‌ای نداریم ولی اصولی چند وجود دارند.

نخست، این که براساس اظهارات ج. بی. فیلیپس بدی جزء لازم اراده انسان که عطای خطیر خداست می‌باشد. خدا می‌توانست ما را به شکل ماشین بیافریند، اما در آن صورت از آزادی و انتخاب محروم بودیم که بدیهی است دیگر انسان نمی‌بودیم. به کار بردن آزادی انتخاب در مسیر بدی که ما آن را «سقوط» انسان می‌نامیم، دلیل اصلی وجود بلا و بدبختی در دنیا است و انسان مسئول آن می‌باشد نه خدا. خدا می‌توانست جلوی گناه را بگیرد ولی با این عمل همه ما را از بین می‌برد. جالب توجه است که منظور مسیحیت واقعی دخالت در قدرت اختیار انسان نیست، بلکه ایجاد تمایل و رضایت خاطر جهت انجام خوبی و اجتناب از بدی.

دوم، بیشتر دردهای دنیا در اثر تصمیمات شریرانه‌ای است که مردم اتخاذ می‌کنند، جنایت آدمیان روشنگر این حقیقت است. چه بدبختی‌هایی که در نتیجه تصمیمات غلطی که در امور دولتی و شغلی گرفته می‌شود دامنگیر اشخاصی می‌گردد که هویتشان برای شخص تصمیم گیرنده کاملا ناشناخته است. حتی گاهی بلاهای طبیعی نیز در اثر خطای انسان صورت می‌گیرد وقتی که به اخطار خطر جز و مد، آتشفشان و طوفان و ... توجهی نمی‌کند. 
سوم، برخی از زحمات نه همه آنها به مشیت خدا به جهت قصاص و تنبیه عارض می‌شود. ان مورد احتمالی را باید همیشه در نظر داشت. خدا اغلب این زحمات را به منظور اصلاح و ایجاد شخصیت واقعی در انسان مجاز می‌داند و خود شخص که در زحمت است می‌داند که به خاطر عملش این زحمات را می‌کشد.

چهارم، خدا دشمن سنگدلی چون شیطان دارد. گرچه شیطان در صلیب مسیح شکست خورده است ولی اجازه دارد تا روز داوری به خراب‌کاری خود ادامه دهد. از مکاشفات و تجربیات پیداست که در دنیا نیروی شیطانی وجود دارد که قوی‌تر از نیروی انسان است. 
پنجم، خدا خود متحمل دردناکترین فاجعه شده است و با قیمتی بی‌نهایت سنگین یعنی با دادن پسر خود تلخی درد را چشیده است. وقتی خداوند عیسی مسیح را با آغوش باز قبول کنیم آن‌گاه نتایج بدی و مصیبت برای همیشه از ما رخت برمی‌بندد. گناه ما بخشیده می‌شود و ما از زندگی تازه‌ای برخوردار می‌شویم و وقتی روح‌القدس صورت مسیح را در ما می‌بندد، آن‌گاه نیرویی کسب می‌کنیم تا آن چه را که در دست است انتخاب کنیم.

شاید مشکل‌ترین آزمایش ایمان مسیحیان این باشد که قبول کنند خدا نیکوست. چون اغلب مسائلی پیش می‌آید که ظاهرا خلاف این حقیقت را ثابت می‌کنند. هلموت ثلک اهل هامبورگ به این مطلب اشاره می‌کند که وقتی با ذره‌بینی به تکه پاچه‌ای اشاره می‌کنیم قسمتی از پاچه که در وسط قرار می‌گیرد روشن‌تر و قسمتی که در اطراف پارچه قرار دارد تار به نظر می‌رسد. در حالی که روشن‌ بودن اطراف پارچه بستگی به اطراف پارچه دارد که ما آن را تماشا می‌کنیم. او می‌گوید زندگی مانند این پارچه است که به علت حوادث و اتفاقاتی که از آنها سر درنمی‌آوریم تیره و تار است. ولی برای مقابله به آنها باید به مرکز صلیب مسیح چشم بدوزیم. ما نباید با توجه به یکایک مشکلات به طور مجزا درمورد نیکویی خدا قضاوت کنیم. او به طور اشکال شخصیت خودش را بر صلیب به ما تجلی نموده است. «او که پسر خود را دریغ نداشت بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود چگونه با وی همه چیز را به ما نخواهد بخشید» (رومیان 8: 32).

خدا هرگز از ما انتظار ندارد هر چیز را بفهمیم، کافی است به او اعتماد کنیم؛ همان گونه که ما انتظار داریم بچه ما به محبت ما اعتماد داشته باشد ولو این که نداند چرا او را نزد دکتر می‌بریم و از ما قدردانی نکند. هنگامی وجود ما از آرامش برخوردار می‌شود که درک کنیم از پیچیدگی‌ها و اراده خدا فقط قادریم چند تار نخ را ببینیم نه تمام آن را. آن موقعی به راحتی نفس می‌کشیم و با خوشحالی سر تأیید فرود می‌آوریم که «به جهت آنانی که خدا را دوست دارند و به حسب اراده او خوانده شده‌اند همه چیز برای خیریت ایشان با هم در کار می‌باشند» (رومیان 8: 8). در هنگام زحمت گاهی اتفاق می‌افتد که عکس‌العمل‌ها (نه خود زحمات) باعث می‌شود برکت بیابیم و یا نیابیم. همان آفتابی که کره را آب می‌کند باعث سفت شدن گل هم می‌شود. هرگاه با فیض خدا بتوانیم صحنه کامل زندگی را از راه عدسی‌های ایمان به خدا مشاهده کنیم آن‌گاه با حبقوق نبی هم صدا شده می‌گوییم: «اگر چه انجیر شکوفه نیاورد و میوه در موها یافت نشود و حاصل زیتون ضایع گردد و مزرعه‌ها آذوقه ندهد و گله‌ها از آغل منقطع شود و رمه‌ها در طویله‌ها نباشند لیکن من در خداوندم شادمان خواهم شد و در خدای نجات خویش وجد خواهم نمود» (حبقوق 3: 17 و 18).

 

برگرفته از كتاب ایمانی منطبق بر عقل و برهان

برای مطالعه كامل كتاب لطفا بر روی نام آن كلیك نمایید

  • مطالعه 3342 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131