بسوی او می دود و او را در آغوش می گیرد و جشنی برپا می کند همین اتفاق نیز برای تک تک ما افتاد و پدر سراسیمه بسوی ما دوید و ما را در آغوش گرفت وبرای ما در آسمان جشنی عظیم برپا کرد با تمام گناهانی که داشتیم، علاوه براینکه مارا بخشید آغوش گرمش را برای ما باز کرد و دستور داد برای ما جشنی در آسمان برپا کند و به دیگران اعلام کرد که پسر من مرده بود زنده شد گم شده بود و پیدا شد.
مهمترین مسئله این است که این خدا بود که به طرف ما دوید و ما را در آغوش گرفت. یا بهتربگویم این خدا بود که ما را انتخاب کرد نه ما ! .... وبا تمام بدیهایمان ما را پذیرفت وبخشید!
حال به قسمت دوم داستان نگاه می کنیم و آن هم این است که پسر بزرگتر وقتی می بیند که پدر جشنی برای پسر کوچکتر برپا کرده از پدر خود می رنجد و نمی خواهد وارد خانه شود و به پدر اعتراض می کند.
آیا امروزه من و شما مانند پسر بزرگتر نمی شویم و نسبت به یکی از این کوچکان حسادت نمی کنیم؟ بله ... !
بعضی مواقع ما یادمان می رود که در حضور پدر و درخانه او ساکنیم و حتی یادمان می رود که ما وارث خدا هستیم، هرچه او دارد از آن ماست و با این وجود نسبت به برکاتی که نوایمانان می گیرند از خدا شکایت می کنیم.
در حالیکه ما فکر می کنیم پسر کوچک پسر گمشده است ولی باید اعلام کنیم که گمشده واقعی همان پسر بزرگتر است که در حضور پدر و با تمام دارائی که از پدر به او می رسد خودرا فقیر و بی چیزمی داند ...
عزیزان! ثروت واقعی از آن من و شماست که هم ارث با مسیح و وارث ملکوت خدائیم پس بیایید امروز همانطوری که پدرما در آسمان برای نجات ما جشن گرفت ما نیز جشنی برپا کنیم برای تک تک فرزندان گمشده ای که هرروزه پیدا می شود و صاحب حیات جاوید و ملکوت خدا می شوند بیایید دعا کنیم ... که دلی خدایی و فکری خدایی داشته باشیم و از خداوند قدرت و حکمتی بطلبیم که درهرجا که قدم می گذاریم به دنبال فرزندان گمشده خداوند باشیم و پیام نجات بخش و حیات بخش انجیل را بگوششان برسانیم ...
درنام عیسی مسیح از خداوند پدر طلبیدم.
آمین